آفتابنیوز : سیامک رحمانی، روزنامهنگار، در فرهنگستان فوتبال نوشت: «بله، افکار عمومی همه چیز را با هم میخواهد و حاضر نیست چیزی را فدا کند. افکار عمومی اگر توجیه شده که انتقاد کند، پس هیچ دفاع و توضیحی را برنمیتابد. وقتی هم که آرایش دفاعی به خود میگیرد، کمترین انتقاد و ایراد گرفتنی را تحمل نمیکند. اینطوری است که افکار عمومی، دلش میخواهد هم لیگ را داشته باشد و بازیها منظم و سر وقت و با حضور همه ستارههای محبوب برگزار شود و هم دلش میخواهد تیم ملی در بهترین شکل به جام جهانی برسد، همه نفرات در شرایط ایدهآل باشند و در مقابل حریفان با ارائه بهترین نمایش، عالیترین نتایج را بگیرند. افکار عمومی تن به تحلیلهای «هزینه-فایده» نمیدهد و اغلب حوصله ندارد تفسیرهایی را گوش کند که از نیاز به ایثار میگویند.
تحلیلهایی که میگویند بین لیگ و تیم ملی باید انتخاب کرد. به کسانی که می گویند بازیکنان ایرانی آمادگی بدنی برای بازیهای پرفشار جامجهانی را ندارند و به خاطرش باید به اردوهای نظامی و بلندمدت تن داد و کمی چشم بر لیگ یا لیگ قهرمانان بست.
افکار عمومی همان است که وجه پرسپولیسیاش – مثلا دلش میخواهد علیپور و سیدجلال و امیری را در ترکیب یازده نفره تیم ملی ببیند و هم دلش میخواهد این پتانسیل را تمام و کمال در لیگ قهرمانان در اختیار داشته باشد. این افکار عمومی همان است که اغلب طاقت هیچ انتقادی از برانکو را ندارد. اگر در مورد ضعف پرسپولیس و بازیکنانش حرفی زده شود آن را به حساب دشمنی با تیم میگذارد و توطئهای که در کار است تا ترمز تیم را بکشد. احساسات غیر قابل کنترلی که وقتی تیم میبازد، یا مثل هفتههای اخیر کمتر از حد انتظار ظاهر میشود، به توجیهات پناه میبرد که بازیکنانمان مصدوماند و در تمرینات حضور ندارند و داور علیه ما سوت میزند و فلان و فلان، یا خود را برای حمله به این بازیکن و آن عنصر باشگاهی حمله میکند تا همه مشکلات ساده و خلاصه شوند.
همانطور که استقلالیها دلشان درخشش در لیگ قهرمانان میخواهد و حضور همهجانبه بازیکنان در تیم ملی. از شفر حمایت میکنند و حاضر نیستند نازکتر از گل به او گفته شود و تا وقتی پشت میز برنده نشسته همه تصمیماتش را درست میبینند و طول میکشد تا ورق برگردد و آفتاب محبوبیت مرد آلمانی در افق پایین برود و زمان محاکمهاش فرا برسد.
این شرایط برای تیم ملی و کیروش هم صادق است و کار را سخت میکند. این که قریب به اتفاق ابواب جمعی فوتبال تصمیم گرفتهاند وضعیت را سیاه و سفید ببینند. دو اردوگاه خیر و شر که بنا بر تصمیم هر هوادار فوتبال، کیروش در یکی از دو طرف ایستاده است. آنها که دلبستگی به علی کریمی دارند یا در ماههای اخیر از تصمیمات سرمربی تیم ملی دلزده شدهاند، حالا به هر تصمیم او میتازند و دیگر جایگاه و تاج و تختی برایش قائل نیستند و لقلقه زبانشان «دلال چشمآبی موزامبیکی» است. بیخیال این که او در سالهای حضورش در تیم ملی برای فوتبال ما چه دستاوردی داشته. بیتفاوت نسبت به سیستمی که خلق کرده. به دو دوره صعود دلچسب به جام جهانی. به دیسیپلین و احترامی که فوتبال ما با آن غریبه بوده و حالا بهش عادت کردهایم و راحت میتوانیم بپرسیم چی. کجا. که به سادگی کارنامهاش را زیر سوال ببریم و با خیرهسری بگوییم هر کس جای کیروش بود وضع همین بود و همین کارها را میکرد. که گذشته را به یاد نیاوریم.
