آفتابنیوز : پوریا عالمی در ستون طنز روزنامه شرق نوشت: «
مسئولان محترم
به هر حال در کار خدا همیشه حکمتی است، حتی اگر ما نفهمیم؛ مثلا ترامپ رئیسجمهور آمریکا میشود. احمدینژاد شهردار پایتخت ایران و بعد هشت سال رئیسجمهور ایران میشود، برخی هم مسئول فرهنگ کشور یا مسئول تلویزیون و رادیوی مملکت. خیلی هم آموزنده است اما با توجه به این که در سالهای گذشته برخی از شما یک طوری با هنرمندان مستقل رفتار کردهاید که انگار با آنها پدرکشتگی دارید، ما هنرمندان مستقل تصمیم گرفتیم راستش را بگوییم: ما پدر شما را نهتنها نکشتیم، بلکه اصلا تا حالا با ایشان ملاقات هم نکردهایم. واقعا ما با شما پدرکشتگی نداریم. نه تنها ایراد ما این است که ما هنرمند مستقل هستیم و کارمان هم خوب است و شما اگر کسی دستش توی جیب خودش بود و کارش هم خوب بود خیال میکنید طرف با شما پدرکشتگی دارد.
از طرفی عزیزان، مسئولان قشنگ، ما با بررسی دقیق رفتار شما متوجه شدیم اعتقاد دارید خاک سرد است و تا یکی از هنرمندان مستقل میمیرد، سریع دلنازک میشوید و هر چیزی را که از او در دل دارید فراموش میکنید و نه تنها توی تلویزیون و رادیو نشانش میدهید، بلکه میروید زیر تابوتش را هم میگیرید. همچنین دیده شده بعد از مرگ هر هنرمند مستقلی اگر خواننده باشد، صدایش را از رادیو و تلویزیون پخش میکنید. اگر بازیگر و کارگردان باشد، آثارش را هی نشان میدهید. اگر نویسنده و شاعر باشد، عکسش را بیلبورد میکنید. اگر روشنفکر باشد، برایش در تلویزیون میزگرد میگذارید. آخریش همین ناصر ملکمطیعی که چندماه پیش پیرمرد را توی تلویزیون بردید اما تصویرش را نشان ندادید و امروز تلویزیون طوری ازش حرف میزند که انگار پاره تنش را از دست داده است. واقعا دمتان هم گرم. شما خیلی خفن و بزرگوار هستید. قصد ما از نوشتن این نامه اصلا تحقیر یا نقد رفتار شما بزرگواران نیست. ما هنرمندان مستقل به این نتیجه رسیدیم اعلام کنید ما مردیم و اگر میشود در تلویزیون و رادیو و فضاهای شهری کشور به ما جا بدهید. ما را ببینید و پخش کنید.
مسئولان محترم!
ما هنرمندان مستقل اعلام میکنیم شما منتظر خبر مرگ ما نباشید. این خبر مرگ ماست. ما اعلام میکنیم ما مردهایم، لطفا ما را در تلویزیون و رادیو و فضاهای شهری نشان دهید.
با تشکر. هنرمندان، روشنفکران، نویسندگان و روزنامهنگاران مستقل.
جمعبندی
سوفیا... عشق من... بابای تو هم شاید منتظر خبر مرگ من است که با من خوب بشود و بگوید کاش سوفیا را داده بودم میدون دوم... خلاصه که به بابات بگو من حالاحالاها قصد مردن ندارم. قربان تو؛ عاشق نمیر تو؛ میدون دوم.»