آفتابنیوز : در روزهای اخیر و بهخصوص بعد از ارائه لایحه بودجه سال ۹۷ از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی، انتقادهایی نسبت به عملکرد دولت مطرح شده است؛ برخی از پشیمانی رای خود به روحانی گفتهاند و برخی نیز گفتهاند علیرغم انتقادهایی که به دولت دارند اما همچنان از دولت حمایت خواهند کرد.
به گزارش آفتابنیوز، در همینباره صادق زيباكلام، فعال سیاسی اصلاحطلب با انتشار یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشته است: نارضايتي از دولت آقاي روحاني چه در شهرستانها و چه درتهران از اوايل سال تحصيلي خيلي پررنگ بود و اين را در گردهماييهاي دانشجويي ميديدم. حتي در اجتماعاتي كه قبل از اينكه دانشگاهها باز شوند، در تابستان و مناسبتهاي مختلف ميرفتم، اين امر قابل مشاهده بود. با شروع سال تحصيلي نارضايتيها پررنگتر شد. بنده خيلي در دوران انتخابات رياستجمهوري دوازدهم براي حمايت از آقاي روحاني كمپين كرده بودم. از اين حيث خيلي در معرض انتقاد قرار ميگرفتم. برخي من را متهم ميكردند كه قصد فريب رايدهندگان را داشتهام. در عين حال برخي هم معتقد بودند كه صادقانه از مردم خواستهام تا به آقاي روحاني راي دهند و خودم هم فكر نميكردم كه آقاي روحاني چنين عملكردي داشته باشد.
این استاد دانشگاه افزوده است: نخستين اما و اگرها، در فكر فرو رفتنها و نارضايتيها در جريان معرفي كابينه به وجود آمد؛ وقتي كه آقاي روحاني از اهل سنت، كردها و زنان در كابينه دعوت نكرد. اين موج سرخوردگي آن زمان شكل گرفت. همچنين در نخستين گفتوگوي تلويزيوني با مردم در آبان ماه اعتراضات مردم خيلي بيشتر شد. سخنراني آقاي روحاني در تلويزيون بسيار نااميدكننده بود و در اين گفتوگو آقاي روحاني وارد مشكلات و مسائل واقعي و جدي جامعه نشد.
زیباکلام مینویسد: اين صحبت در بين اصلاحطلبان مطرح شد كه آقاي جهانگيري چه بايد بكند و بايد اصلاحطلبان چه واكنشي در مقابل دولت داشته باشند. خيلي از اصلاحطلبان به سبب حمايت از دولت در معرض اتهام بودند. همچنين در ميان رهبري اصلاحطلبان اين سوال كه «با روحاني چه بايد كرد» طرح شد. به موازات طرح اين پرسش گفته شد كه بهتر است تا آقاي جهانگيري در دولت نماند چون عدم محبوبيت دولت ميتواند براي آقاي جهانگيري مضر باشد. برنامه اقتصادي آقاي روحاني به گونهاي نبود كه اميد داشته باشيم تا در انتهاي تونل بعد از چهار سال نوري دميده خواهد شد. برخي اصلاحطلبان معتقد بودند كه اگر آقاي جهانگيري از دولت كنار بكشد، ميتواند يكي از گزينههاي جدي اصلاحطلبان براي ١٤٠٠باشد اما اگر در دولت بماند شانس اينكه نامزد جدي اصلاحطلبان باشد، از بين ميرود. اين بود كه هشتگ عبور از روحاني و كمپين از راي به روحاني پشيمانيم مطرح شد. اصولگرايان از اين مساله استقبال كردند. آنها از بحراني كه در بين اصلاحطلبان به وجود آمده، خوشحال بودند. دو نوع واكنش در بين اصلاحطلبان ديده شد. عدهاي سياست صبر و انتظار را در پيش گرفتند و در مقابل او سكوت كردند تا گامهاي مثبتي از سوي دولت در آينده برداشته و از ابعاد نارضايتيها كاسته شود. عدهاي ديگر از اصلاحطلبان ميگفتند كه بايد سياست عبور از روحاني دنبال شود. آنها معتقد بودند كه اگرچه اصلاحطلبان از روحاني حمايت كردند اما دولت پاسخگوي شعارهايش نبوده است و ديگر دليلي ندارد كه از او حمايت شود.
