آفتابنیوز : دیروز، روزخبرهای داغ بود. در میان موج اخبار ازکاندیدا شدن عارف برای ریاست مجلس تا فاجعه تجاوز به دانش آموزان در مدرسه ای در غرب تهران اما یک خبر دیگر بودکه کمتر به آن پرداخته شد؛خبری که حکایت از مرگ«محمدرضا کلاهی صمدی» داشت.نامی که برای بسیاری در دهه 60 به اسمی آشنا تبدیل شده بود.اکنون دیگرهمه داستان کلاهی را،حکایت یک نفوذ می دانند.نفوذ به یکی از ارکان نظام که پس از یک انقلاب سربرآورده بود.
آغاز کلاهی
به گزارش آفتابنیوز؛ محمدرضاکلاهیصمدی، فرزندحسن،متولد ۱۳۳۸، دیپلم ریاضی ازدبیرستان بامداد تهران بود. دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم وصنعت بودکه انقلاب ایران به پیروزی رسید. نکته جالب اما درباره وی این بودکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سازمان(منافقين) مجاهدین خلق پیوست و سابقهای پیش ازاین در این سازمان نداشت.هرچند گفته میشود که برادر و خواهرش عضو سازمان چریک های فدایی خلق بودند اما به نظر نمی رسد این جوان 20 ساله تا آن زمان فعالیت سیاسی در کارنامه خود داشته باشد.بعدها این گونه گفته شد که او به جای اینکه باعنوان کادرسازمان شناخته شودبه دستور مسئولان مافوق تشکیلات به عنوان پاسداربه کمیته ولیعصر تهران،واقع درخیابان پاستور پیوست.
در مسیر حزب
این همان مسیری بودکه در ادامه ،راه وی را به داخل حزب جمهوری اسلامی بازکرد و کمی بعدازآن بودکه کلاهی به عنوان مسئول حفاظت سالن برگزیده شد. از کلاهی باعنوان فردی فعال وپرتحرک در حزب یاد میکنندودلیل اعتمادبزرگانی هم چون مرحوم شهیدبهشتی به وی رانیزهمین عامل میدانند.
«آیتا... موحدی کرمانی»درهمین زمینه نقل میکند:«کلاهی در دل شهید بهشتی نفوذ و شهیدبهشتی نیز به اواعتماد کرد. من به خاطر دارم که در جلسه شورای مرکزی حزب،کلاهی می گفت من باید تمام این ساختمان رابه لحاظ امنیتی چک کنم تا یک وقت در پی این ساختمان مواد منفجره کار نگذاشته باشند. کلاهی عامل نفوذوخیانت بودو با این ترفند پی ساختمان را کند ومواد منفجره را در آن کار گذاشت».
کلاهی در آن زمان،در حزب جمهوری اسلامی کارمیکردوتوانسته بود یک بمب را در داخل کارتن کاغذها و بمب دیگری رادردرون کیفش جاسازی کند و با ارتباطات کاری اش، به راحتی وارد محل جلسه کند.کلاهی بعد ازجا گذاری بمب ها،به بهانه خرید چیزی از محل خارج شدودقایقی بعد،انفجار بمب،سقف بتونی محل جلسه را بر سر حاضران خراب می کند.
شاید یکی از کامل ترین توضیحات درباره کلاهی را بتوان گفت وگوی«علیرضا نادعلی»یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی ودوست نزدیک محمدرضاکلاهی ،باسایت شفاف دانست.او در این گفتوگو میگوید:«زمانی که من به دفتر اصلی حزب آمدم کلاهی در آنجا بودو نمی دانم چطورباحزب آشنا شده بودوچه کسی او را به آنجا آورده بود اما در ظاهر پسر فرز و زرنگی بودوخیلی جدی هم در کارها ظاهر می شد.اصلا به همین دلیل هم بودکه شاید در حزب جاگیر شده بودو تقریبا اعتماد افرادرا به خود جلب کرده بود. آن زمان هم در حزب آن قدر جو صمیمیت ودوستی بودکه کسی به کس دیگر بدگمانی و تردید نداشت.من هم با او صمیمی شده بودم و با هم رفیق بودیم».نادعلی در بخشی دیگري از این گفتوگو نیز گفته بود:«من حدود یکسال با کلاهی دوست و رفیق بودم.البته این آقای حسین فریدون برادرکوچکتر آقای روحانی هم آن زمان درحزب بودند وبا کلاهی شوخی داشتند.من برخی حرکات مشکوک ازکلاهی میدیدم اماتوجهی نمیکردم.براي مثال اگر قرار بود کتابچه ای برای حزب آماده شود سریع و ظرف يك روز این کار را انجام می داد و این حیرت انگیزبودچون علیالقاعده کسی نمی تواند این کار را در یک روز انجام دهد.کلاهی یک موتور داشت که باآن این طرف و آن طرف می رفت و وقتی بر میگشت کارها را انجام داده بود.خوب این نشان میداد که برخی ها در بیرون به او کمک می کردند».
مردی بدون تصویر
نکته مهم دیگری که نادعلی در این گفتوگو به آن اشاره می کند اصرار کلاهی براین موضوع بود که تمایلی برای گرفتن عکس یادگاری ندارد. طبق گفته های نادعلی او هیچگاه به خانه کلاهی نرفته بود و کلاهی از دوربین و عکس گرفتن گریزان بوده است. این نکات اما نشان از آموزش کامل کلاهی دارد. نباید از یاد برد که چه در مورد کشمیری و چه کلاهی یک بحران جدی وجود نداشتن عکس های کافی از آنان بود، چه اینکه در تمام چهار دهه گذشته تنها یک عکس از هر کدام از این دو شخص بیشتر وجود نداشته است. هر چند درنهایت همان یک عکس چاپ شده در روزنامه و شناسایی مردم بود که باعث شد نیروهای اطلاعاتی ایران بتوانند به خانه کلاهی دست پیدا کنند.اما همین نکات نشان می دهد که این جوان 22 ساله از حداکثرهای آموزش لازم بهره برده است. او در زمانی کمتر از دو سال جایگاه خود را تثبیت کرده بود و این همه در حالی بود که کمتر اطلاعاتی از او در اختیار کسی از اطرافیانش قرار داشت.
گریز از کشور
کلاهی پس از بمبگذاری،به صورت مخفیانه ومستمر توسط فرقه رجوی محل اختفایش تغییر میکرد.وی یکی دوماه بعدبه کردستان وپس از مدتی به عراق منتقل شد.بعدهادرخاطرات وگزارش های بخشی از جداشدگان ازفرقه،ازاوبانام کریم یادشده بودوادعامی شد که در رادیو (منافقين) مجاهدین مشغول کاراست. سعیدشاهسوندی به عنوان یکی از جداشدگان ازفرقه بعدها درباره اوگفت که درسال 1372ودردوران تغییرات ایدئولوژیک سازمان دچار مساله شد و در نهایت درسال 1374 از سازمان جدا شد. موضوع مهم اما درمورد کلاهی این بود که وی رسما طراح یک حمله تروریستی بود و فارغ از عضویت در فرقه رجوی با شکایت ایران تحت تعقیب بود و این که چگونه و با چه امکانی بعد از جدایی از سازمان همچنان میتوانست مخفی باشد سوالی است که باید پاسخ آن را یافت. بعدها گفته شد کلاهی و مسعود کشمیری به آلمان رفته اند. موضوعی که همچنان محل کنکاش است این بوده که این دو با انفجار دو ساختمان و رقم زدن مرگ ده ها نفر با هر استدلالی، در زمره تروریست ها دسته بندی می شوند و چگونه امکان دارد این دو تروریست تحت تعقیب اینترپل در اروپا زندگی ، کار و ازدواج کنند و دولت آلمان یا هر دولت اروپایی دیگر متوجه حضور این دو نفر در کشورش نشود.
هلند، مقصد نهایی کلاهی
ماجراهای کلاهی را اما گویا پایانی نبود.یک سال قبل بود که شایعاتی مطرح شد که کلاهی در اروپا و این بار در هلند دیده شده است. شایعاتی که این بار ماجراهای تازه ای را رقم زد چون برای اولین بار در حالی از دیده شدن کلاهی سخن گفته شد که تنی چند اساسا زنده بودن وی را رد کردند و مدعی شدند او مرده است و کسی نمی تواند وی را زنده در هلند دیده باشد.
