آفتابنیوز : «هیچوقت شده وقتی عینکتان را پاک میکنید، کسی با تعجب بپرسد چرا این کار را میکنی؟ شده موهایتان را رنگ کنید، شانه بزنید و دورو بریها با تعجب بپرسند، چرا؟ اصلاً پیش آمده یک لباس مرتب بپوشید و به خودتان برسید و دور و بریهایتان با چشمهای گرد شده نگاهتان کنند؟ شاید این سؤالها برایتان غیر معمول و عجیب به نظر برسد. شاید بگویید مگر میشود آدمی به ظاهر و سر و ریختش برسد و دیگران بپرسند چرا؟ اما خیلیها با الهام، مرضیه، آزاده و ناصر و دیگرانی که دچار نوعی معلولیت هستند، همین رفتارهای غیر معمول را کردهاند و آنها بارها با همین سؤالها مواجه شدهاند. با نگاههای پر از قضاوت مردم که گاه از صدها پرسش هم بدتر است؛ با اظهار نظرهایی که آنها را رنجانده و آزار داده. اصلاً بیایید بنشینیم پای حرفهای خودشان.
الهام اسدی نابینای مادرزاد است. او همیشه به ظاهر و لباس پوشیدنش اهمیت میدهد. قشنگ و با دقت زیاد لباس میپوشد. درباره رنگ و مدل لباسها از دوستانش سؤال میکند و لباسهایش را به قول امروزیها همیشه ست میکند: «وقتی به عنوان یک فرد نابینا آرایشگاه میروم مردم تعجب میکنند. میپرسند تو که خودت را نمیبینی چرا زیبایی برایت مهم است. حالا شاید برایشان کوتاه کردن مو و اینها کمتر مسأله باشد اما آرایش کردن ما واقعاً برایشان خیلی عجیب است.»
الهام تجربههای زیادی برای تعریف کردن دارد، مثل زمانی که به آرایشگاه رفت و خانم آرایشگر ابروهایش را برداشت و بعد با لحنی پر از دلسوزی خطاب به او گفت، آخی ببین زبون بسته چقدر صورتش باز شد. الهام این خاطره را با خنده برایم تعریف میکند: «فکر میکرد چون چشمانم نمیبیند نباید به سر و صورت و زیباییام هم اهمیت بدهم. هر وقت درباره رنگ و مدل لباسها هم اظهار نظر میکنم مردم خیلی تعجب میکنند.»
الهام برخی خانوادهها را هم در ساختن چنین نگرشی مقصر میداند: «متأسفانه برخی خانوادهها که فرزند دارای معلولیت و فرزند سالم دارند، فرزند معلولشان را از نظر استاندارد لباس و زیبایی پایینتر از بچههای دیگر خانواده نگه میدارند و برایشان مهم نیست آن بچه لباس قشنگی بپوشد یا همیشه تمیز و زیبا باشد. گاهی که با آنها حرف زدهام، گفتهاند برای افراد جامعه هم مهم نیست که بچه ما چطور به نظر برسند. میگویند بچهات معلول است دیگر.»
الهام در حوزه حقوق معلولان هم فعالیت میکند: «مشکل ما فقط نگاههای جامعه نیست، خیلی از بچهها که معلولیت جسمی دارند برای خریدن یک لباس هم کم دردسر ندارند. معمولاً محلهای زیباییسازی، مناسبسازی نشده یا اتاق پرو مناسبی وجود ندارد یا لباسها طوری نیست که آنها راحت بتوانند انتخاب کنند که همه اینها هم به نگرش جامعه برمیگردد؛ این که فکر میکنند معلولان اساساً نیازی به انتخاب لباس متنوع ندارند. بچههای دارای معلولیت ذهنی انگ و تعصب بیشتری را هم تحمل میکنند؛ چرا که اغلب فکر میکنند این آدمها اهمیتی به شکل و ظاهرشان نمیدهند.»
مرضیه ابراهیمی به خاطر اسیدپاشی بینایی یکی از چشمانش را از دست داده و نیمی از صورتش سوخته. او هم بعد از این حادثه از این اظهار نظرها زیاد شنیده: «با نگاهها و نچنچ کردنهایشان، با حرفهایشان، گاهی همه لذت زندگی را از آدم میگیرند. هر آدمی با معلولیت، با سوختگی در صورت و هر تفاوتی در ظاهر با دیگران، حق زندگی و لذت بردن دارد. هر آدمی مفهوم زیبایی را به نوعی لمس میکند اما ما با یک جمله میتوانیم تمام شخصیت یک فرد معلول را زیر سؤال ببریم. بارها از کنار من گذشتهاند و گفته آخی... چند وقت پیش وقتی داشتم موهایم را کوتاه میکردم شنیدم که چند نفر گفتند این که دیگه...»