این فعال سیاسی اصلاحطلب نوشته است: من برخلاف عدهاي از اصلاحطلبان معتقدم ما بايد به حمايت از او ادامه دهيم. همچنين آقاي جهانگيري بايد در دولت بماند. اگرچه جدا شدن آقاي جهانگيري از دولت به نفع او خواهد بود و شانسش در انتخابات ١٤٠٠ از بين نخواهد رفت اما شكست آقاي روحاني ميخي بر تابوت دولت خواهد كوبيد. اگر آقاي جهانگيري جدا شود، احتمال عدم موفقيت دولت تبديل به يقين خواهد شد و حركت دولت به سمت دره قطعي خواهد بود. نبايد بر اساس خدشهدار شدن اعتبار اصلاحطلبان سياستي را انتخاب كرد. شكست آقاي روحاني فقط شكست او نخواهد بود بلكه اين مساله به زيان منافع ملي كشور خواهد بود و كشور در نتيجه شكست آقاي روحاني متضرر ميشود. اينكه روحاني نتوانسته از نظر اقتصادي موفق شود باعث ميشود تا كشور متضرر شود. همانطور كه سياستهاي رييسجمهور در سالهاي ٨٤ تا ٩٢ كشور را به عقب راند، عدم موفقيت دولت آقاي روحاني باعث عدم موفقيت كشور خواهد شد. بهتر است كه به جاي دست شستن از روحاني تلاش كنيم تا دولت شكست نخورد. چون در اين صورت اين مردم هستند كه هزينهاش را ميدهند. دليل ديگر اين است كه اگر روحاني شكست بخورد، برخلاف تصور خيليها راه براي آقايان لاريجاني، باهنر، ضرغامي، محسن رضايي يا قاليباف باز نميشود. اين تصوري است كه اصولگرايان معتدل دارند. آنها سخت در اشتباه هستند. آقاي روحاني اگر شكست بخورد راه براي پوپوليسمي كه در سال ٨٤ ظهور كرد، باز ميشود. در سالهايي كه خاتمي رييسجمهور بود نارضايتيهايي به وجود آمد كه نهايتا منجر شد تا پوپوليسم آقاي احمدينژاد پيروز شود. اگر از روحاني عبور كنيم، همان داستان سال ٨٤ تكرار خواهد شد. اين دليل اصلياي است كه نبايد از روحاني عبور كرد. بايد به روحاني بچسبيم و تمام توان را به كار ببريم تا رييسجمهور را به سمت روحانياي كه در زمان انتخابات بود، سوق دهيم. مطالبات را مطرح كنيم. اين كار خيلي دشوار است. امروز با روحانياي طرف هستيم كه ميخواهد با رضايت اصولگرايان حركت كند. نبايد بگذاريم روحاني منافع سياسي خودش را دنبال كند بلكه بايد او را به سمتي بكشانيم كه مطالبات مردم را برآورده كند. امروز عبور از روحاني يعني هموار كردن راه براي پوپوليسم و ما نبايد اين اشتباه را براي بار دوم تكرار كنيم.
روحانی عقبنشینی کرده است؟
احمد غلامی. سردبیر روزنامه شرق نیز در یادداشتی نوشته است: هنوز مدتزمان چنداني از دوره دوم رياستجمهوري حسن روحاني نگذشته كه موجي از انتقادات در شبكههاي اجتماعي بهراه افتاده است. در سطح جامعه و در گفتوگوي ميان مردم كوچهوبازار نيز نقل مجالس بيش از هرچيز، انتقاد از دولت روحاني و عملكرد آن است؛ دولتي كه دوره نخست خود را با مسائل و مصائب سياست خارجي منطقهاي و جهاني پشتسر گذاشت. در تمام آن چهار سال برخي صاحبنظران ازجمله اصلاحطلبان، دولت را خطاب قرار ميدادند كه براي هميشه نميتوان خلأ سياست داخلي را با سياست خارجي پُر كرد. با فروكشكردن مسائل منطقه، جنگ با داعش، بحران عراق و كردستان يكباره چنان فضاي خاليای در سياست داخلي ايجاد شده است كه مخالفان دولت ميتوانند از آن استفاده كنند. حسن روحانيِ خوشاقبال اينبار با بداقبالي مواجه شد و آن بداقبالي، تقارن اين فضاي تهي با ارائه لايحه بودجه به مجلس بود. لايحهاي كه براي اقشار فرودست و كمدرآمد جامعه حامل هيچ خبر خوشي نيست؛ زیرا در تبصره ١٤ ماده واحده اين لايحه آمده است قریب به نیمی از جمعیت یارانهبگیران از بودجه سال آینده حذف خواهند شد. طرح درستی یا نادرستی حذف یارانهها از منظر شاخصههای اقتصادی، در این متن بهکار نمیآید؛ اما اثر منفی این حذف، در کوتاهمدت بیتردید به وجهه مردمی دولت روحانی آسیبی جدی وارد خواهد کرد. خاصه اینکه تنها دستاورد دولت روحانی در حوزه بهداشت، طرح بیمه سلامت بود که سرنوشت خوشایندی پیدا نکرد. اینک دولت روحانی با دو وضعیت مخاطرهآمیز روبهرو است: خلأ سیاست داخلی و نیز نارضایتی مردم از شرایط اقتصادی که در این تقارن ناخوشایند با هم درمیآمیزند و سیاستی را بازتولید میکنند که نه به نفع دولت است و نه به سود مردم؛ درست مانند سقوط ستارهها در سیاهچالهها. ازاینرو، در افواه مردم این شایعه پا گرفته که روحانی در برابر جناحهای مخالف دولت عقبنشینی کرده و جانب مصلحت را گرفته است. اثبات درستی یا نادرستی این شایعه از سوی دولت و حامیانش، هیچ تأثیری در احیای «مردم» ندارد؛ مردمی که با هزاران امید و آرزو پای صندوقهای رأی رفتند و به روحانی رأی دادند. به نظر میرسد آنچه بیش از همه مردم را سرخورده کرده، باور آنان به این نکته است که روحانی دیگر نیازی به رأی مردم ندارد! و اینک بیش از هرچیز در پی ماندن در قدرت است. شاید این حرفوحدیثها پایه و مبنای چندانی نداشته باشد؛ اما هرچه هست، باور مردم به دولت روحانی و فراتر از آن سیاست را خدشهدار کرده است. مردم احساس میکنند فریب خوردهاند و هیچچیز خطرناکتر و تاریکتر از این تفکر نیست که مردمی فریب خود را بپذیرند. به هر تقدیر شرایط برای دولت روحانی مطلوب نیست، بااینکه پیش از رویکارآمدن دوباره دولت روحانی برخی از متفکران و اقتصاددانان هشدارهایی مبنی بر امتداد وضعیت اقتصادی و رکود سیاسی داده بودند؛ اما انتقادات و جو اخیر نشان میدهد مردم انتظاری بیشتر داشتند. هرقدر زمان بگذرد و خلأ سیاست دامنهدارتر شود و اقتصاد مردم بر وفق مرادشان نباشد، وضعیت بغرنجتر خواهد شد.
غلامی افزوده است: سیاستی که از درون این بحران خلق شود، غیرقابل پیشبینی و چهبسا غیرقابل کنترل خواهد بود. دولت روحانی نتوانست یا نخواست در دوره نخست، جریانهای مؤثر فکری ازجمله روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان را حلقه واسط خود و جامعه مدنی قرار دهد. حتی اصلاحطلبان که نسبت به روشنفکران مستقل انگیزه بیشتری داشتند نیز در این نقش به کار نیامدند و درستتر آنکه به بازی گرفته نشدند. پافشاری صرف بر تنشزدایی و نرمالسازی مانع خلق «سیاست» شد. در این فضای تهی و بیمیل به سیاستورزی هرکه به میدان آمد، تنها در پی جلب منفعتی بود یا دفع ضرری. این رویکرد شاید ماحصل محافظهكاري افراطی است و عقبنشینی گامبهگام دولت روحانی.
رسالت روحاني؛ توجه به مطالبات
غلامرضا ظريفيان، دیگر فعال اصلاحطلب نیز در روزنامه اعتماد نوشته است: دولت و جامعه مدني با توجه به مشكلاتي كه گريبانگير كشور است، با يك افكارسنجي مستمر بايد از ميزان نارضايتي مردم آگاه باشند. همچنين بايد با توجه به اين افكار سنجي كمك كنند تا با ابزارهاي دولت و جامعه مدني آگاهيبخشي بيشتري در بين مردم اتفاق بيفتد. به هر حال كشور با مشكلات و چالشهاي زيادي رو به رو است كه جز با همراهي و همفكري حل نميشود. كساني كه در گذشته نسبت به دولت نگاه مثبتي نداشتند، امروز چشمشان را به روي اعمال ناصحيح دولتهاي پيشين بستهاند و توجه ندارند كه برخي از اين سياستهاي غلط چه آثار و عواقب طولاني مدتي داشته است. بنابراين دولت و جامعه مدني بايد هوشمندانه افكار و آراي مردم را رصد كنند. جامعه درك عميقتري از چالشها و مشكلات خود بايد به دست آورد. بخشي از كساني كه راي خود را به سبد آقاي روحاني ريختند، به خاطر محدوديتها و ممنوعيتهاي به وجود آمده، اين تصميم را گرفتند. آنها خواستار اين بودند كه رويهها و شيوههاي ديگري در اداره امور مملكت به وجود بيايد. سياستهاي غلط گذشته متوقف شود و فضاي آرامتري شكل گيرد. آن رويهها جامعه را به سمت بحرانهاي جديتر داخلي و خارجي پيش ميبرد. بخشي از سبد راي آقاي روحاني براي جلوگيري از ادامه رويههاي غلط گذشته بود. آرامشي كه امروز به طور نسبي به وجود آمده از همين جهت است. اگر همان رويهها ادامه داشت با تحريمهاي سنگينتر مواجه بوديم. فضاي بينالمللي به گونهاي پيش ميرفت كه ما را در برابر كشورهاي دنيا قرار ميداد و چهرهاي خشن از كشور ترويج داده ميشد. بايد توجه داشت كه دولت در چه وضعيتي كشور را تحويل گرفت و الان چگونه تلاش ميكند كه آسيبهاي سنگين گذشته را رفع كند. بخش مهمي از آراي مردم به اين دليل بود كه آن اتفاقات تلخ دوباره تكرار نشود و كشور با بحرانهاي عميقتر رو به رو نشود. دولت با توجه به پشتوانه خوبي كه بين نخبگان اقتصادي و دانشگاهي و متخصصان جامعهشناسي و حوزههاي ديگر دارد، بايد از سرمايه اجتماعي خود حفاظت كند.
پشيمان ميشوم، پس هستم!
عباس عبدي، فعال سیاسی اصلاحطلب هم در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشته است: دولت در روزهاي گذشته از حيث برخي عملكردها يا سياستهاي اقتصادي مورد انتقاد جدي حتي طرفدارانش قرار داشت. بطوري كه ميتوان گفت نوعي نهضت سياسي شكل گرفت كه ميتوان آن را در ذيل عنوان «من پشيمان ميشوم، پس هستم!» صورتبندي كرد. برخي حتي پا را فراتر گذاشتند و مدعي شدند كه فريب خوردهاند. و اينها همه نشانهاي از نارساييهاي سياست نزد كنشگران جامعه ما است. البته بسياري از اين اظهارات مقطعي و گذراست ولي در هر حال عوارض خود را دارد.
