آفتابنیوز : برای حرف دل گاهی تردید میکنیم. مینویسیم تا حال و هوایمان دگرگون شود. در یک لحظه رونقی از حس و حال، ما را به ضیافت شعر دعوت می کند. حسی که تو را به آغوش دنیای پرتلاطم ذهن میکشاند تا دمی "با خود به سر بردن" را به آرامشی ناب فراخواند. زیباترین وجه این حس و حال تنها در دوران کودکی رخ میدهد. اندیشه معصومانه کودکی است که اسرار ناگفتهها را با زبان شعر میسراید. در بازی با کلمات، مست میشود تا در شعر سرودن، دلبستگی به واژهها چیده شود.
شعر ذیل، دومین دلنوشته سپاس صدرنوری است که آفتاب نیوز منتشر میکند.
*********************************************
غوغای چشمان تو
در دل
با تو هستم و هر لحظه
بیتاب،
چشم به چراغ اتاق میدوزم
خاک گرفته است
اما رنگ نباخته
تو مثل گلزاری و من شاپرکی در این گلزار بیپایان
و غنچههای گلهای این گلزار
تا بهاری نو برای من لب میگشایند...
میتراود چشمانم را
غوغای گیسوانت
و گیسوانت همچون نسیمی آرام
چهره من را نوازش میکند
دستانمان که ریشه تمام گل های این گلزار است
در دست هم
به زندگی مینگرم
چون رود چشمانمان جاریست...
و چشمانمان بیپهنا رودی است، در دل این گلزار بی پایان
** سپاس صدرنوری - بهار 97
همچو غوغای عشق در جان زندگی
برقرار باد این طبع شعرگونه ات
بهارت، دلنواز
قلمت، پر احساس...