روی دیگر سکه اما جمعی هستند که تصمیم گرفتهاند در جبهه حامیان بیچون و چرای کیروش جا بگیرند و به او جایگاه الهی بدهند. جایی نزدیک خورشید. دور از دسترش و غیر قابل نقد. جمعی که هر تصمیم و انتخاب کیروش را هوشمندانه میبینند، با این خدعه که هر نقدی به کیروش ضربه زدن به تیم ملی و ناصواب است. با این نگرانی که نکند کیروش برنجد و آن وقت فوتبال ملی چه خواهد شد. با این امید که او هر اشتباه و خطایی هم بکند در نهایت عالیترین خروجی را خواهد داشت و تیم ما را در روسیه هم روسفید خواهد کرد. با چشمپوشی بر همه کوتاهیهایش. با ندیده گرفتن منفعتطلبیهای مداوماش. با زیرسبیلی رد کردن اردوها و مسابقات تدارکاتی گاه بیمنطق و بیفایده. بدون در نظر گرفتن این که چرا ما باید هر بار به اتریش برویم و این که کیروش به دلیل روابط و تفکرات خاصاش، زیر بار چه مسابقات و اردوهایی نرفته. با اغماض درباره بامداد میرزایی و حضور سوالبرانگیزش در کنار استاد.
افکار عمومی اینها را میگوید و میخواهد و راضی کردنش سخت است. اگر نگوییم نشدنی است. اما وظیفه رسانه و کارشناس این است که زیر این فشارها طاقت بیاورد و آنچه را میبیند بگوید. حتی اگر کیروش و برانکو و هوادارانشان برنجند. حتی اگر مدیران فوتبال روی ترش کنند. مدام باید به یاد افکار عمومی آورد که کیروش و مربیان خارجی برای فوتبال ما چه کردهاند و چه میکنند و برای این که فضای کار کردنشان فراهم شود چه مجاهدتی شده است. در عین حال که نباید از انتقاد به کیروش و بزرگتر از کیروش ترسید و مدارا کرد. هواداران فوتبال باید متوجه باشند که سرمربی تیم ملی چرا میخواهد بازیکنان را از تیمهایشان بیرون بکشد. باید یادشان باشد که برانکو هم وقتی سرمربی تیم ملی بوده مشابه همین خواستهها را داشته. دایی و قلعهنویی هم. در عین حال که باید به سرمربی باشگاهی حق داد که بازیکناش را بخواهد و دنبال نتیجه گرفتن در تیمش باشد. چنین تناقضاتی برای هوادار بیتاب فوتبال به راحتی قابل هضم نیست و دلش تصمیمگیری سریع و قاطع میخواهد. بدون فکر کردن به تبعات و مصایبی که در پی خواهد آمد.
اما چارهای نیست. تیم ملی و فوتبال ما در اوج قدرت و موفقیت هم باشد بینیاز از شلاق نقد نیست. حالا که جای خود دارد. کیروش هم مثل هر تصمیمگیرنده دیگری، در کنار همه حمایتی که میشود، باید مدام زیر نور و ضرب انتقادات منطقی باشد. همانطور که او ناچار است برای برنده شدن بسیاری از احساساتش را ندیده بگیرد و تن به انتخابهایی بدهد که دوستشان ندارد، ما هم باید تیم ملی را تحت فشاری قرار دهیم که گریزی از آن نیست. همانطور که برای قهرمان شدن گاهی باید باخت. برای برنده شدن و جشن گرفتن باید در اسفبارترین شرایط جنگید. همانطور که برای زنده ماندن، گاهی، کمی باید مرد.»
ایسنا