كساني كه از راي ٢٩ ارديبهشت خود اظهار پشيماني ميكنند، دچار همان اشتباهي ميشوند كه برخي سياستگذاران دولتي مرتكب ميشوند. هر دو طرف گمان ميكنند دولت و رياستجمهوري يك خودروي آمادهاي است كه رانندگي آن پس از انتخابات تحويل فرد پيروز ميشود و اوست كه ميتواند خودرو را به هر جايي كه خواست براند. ادبيات هر دو طرف نيز كمابيش چنين برداشتي را تاييد ميكند. دولت و رييسجمهور گمان ميكنند كه پس از انتخابات ميتوانند به درون ادارات دولتي خزيده شوند و هر تصميمي را كه خواستند اتخاذ كنند. مردم هم چارهاي جز حمايت ندارند، چون پيشاپيش راي داده و حمايت خود را ابراز كردهاند. اين بخش از مردم رايدهنده كه فوري پشيمان ميشوند نيز دقيقا همين تصور را دارند. آنان به اظهارات انتخاباتي نامزد مورد حمايت خود اعتماد ميكنند. پس از يك ساعت در صف ايستادن و انداختن يك راي گمان ميكنند كليد خودروي موفقيت را به دست رييسجمهور دادهاند و از حالا به بعد اوست كه بايد به تنهايي يا با همراهي همكارانش تمامي وعدههاي داده شده را در نخستين فرصت برآورد كند. اين نگاه نزد هر دو طرف به بنبست ميرسد، همچنان كه در مورد دولت موجود رسيده است. چرا؟ ريشه اين مشكل از آنجا ناشي ميشود كه طرفين نگاه اداري به مفهوم سياست دارند. در حالي كه سياست را نميتوان در قالب اداري محدود كرد. سياست بيش از هر چيز بسيج نيرو براي تحقق هدف است. دولتها بيش از اينكه نيازمند منابع مالي براي تحقق اهداف و برنامههايشان باشند، نيازمند بسيج نيروهاي طرفدار خود در پيشبرد مسير سياست هستند.ركن سياست، مشاركت است. در حالي كه در سازمان بروكراتيك، مشاركت بيمعنا يا حداقل بسيار كمرنگ است. يك سياستمدار برجسته سياستمداري نيست كه بهترين تصميم را روي كاغذ بگيرد. بهترين سياستمدار كسي است كه اين تصميم را از دل طرفدارانش بيرون بكشد، گويي كه تصميم را آنان اتخاذ كردهاند. افول و سقوط سياستمداران از روزي آغاز ميشود كه با طرفداران پايكار خودش قطع ارتباط كند، بهطوري كه آنان در شكلگيري هيچ تصميمي حضور و مشاركت نداشته باشند. مشكل مهم اين است كه راي دادن مثل خريد و فروش نيست كه نامزد رياستجمهوري برنامهاي عرضه كند و ما نيز با راي خود آن را بخريم، سپس منتظر تحويل كالا باشيم.
عبدی افزوده است: راي دادن نوعي از شركت در امر سياسي است. از اين رو پس از پيروزي، تازه اول كار است و هر دو طرف در كنار يكديگر و با مشاركت و همكاري هم بايد اقدام به پيشبرد اهداف كنند. قطع ارتباط ميان آنان ماهيت امر سياسي را دچار اختلال ميكند و نتيجه بهطور قطع شكست است. نگاه دولت به انتصابات و مديريت اقتصادي جامعه، نگاهي بروكراتيك است. همانطور كه در يك كارخانه ميتوانيم هر كس را معاون يا مدير خود كنيم، گمان ميكنيم كه در دولت نيز قادر به انجام چنين كاري هستيم. البته قادر هستيم ولي بايد منتظر تبعات آن نيز باشيم. هنگامي كه برخلاف نظر قاطبه اقتصاددانان كسي را مصدر كار ميكنيم، در ابتدا و به ظاهر مشكلي پيش نميآيد ولي هنگامي كه نخستين تصميم مناقشهبرانگيز را به دور از مشاركت نخبگان اتخاذ ميكند، به يكباره سيل تهاجم عليه آن فرد و تصميم او سرازير ميشود و گمان ميكنيم كه اين كار توطئه مخالفان است، در حالي كه چنين نيست، اين محصول قطع ارتباط با جامعه و نخبگان و حاميان دولت است. اگر اين رابطه برقرار باشد، حتي تصميمات ضعيف نيز مورد حمايت قرار ميگيرند و اگر اين رابطه قطع شود، بهترين تصميمات نيز ممكن است با مخالفت مواجه شوند.
این فعال سیاسی اصلاحطلبی در ادامه یادداشت خود مینویسد: اشتباه طرف مقابل نيز به نحوي بازتاب همين خطاي راهبردي است. گمان ميكنند، دولتها بدون حضور و مشاركت آنان بايد در نخستين فرصت هر وعدهاي را برآورده كنند و حتي توجه نميكنند كه بسياري از اين وعدهها را نبايد جدي ميگرفتند تا امروز خيال نكنند كه فريب خوردهاند. رايدهندگان به ويژه در ايران بايد توجه كنند كه انتخاب آنان، انتخاب براي حضور خودشان است. قرار نيست كه رييسجمهور يا دولت بياشكال باشد. بلكه مساله رايدهنده اين است كه بتواند تداوم حضور سياسي و اجتماعي خود را تضمين و آن دسته از كارهاي دولت را كه نميپسندد نقد كند. همين كه امروز ميتوانيم با مخالفت و نقد خود بر نهايي شدن يك تصميم اثر بگذاريم، به معناي آن است كه در انتخابات درست عمل كردهايم. سياست هيچگاه از تصميمات نادرست و نابخردانه خالي نخواهد شد. لذا وجود چنين تصميماتي به منزله پايان سياست نيست، بلكه پايان سياست هنگامي است كه نتوانيم درباره اين تصميمات و سياستها نقد كنيم. كساني كه ميگويند پشيمان شدهاند، بيش از آنكه بدذاتي يا ناتواني رايگيرنده را اثبات كنند، كماطلاعي و درك نادرست خود از سياست را اثبات و اعلام كردهاند. از رايي كه در ارديبهشت ١٣٩٦ داديم، دفاع ميكنيم و به خوبي ميدانيم كه چه تصميم مهمي گرفتيم، ولي به همان ميزان حق داريم و وظيفه داريم كه از تصميمات و سياستهاي نادرست و مسالهدار انتقاد كنيم و اينها دو روي يك سكه و واقعيت هستند.
بازی در زمین حریف
عمادالدین باقی، از چهرههای اصلاحطلب نیز در یادداشتی که روزنامه شرق آن را منتشر کرده است، نوشت: اینروزها به نظر میآید که حمله به روحانی زیاد شده و مخالفان بهبودخواهی حالوروز مردم را ذوقزده کرده است و آنها میکوشند سوار موج نارضایتی شوند و انتقام ناکامی خود از مردم در انتخابات اخیر را بگیرند. در این اندیشه فرورفتم که برخی از ما چه مردمان عجیبی هستیم. هنگامی که رأی میدادیم همهچیز را میدانستیم. میدانستیم ژرفا و پهنای مشکلات کشور را، میشناختیم موانع را، تجربه پیشینیان را هم دیده بودیم، سرنوشت همه رؤسایجمهور را در ایران میدانستیم و...، اما درمجموع به این نتیجه رسیده بودیم که اگر به این شخص رأی بدهیم، دستکم این توان را دارد که پدال ترمز را فشار دهد و نگذارد اتوبوسی که ایرانیان سرنشینانش هستند، به کف دره سقوط کند. مردمان عجیبی هستیم. کسی را بالا میآوریم تا با سر به زمین بکوبیمش. بهجز آنها که رسانه و هیاهو ندارند و پختهاند و چنین نمیکنند و دیده هم نمیشوند، به رأیدادن و کفزدنمان اعتمادی نیست و هر سیاستمداری در این دیار و با این فرهنگ باید بترسد مسئولیتی را قبول کند. انگار ما دوست داریم یا نیاز داریم همیشه کسی را با سلام و صلوات بیاوریم و همه گناهان را به گردنش بیندازیم. خواهند گفت رئیسجمهور باید پاسخگو باشد، باید انتقاد وجود داشته باشد و...، ولی آنچه ما میکنیم واقعا همین است؟ پاسخگویی هم مکانیسم مشخصی دارد.