کلاهی مرده یا زنده ؟
اما ماجرا چه بود؟ به گزارش مهر،اواخر سال گذشته،مرتضی صادقی،فعال سیاسی چپ در گفتوگویی با صدای آمریکا با بیان جزيیاتی از قتل یک مرد ۵۶ ساله ایرانی در هلند میگوید:«این فرددر ابتدا به «مرد ناشناخته» معروف شد وبعدتر او را«علی معتمد» معرفی کردنداما شواهدی وجود داردکه نشان میدهد علی معتمد نام دوم «محمدرضاصمدی کلاهی» است».صادقی شاهد مدعای خود را حضور برخی اعضای سابق فرقه رجوی در مراسم خاکسپاری این فردعنوان کرده است. یکی دیگر از مهمترین دلایل مورد استناد صادقی، وجود خال در کف پای فرد کشته شده است که پیش از این هم به عنوان یکی از مشخصههای کلاهی معرفی شده بودوحتی در گزارش ارائه شده از سوی ایران به اینترپول نیز این مشخصه در او ذکر شده بوده است.
ایستگاه آخر
در همان زمان هم به نظر می رسید ماجرای پرونده کلاهی وارد روند تازه ای شده است.هر چند تکذیب و تاییدهای پیاپی از ارزش این خبر کاست اما خبری که دیروز پایگاه خبر آلمیره هلند منتشر کرد شاید نشان می دهد بتوان این بار پذیرفت که کلاهی با رازهایش زیر خاک دفن شده است.پایگاه خبری آلمیره هلند نوشته بودکه: «مرد ایرانی که در سال ۲۰۱۵ در این شهر کشته شده به طور قریب به یقین مسئول بزرگترین حمله تروریستی تاریخ ایران بوده است. مردم شهر در شوک هستند که بیش از ۳۰سال یک تروریست درکنار آنهازندگی میکرده وکسی اسم واقعی او را که محمدرضاکلاهی صمدی بوده، نمیدانسته است.او مسئول بمبگذاری سال ۱۹۸۱ درحزب جمهوری اسلامی در تهران بود که در آن ۷۳ نفر کشته شدند.این مرد با نام علی معتمد درشهرزندگی میکرد و متخصص برق بود». این پایگاه خبری همچنین آورده است:«اودردهه ۸۰ وقتی وارد هلند شد،دولت هلند او را به عنوان یک پناهنده سیاسی پذیرفت وبلافاصله به اووسایل اولیه زندگی داد.هفته گذشته نیزاولین جلسه دادگاه دومتهم این پرونده برگزار شد.«آنوار ایبی» و «مورئام»از نظر دادگاه متهم به قتل محمدرضا کلاهی هستند».
ماجراهای علی معتمد
علی معتمد که در گزارش آلمیره به آن استناد شده است در دهه 80 به عنوان پناهنده سیاسی به هلند رسیده است.این درحالی است که او سال 74 از فرقه رجوی جدا شده است، سوال مهم این است که در سال های قبل از پذیرش در هلند در کدام کشورها و با کمک چه پوشش های کمکی زندگی میکرده و قطعا حالا که مشخص شده است کلاهی در دهه 80 با نام علی معتمد از کشور هلند پناهندگی سیاسی دریافت کرده است، دولت هلند موظف است اطلاعات مربوط به وی را در اختیار پلیس اینترپل و افکار عمومی قرار دهد.کلاهی برای حدود یک دهه نه در عراق و نه در هلند نبوده است.موضوع مهم این است باید پرسید کشورهایی که پي در پي ایران را به حمایت از تروریست متهم می کنند، چرا از خود نمی پرسند او در این مدت در کدام کشورها و با کمک کدام دولت ها زندگی مي كرده است؟
قربانی باند موادمخدر یا عضوی از کارتل؟
طبق آنچه دردادگاه رسیدگی به قتل علی معتمد آمده است،درسال 2015 میلادی،اعضای یک باندموادمخدر درهلند واردخانه یک مرد ایرانی به نام«علی معتمد»شدندو بعد از شلیک دو گلوله به سرش فرار کردند. جسد در خانه ماندو بعد از سه ماه که متعفن شده بود،توسط پلیس کشف شد. این حادثه در شهر«آلمیره»هلند اتفاق افتاد اما آیاعلی معتمد در حقیقت همان محمدرضا کلاهی است؟مهم ترین فرضیه که تاکنون برای اثبات اینکه علی معتمدی همان کلاهی است به کارمی رفته وجود خال در کف پای معتمدی بوده است وجالب اینکه یکی از نشانهها برای شناسایی کلاهی نیز همین خال در کف پای او است.در آن زمان هیچ کس به اعتبار این خال تایید نکرد که مقتول 2015 آلمیره، همان قاتل 1360 تهران استاما حالا به نظر می رسد وضعیت تا حد زیادی متفاوت است.در بخشی از گزارش پایگاه خبری آلمیره به سخنان همسر علی معتمدی اشاره شده است.اودرمصاحبه ای ادعاکرده که تاچند سال قبل نمیدانسته است که همسرش همان«محمدرضا کلاهی صمدی»معروف و تروریست دهه 60 در ایران است. این سخنان همسر معتمدی شایدمهرپایانی برماجراهای کلاهی باشد اما میتوان همچنان این فرضیه را هم در نظر گرفت که معتمدی همان کلاهی نبوده است. شاید حالا باید از دولت خواسته شود که درخواست تحقیقات تکمیلی و نبش قبر مقتول انجام شود.آخرین بار حدود یک سال پیش درروز ۲۵اردیبهشت ۱۳۹۵،سردارسعید منتظرالمهدی،سخنگوی نیروی انتظامی خبر داد كه به دنبال همکاریهای پلیس اینترپل وپیگیریهای پلیس ایران،یکی از عناصر گروهک تروریستی منافقین که در انفجار حزب جمهوری دست داشت در کشور آلبانی شناسایی و دستگیر شد. پس ازآن در دی ۱۳۹۵خبرکشف جسد متلاشیشده کلاهی درآپارتمانی در هلند منتشر شد. طبق اخبار منتشرشده که هیچگاه تایید نشد جنازه کلاهی در حالی پیدا شد که بیش از سه ماه از مرگ او میگذشت و این احتمال جدی بود که او در آپارتمان خود توسط افراد ناشناس کشته شده باشد. این خبر بعدها تکذیب شد و به نظر می رسید دولت هلند تمایلی ندارد که نتیجه تحقیقات منتشر شود. هلند برای بیش از یک دهه به یک تروریست فراری در کشورش تحت عنوان پناهنده سیاسی، امکان زندگی داده بود اما سوال اینجاست چرا مقامات امنیتی ایران درخواست پیگیری این پرونده را نکردند.روز ۸ شهریور ۱۳۹۶سیدجوادهاشمی،دبیرکل بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور)در گفتوگو با «خبر فوری» تايید کرده بود که کلاهی و کشمیری، عاملان اصلی انفجارهای هفت تیر و هشتم شهریور ۱۳۶۰ ، هر دو کشته شدهاند؛ ادعایی که هیچ اطلاعات بیشتری در اختیار مخاطب قرار نمیداد.حالا با گزارش پایگاه خبری هلندی و مصاحبه همسر مقتول به نظر میرسد مهر تاییدی بر گزارشات قبلی مبنی بر کشته شدن کلاهی خورده است و محمدرضا کلاهی صمدی ، جوانی که در 22 سالگی یکی از پیچیدهترین عملیاتهای تروریستی بمب گذاری را طراحی کرده بود مرده است.
کلاهی و رازهای پنهانش، جزییات سال های فرار و البته کمک های خاص کشورهای اروپایی به وی به نظر می رسد زیر خروارها خاک پنهان شدهاست و دولت بايد از اين كشورهاي اروپايي تحقيق كند اين فرد چگونه و با كمك چه جريانها و افرادي به اين كشورها رفته است. سوال ولی اینجاست، اگر دبیرکل بنیاد هابیلیان اطمینان دارد که کمشیری هم کشته شده است ، برای او چه اتفاقی رخ داده است؟ کشمیری و رازهایش در کجا پنهان شده اند و مهم تر از آن تروریست بازداشت شده در آلبانی کیست؟
منبع: روزنامه قانون