آفتابنیوز : مادر یک کودک کم شنوا در درد دلی عنوان میکند: من مادر کودکی هستم متعلق به نسل آینده اما کم شنوا! زمانی که پسرم به دنیا آمد، از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. بعد از 5 سال زندگی مشترک با همسرم و بعد از 9 ماه انتظار پسری خندان و زیبارو اما بیقرار پا به خانواده ما گذاشت، پسری که تنها در آغوش مادر آرام بود و با نگاهی خشنود پلک برهم میگذاشت.
پسرم را با تمام وجودم و با عشقی سرشار از خوشبختی بزرگ میکردم و لحظه به لحظه با خندههایش، شادی کردم و با گریههایش، اشک ریختم. با خوابهای شبانهاش بیدار ماندم و در بیداریهایش به فکر ساختن و پرداختن به وجودی بودم که قرار است تمام قد بایستد روی پاهایش به اعتماد وجودش و بخشی از این دنیا را بسازد اما به گونهای بهتر از نسلهای قبل. و این همان رویایی است که همه مادران در سینه دارند. فکر میکردم همه چیز را برای پسرم مهیا کردهام، خوشبختی را، خنده و شادی را، دانستن و شناختن را، مهرورزی و تقسیمکردن با دیگران، خندیدن کنار دیگران، گریه کردن با دیگران، غافل از اینکه پسرم تنها صدای عشق مادر را با لبخوانیها و همدلیهایش میشنید و دنیای اطراف او چنان ساکت و بیهیاهو بود که همچون فیلمهای صامت با نگاه تمام قصهها را دنبال میکرد.
وقتی همه در انتظار شنیدن شیرینزبانیهایش بودیم و او سکوت میکرد، پکر شدیم... چرا پارسا با آن نگاه کنجکاو و پر از سوال، لب باز نمیکرد؟ فهمیدیم که کمشنوا است و این خاموشی بخاطر بیکلامی نیست. 2 سال و اندی بیشتر نداشت که نزدیکترین دوست پسرم، وسیلهای شد دیجیتالی به نام سمعک و دلهرهها و نگرانیهای من آغاز شد از بابت این دنیای خاموش و بیرحم، دنیای قضاوتگر و ظاهربین، دنیای افراطی و به شدت سهلانگار.
دنیایی که پسرم را پس میزد و او مدام از همه جا میماند. اما پارسا با چنان اعتماد به نفسی روند رشد و پیشرفت را طی کرد که کم شنیدنش باعث کم دانستن و کم گفتنش نشد. به سرعت خودش را به پای دیگر کودکان هم سن و سالش رساند و قبل از 3 سالگی در برخی موارد هم به دلیل تقویت جبرانی دیگر حواس از دیگر کودکان در شناخت اشکال هندسی و طیفهای مختلف رنگها پیشی گرفت.
در 3 سالگی امکان خواندن اعداد فارسی و انگلیسی، خواندن ساعت و همچنین شمارش اعداد را داشت و در موسیقی پیشرفت سریعی داشت به طوریکه به گفته معلمش سه ترم را در یک ترم تمام کرد. قبل از 5 سالگی توانست حروف فارسی را بخواند و حتی امکان شمارش اعداد سه رقمی را به دست آورد و همه این دلخوشیها با من بود تا اینکه 5 ساله شد و این یعنی آغاز یک زندگی اجتماعی جدید با ورود به مدرسه.
نخستین مدرسهای که انتخاب کردم و با ذهنی مملو از شادی و افتخار به سراغش رفتم، همچون پتکی به سرم کوبید: مدرسه فرزندان برتر. مدرسهای که با کمال ناباوری از ثبت نام پسرم سر باز زد به این دلیل که پسرم برای شنیدن صدای دنیا در گوشهایش سمعک دارد و دیگر مادران اگر سمعکش را ببینند، فرزندان برترشان را از این مدرسه به مدرسههای برتر دیگری خواهند برد! و این پتک تنها نشاندهنده آغاز جنگ من با دنیا برای نجات دادن پسرم نبود، بلکه پتکی بود که میگفت ما جهان سوم هستیم، چون برای تفاوتها ارزش قائل نیستیم.
مگر نه آنکه کودکان از همان اوائل رشد باید بیاموزند که انسانهای متفاوتی در این کره خاکی زندگی میکنند که تواناییهای متفاوتی دارند و درکهای متفاوتی از جهان؟ مگر نه اینکه همین تفاوتها میتواند به رشد یک جامعه کمک کند؟ مگر نه اینکه احترام به تفاوتها باعث احترام به انسانیت در رنگها و لباسهای مختلف میشود؟ پس این چه آموزش و پرورشی است که نهادهای زیرمجموعهاش به این درک و درایت در تربیت نسل آینده نرسیدند و فقط به شهریههای سر هر ماه فکر میکنند؟
ما ملت شهریههای سر هر ماه هستیم و هرگز به سرمایههای انسانی فکر نکردهایم که اگر فکر میکردیم، فرزندان برتر ما همه از یک رنگ و یک قماش نبودند... ما ملت بیرنگ و بیتنوعی هستیم که تمامیتخواهی و یکصدایی در لایهلایه اجتماع ما ریشه دوانده و برای همین از دیدن سمعک یک کودک کم شنوا میهراسیم... برای همین بتهوون هرگز در ایران به دنیا نیامد.
گفتنی است، لودویگ فان بتهوون یکی از موسیقیدانان و آهنگسازان برجستهٔ دنیا بود که دچار ناشنوایی بود، او یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای موسیقی در دوران کلاسیک و رمانتیک بود. بتهوون، بهعنوان موسیقیدان، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازهٔ او موسیقیدانان، آهنگسازان، نوازندگان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار دادهاست. آثار بسیار برجستهای از بتهوون باقی مانده است که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است، این آثار بزرگترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل میشود.
منبع: تسنیم