آفتابنیوز : روزنامه قانون در مطلبی طنز به قلم افسانه جهرمیان نوشت:
غمگینم، مثل بدنسازی که از شانس بدش هوا این قدر سرد است که جرات نمیکند تیشرت استرج آستینکوتاه بپوشد!
غمگینم، مثل دانشآموزی که تا ١٢ شب به زیرنویس شبکه خبر خیره میشود ولی فردا مدارس در شهرش تعطیل نیستند!
غمگینم، مثل میهمانی که با هزار امید ناپلئونی میخرد اما میزبان تصمیم دارد جعبه را بعد از رفتن میهمانها باز کند!
غمگینم، مثل دانشجویی که به خاطر حضور و غیاب سر کلاس رفته ولی استاد حضور و غیاب نمیکند!
غمگینم، مثل پزشکی که پنسش در شکم بیمار جا مانده!
غمگینم، مثل مردی که ماشینش را برده کارواش ولی کبوتر که این حرفها حالیش نیست!
غمگینم، مثل بچهای که برای تولدش سرویس خیارخوری هدیه میگیرد!
غمگینم، مثل پدری که تا وارد اتاق میشود فرزندش به دسکتاپ خالی زل زده!
غمگینم، مثل مادری که ابروهای ناصرش از مهوش باریکتر است!
غمگینم، مثل گربه خیابانیای که کوکوسبزی جلویش گذاشتند!
غمگینم، مثل فردوسی بعد از شنیدن لهجه شاهنامهایِ حامد همایون!
غمگینم، مثل هدیهای که وا نکرده پس فرستاد!
غمگینم، مثل روزنامهای که فقط برای پیچیدن سبزی خوردن ازش استفاده شد!
غمگینم، مثل مرغی که در این گرانیِ تخم مرغ بچهاش نمیشود!
غمگینم، مثل پاکتی که رویش نوشته از اینجا باز کنید ولی از آنجا بازش میکنند!
غمگینم، مثل زنبیل قرمزی که در دستان بقایی است!
غمگینم، مثل تیمی که پولش را خوردند و بازیکنش به الغرافه پیوست!
غمگینم، مثل شهری که تعداد کانکسهایش از ساختمانهایش بیشتر است!
غمگینم، مثل مسئولی که مدام از آن انتظار رسیدگی دارند!
غمگینم، مثل شهرداری که میلیاردی پول گم میکند!
غمگینم، مثل نوازنده زنی که پشت پرده در کنسرت شرکت کرد!»