مرضیه جملهاش را تمام نمیکند. دختری که بعد از حادثه تلخ اسیدپاشی، زیبا لباس میپوشد و همیشه آراسته در مجامع عمومی حاضر میشود: «جامعه ما تفاوتها را به سختی درک میکند و میپذیرد. کاش از کودکی به بچههایمان این تفاوتها را آموزش بدهیم. من بارها دیدهام مادری که خودش با این تفاوتها درست برخورد نمیکند، کودکش هم همان قدر بهت زده است. ما باید یاد بگیریم آدمها با هر صورت و شکل و ظاهری چه نابینا و چه ناشنوا و چه معلول و چه سوخته، حق دارند زیبا باشند.»
آزاده چقا، معلولیت شدید جسمی و حرکتی دارد. یک سالی هست در حوزه مدلینگ افراد دارای معلولیت فعالیت میکند. او میگوید: «بعد از بیماری سه سال خودم را توی خانه حبس کردم. اوایل بیماری، بد راه میرفتم و بعد هم ویلچرنشین شدم. حاضر نبودم مردم نگاهم کنند یا دربارهام حرف بزنند. اما با آینه دوباره خودم را شناختم؛ این که وقتی به خودت میرسی چقدر حس خوبی داری. صورت قشنگی دارم و قبل از معلولیتم هم بارها درباره زیباییام شنیده بودم. هر بار به خودم بیشتر میرسیدم، مردم را متعجبتر میدیدم اما اهمیتی ندادم و همین باعث شد وارد کار مدلینگ هم بشوم. الان خیلیها که مرا میبینند به خودباوری میرسند. مثلاً کسی را میشناختم که از معلولیتش خجالت میکشید اما وقتی من را دید، بهتر شد و این روزها دانشگاه هم میرود.»
آزاده برایم میگوید تصور مردم از یک معلول روی ویلچر یک آدم بد لباس است. او آن روزی را از یاد نمیبرد که مردی تا از راه دور او را دید پولی برای کمک درآورد اما وقتی سر و وضعش را دید عذرخواهی کرد: «انگار مردم اول ویلچر ما را میبینند تا خود ما را. تازه وقتی خیلی هم زیبایی، از کنارت رد میشوند و میگویند آخی بمیرم چقدر هم خوشگل است یا میگویند وای چرا این بلاها سر دختر به این خوشگلی آمده؟ این جملات واقعاً آزاردهنده است.»
ناصرسرگران نابیناست. او هم میگوید: «این ابراز تعجب درباره زیبایی معلولان فقط مختص به خانمها نیست. همین چند روز پیش دوستی از من پرسید ما که سالمیم و خوشتیپ میگردیم، انعکاسش را در نگاه دیگران میبینیم اما شما چرا به خودتان میرسید؟ جواب دادم ما هم وقتی وارد محیطی میشویم و مرتبیم حس خوب را از دیگران میگیریم. یعنی بخشی از زیبایی هم این است؛ دیدن اثر زیبایی روی دیگران.»
مهدی فردیان، جامعهشناس نابینا هم میگوید: «بارها وقتی عینکم را پاک میکنم این را میشنوم که وقتی تو نمیبینی دیگر چرا عینکت را پاک میکنی؟ جواب میدهم چرا یک مغازهدار ویترینش را تمیز میکند؟ چرا ماشینتان را میشویید؟ درباره نابینایی خیلیها فکر میکنند چون فرد خودش را نمیبیند، نباید برایش زیبایی هم مهم باشد. زیمل و مید از جامعهشناسان بنام درباره این مقوله کار کردهاند؛ این که «من» هر آدمی، توسط جامعهاش ساخته میشود. من هم به عنوان یک فرد دارای معلولیت خودم را در آینه جامعه میبینم و میشناسم. پس تصویر خودم را از بیرون و جامعه میگیرم.»
این جامعهشناس تأکید میکند: «تصویری که صداوسیما از یک ایرانی ساخته، یک فرد سالم است که در شمال شهر و در یک ویلا زندگی میکند. در حالی که میدانیم تصویر همه ایرانیها اینگونه نیست. شما میتوانید یک ایرانی باشید که شمال شهری نیست و در یک خانه کوچک زندگی کنید و دارای معلولیت باشید. این تصاویر مشابه و این یکپارچهسازیها و نپذیرفتن تفاوتهاست که این روزها عمل بینی و جراحی را هم در ایران این همه گسترش داده و این که ما میخواهیم همه شبیه هم باشیم. درباره معلولیت هم همین اتفاق افتاده. تفاوتها را نمیپذیریم و برای همین از زیبایی یک فرد معلول تعجب میکنیم و زنان دارای معلولیت از این نگاه ضربه بیشتری میخورند. شاید برای همین است که ۸۰ درصد زنان نابینا ازدواج نمیکنند چون فکر میکنند زیبا نیستند.»
آیا باز هم اگر در آرایشگاه یک نابینا دیدید، در گوش بغلدستیتان آرام پچپچ خواهید کرد که یک نابینا چرا به آرایشگاه آمده؟»
منبع: ایران