در آمریکا نیز شبانهروز به رئیسجمهور حمله میکنند، اما آیا او هرروز مینشیند جواب مطبوعات را میدهد یا در مجلس و نیز در کنفرانسهای مطبوعاتی چنین میکند؟ اینجا برخی سوراخ دعا را گم میکنند. راهبرد اصلی را مگر رئیسجمهور تعیین میکند؟ وقتی چند نفر با سازماندهی و حمایتهای ویژه، سفارت عربستان را اشغال کردند و دور جدید بحران را در ایران و خاورمیانه رقم زدند و خسارتهای جبرانناپذیری وارد کردند، وقتی یک رسانه خاص و یک گروه خاص، وزارت خارجه کشور را بلاموضوع میکنند و سیاستهای پرهزینه منطقهای را رقم میزنند و کسی نمیتواند وارد جزئیات شود، این اقدامات، هزینه ریسک را بالا میبرد، مانع جذب سرمایه میشود و سرمایههای موجود را هم یا فراری میدهد یا بهجای توسعه در زمینههای دیگری مستهلک میکند و... . اما در شبکههای اجتماعی و مطبوعات، چون بیم دارند گریبان عواملش را بگیرند، کار بیخطرتری انجام میدهند و مردم گریبان «دولت» را میگیرند تا وجدان خود را آسوده کنند که ساکت ننشستهاند و اعتراض کردهاند. باز تأکید میکنم با این حرفها نمیخواهم ضعفها و عافیتطلبیهای برخی مدیران دولتی را نادیده بگیرم که خودش موضوع دیگری است. اکنون بحث من بر سر جابهجایی هدف است؛ برای مثال مسئله بودجه دهها شخص و نهاد سیاسی و تبلیغاتی در شرایطی که وزارتخانهها و نهادهای دولتی که خدمات ضروری آموزشی و درمانی و... به مردم ارائه میدهند دچار کمبود بودجه هستند، موجب رنجش مردم شده است یا مسئله عوارض خروج از کشور، عارضههایی بزرگتر از خودش تولید میکند.
اعتراض به گرانشدن نان که مردم محروم مصرفکننده اصلی آن هستند و اعتراض به گرانشدن کاغذ که به ناشر و نویسنده و روزنامه و روزنامهخوان فشار وارد میکند موجه است، اما صرفنظر از نرخ عوارض در دیگر کشورها، سهبرابرشدن ٧٥ هزارتومان عوارض خروج (که بار سوم ٣٣٠ و بار چهارم بهبعد٤٤٠ هزار تومان میشود) برای کسانی که بلیت رفتوبرگشتشان از سه میلیون تومان به بالاست و برای یک سفر یکهفتهای از ١٠ و ٢٠میلیون تومان به بالا و گاه تا دههامیلیون هزینه میکنند، به معضلی بزرگ تبدیل میشود. نگارنده که بیش از ١٢سال است ممنوعالخروج است و برخلاف میلیونها نفر از شهروندان امکان سفر ندارد و اگر کل عوارض هم برچیده شود خشنود خواهد شد، اما کسی نمیگوید چرا سیستم به این وضع افتاده که به عوارض خروج که جمع آن در کل بودجه رقم معتنابهی نیست چنگ میزند یا به افزایش قیمت بنزین که دودهه پیش تصویب شده که به چهار هزارتومان برسد و دولتها مکلف به اجرای آنند و دولت قبلی به صورت انفجاری این افزایش را انجام داد، ولی دولت روحانی با احتیاط و تأخیر؟ یک مثال میزنم، بهویژه این روزها که بخش قابلتوجهی از جامعه وضع خوبی ندارند. وقتی سرپرست خانواده در برابر هجوم هزینهها قرار میگیرد و درآمدش کفایت نمیکند، چه میکند؟ وام و فروش ماشین و حتی خانه و اثاث و آنچه تصورش را نمیکرد، در برنامهاش میگذارد. در این شرایط دولت برای کسری هزینهها چه کند؟ البته این دو الگو و سبک و باور درباره اداره کشور هست که باید یکی را انتخاب کرد، ازاینرو لازم است مورد بحث دقیق علمی و کارشناسی قرار گیرد. یکی نگاه به بیرون دارد، یکی نگاه به درون. یکی سودای شوکت منطقهای و جهانی را دارد و دیگری سودای قدرت اقتصادی و فرهنگیشدن را. رویکرد دوم بر آن است که شوکت منطقهای و جهانی بدون استحکام داخلی و اقتصاد نیرومند، سرنوشتی معلوم خواهد داشت. گرچه ممکن است گفته شود روحانی با این شیوه ارائه بودجه درواقع میخواست نوعی افشاگری و شفافسازی درباره دریافتکنندگان بودجهها و مصرفکنندگان پول مردم داشته باشد و او آگاهانه در پی همین اعتراضات بوده است، اما اولا باید درباره این ردیفهای بودجه؛ چه در گذشته و چه اکنون، حسابکشی شود و دوم اینکه او باید نشان دهد که موضعگیریها و رفتارهای بخشی از جریانها حتی با راهبرد نگاه به بیرون و سودای شوکت منطقهای و جهانی نیز در تضاد است. دولت موظف است اعلام کند اگر دنبال اقتصاد مقاومتی هستیم باید بودجههای اشخاص و نهادهای خاص و خواص حذف و صرف توسعه شود یا اگر بیم دارد با حذف بودجه آنها اتفاقی رخ دهد، درخواست کند آنها بهخاطر شرایط فقر کنونی داوطلبانه از دریافت این بودجه انصراف دهند، اما آیا با افتادن جامعه، بهویژه رأیدهندگان او در دام جابهجایی خشم و سوراخ دعا را گمکردن و پشت او را خالیکردن، او میتواند چنین کند؟ اکنون مسئله من این است که همه میدانند منشأ ناکامی چیست. اما به روحانی میتازند، نه به سایر عوامل. در جامعهای که افراد نگرانند که انگشت اتهام را متوجه عوامل اصلی مشکلات کنند، کسانی را که کمخطرتر هستند جایگزین میکنند. ازاینرو نباید اصولگرایان از این روند ذوقزده شوند، زیرا مکانیسم جابهجایی خشم یک فرایند بازگشت به جای خود نیز دارد. روحانی اکنون قربانی دو عامل است؛ یکی ضعفهای مربوط به خود و تیم همکارانش و دومی هم جابهجایی یا انتقال. کسانی که میدانند منشأ مشکل کجاست، به او میتازند یا اینکه میگویند او باید اعلام کند که موانع چیست. روحانی البته قبلا بهصراحت درباره این عوامل سخن گفته است. برخی از احزاب و شخصیتهای مهم اصلاحطلب، چندی پیش نمایندگانی را نزد روحانی فرستادند و گفتند اگر با این روش ادامه دهی، کل اصلاحطلبان (و بلکه کشور) باید هزینه بدهند و بالاخره به وی فهماندند که ما نیستیم، ولی حالا عدهای میگویند چرا او منفعل شده است؟
این مرد با بزرگواری و تحمل حرفهای بی تامل حاضر شده این وضع راببینید.
متاسفانه مردم ایران فکر می کنند کسور ثروتمندی دارند و یکی باید بیاید حقشان از این ثروت را به آنها بدهد تا در بانک بگذارند و یا مغازه ای بخرند و تا آخر عمر خوش باشند.
خروج نخبگان که با آمدن افرادی نظیر احمدی نژاد به فرار نخبگان تبدیل شد باعث شده است تفکرات جامعه فاقد بحث منطقی باشد.
دلار گران می شود چون کاگری که باید تولید کند در محل کار می خوابد. مهندس محترم مشغول موبایل بازی است و مملکت با تمامی همسایگانی که بتواند با آنها تجارت کند در حال دعواست. پزشک ما خانه می سازد فیلسوف های ما که مثلا فلسفه خوانده اند از پس یک معادله ساده ریاضی بر نمی آیند. و.................
حالا یکی جرات کرده بگوید موسسه آقای فلان 300 میلیاردتومان در سال بودجه می گیرد. فکر می کنید در زمان احمدی نژاد نمی گرفت؟
الان آقای رییسی بود 2 میلیارد تومان می گرفت و یا قالیباف 3 میلیارد تومن به ایشان ها می داد؟
اصلا می گذاشتند بودجه را ببینی که پشیمان شوی و یا نا امید؟ فکر می کنی اختلاف بنزین صد تومانی تا 1000 تومانی(یک دلار در اول احمدی نژاد) صرف جه جیزی شد؟
روحانی اولین بار است که می گوید از کجا می آید و به کجا می رود
کارهای پایه برای تامین آب و محیط زیست و شرکت در چرخه جهانی تولید و یا حداقل بیان دلایل عدم کار موثر در این زمینه ها که بود و نبود این مملکت به آن ربط دارد عمده ایراد دولت فعلی است