کد خبر: ۵۰۹۳۱۹
تاریخ انتشار : ۳۰ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۷

وقتی از شوهر 48 ساله ام باردار شدم تازه فهمیدم زن سوم هستم و ..! / 13 ساله بودم که مادر شدم

با آن که در 12 سالگی هیچ چیزی از ازدواج و خانه داری نمی دانستم، دوست نداشتم با مرد 48 ساله ای ازدواج کنم که مرا از پدر و مادرم خواستگاری کرده بود به همین خاطر و با همان تصورات کودکانه نقشه فراری را طراحی کردم تا با آن مرد ازدواج نکنم اما پدرم متوجه ماجرا شد و ...
آفتاب‌‌نیوز : چند ماه بعد زمانی فهمیدم همسرم دو زن دیگر هم دارد که باردار شده بودم و چاره ای جز سکوت نداشتم با این وجود نفرت عجیبی از «قربان محمد» در سینه ام موج می زد و در پی فرصتی برای گرفتن انتقام از او بودم. در آن روزها راهنمای درستی نداشتم و از مراکز مشاوره در کلانتری هم چیزی نمی دانستم.

با آن که در 12 سالگی هیچ چیزی از ازدواج و خانه داری نمی دانستم، دوست نداشتم با مرد 48 ساله ای ازدواج کنم که مرا از پدر و مادرم خواستگاری کرده بود به همین خاطر و با همان تصورات کودکانه نقشه فراری را طراحی کردم تا با آن مرد ازدواج نکنم اما پدرم متوجه ماجرا شد و ...

 زن جوان در حالی که بیان می کرد هیچ وقت راهنمای درستی نداشتم و به همین دلیل زندگی ام متلاشی شد، گفت: 10ساله بودم که پدرم کیف مدرسه ام را به گوشه اتاق پرت کرد و دیگر اجازه تحصیل به من نداد. او معتقد بود دختر نیازی به درس خواندن ندارد و باید راه و رسم شوهرداری و خانه داری را بیاموزد.

او می گفت دختر تا اندازه ای که بتواند بخواند و بنویسد باید تحصیل کند تا سیاه و سفید را از یکدیگر تشخیص بدهد. او با همین تفکر مانع از ادامه تحصیل دیگر خواهرانم شد چرا که معتقد بود دختر باید با چشم و گوش بسته ازدواج کند این گونه بود که من هم مانند دیگر خواهرانم در کلاس پنجم ابتدایی ترک تحصیل کردم و مشغول خانه داری شدم. این درحالی بود که مادرم نیز در برابر تفکرات پدرم همواره سر تعظیم فرود می آورد و هیچ گاه بر خلاف نظر او سخنی بر زبان نمی راند.

او هیچ وقت اجازه نمی داد به تنهایی بیرون از منزل برویم یا با افراد دیگری رفت و آمد کنیم خلاصه دو سال بعد از آن که درس و مدرسه را رها کردم مرد 48 ساله ای به نام «قربان محمد» مرا از پدرم خواستگاری کرد. من زمانی در جریان موضوع قرار گرفتم که آن ها تاریخ مراسم عقد را نیز مشخص کرده بودند. مادرم می گفت «قربان محمد» شوهر خوبی است و تو را از مال دنیا بی نیاز می کند. مدتی بعد فهمیدم پدرم 600 هزار تومان به عنوان شیربها از قربان محمد گرفته و من قربانی مادیات زندگی شده ام.

با همان تصورات کودکانه تصمیم گرفتم قبل از جاری شدن خطبه عقد از خانه فرار کنم اما پدرم متوجه موضوع شد و بعد از زدن کتک مفصلی، مرا با چشمان اشک بار پای سفره عقد نشاند.

چند ماه بعد زمانی فهمیدم همسرم دو زن دیگر هم دارد که باردار شده بودم و چاره ای جز سکوت نداشتم با این وجود نفرت عجیبی از «قربان محمد» در سینه ام موج می زد و در پی فرصتی برای گرفتن انتقام از او بودم. در آن روزها راهنمای درستی نداشتم و از مراکز مشاوره در کلانتری هم چیزی نمی دانستم.

این بود که برای زجر دادن همسرم با دوست برادرم طرح دوستی ریختم. او هم که اطلاعی از وضعیت زندگی من نداشت با من همراه شد. این در حالی بود که من صاحب یک دختر و پسر نیز شده بودم.

در این میان، روزی با «نوید» طوری قرار ملاقات گذاشتم تا در دید شوهرم قرار بگیرم و او به همین خاطر مرا طلاق بدهد ولی وقتی همسرم در کنار مغازه اش من و نوید را با یکدیگر دید، در حالی که کتکم می زد مرا تحویل پلیس Police داد.

من هم به رابطه ام با نوید اعتراف کردم و برای مدت کوتاهی زندانی شدم. از آن روز به بعد خانواده ام مرا ترک کردند و همسرم نیز اجازه دیدن فرزندانم را نداد. حالا هم از کارهای اشتباهم پشیمانم اما ای کاش .

رکنا

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین