آفتابنیوز : «حالا شما میاید اینجا، فایدهای هم داره؟» میگویم «نمیدونم؛ اما اوضاعتون از این بدتر نمیشه.» میگوید: «ازاین بدتر دیگه چیه؟ مٌردنه خب.» خندید و رفت سراغ باقی "زبالهها".
به گزارش آفتابنیوز به نقل از خبرگزاری ایلنا؛ بوی نامطبوعی فضا را گرفته است، هرچه فاصله کمتر میشود؛ بوی نامطبوع آزاردهندهتر است. از دور صدای موزیک به گوش میرسد، هرچه فرو میروی تعداد آدمها بیشتر میشود، در گودالی گیر کردهایم؛ مملو از آدم، بین زبالههایی تلمبار شده روی زمین که از دور نمیتوان آنها را از هم تمایز داد، اما هرچه فاصله کمتر میشود؛ بوی نامطبوع، تیزی سرنگها، موشهای مرده و بوی مدفوع انسانی بیشتر میشود.
چند پسربچه دور هم نشستهاند به فاصله نیم متری از زبالههایی که شیرابههای آن تا زیر پای آنها رسیده است، آوازی زیر لب زمزمه میکنند و هر چند دقیقه یک بار میخندند.براحتی یک غریبه را بین خود میپذیرند، اما آنها که سن کمتری دارند، کمی خجالتی هستند؛ بیشتر از ۱۰ سال ندارند و با دبههای آب که از وزن آنها بیشتر است، روی دست بزرگترها آب میریزند تا صورتشان را پاک کنند. ساعت استراحت به زودی تمام میشود و باز باید بین زبالهها آنقدر کار کنند تا بتوانند مبلغی را در آخر ماه برای خانوادههای خود بفرستند.
گود محمود آباد به عنوان یکی از مکانهای جمعآوری زبالهها سرویس بهداشتی ندارد، کارفرماها بر این باورند که در محوطه فضای کافی و لازم برای قضای حاجت وجود دارد و آنها مستحق سرویسهای بهداشتی با چهار دیوار فاقد سقف هم نیستند! «همینجا میخوابم، همین جا هم کار میکنم، دو وعده غذا میخوریم، هرچی گیرمون بیاد، شبا هم همین جا جمع میشیم دور هم یه چیزایی درست میکنیم میخوریم.»
«مریض نمیشین؟» «عمر دست خداست.» گوشهایش از گوش یک انسان سالم بزرگتر است، قد کف دست. «گوشم خارش داشت، انقدر خاراندم که شد این، البته این چندمین باره، بعضی وقتا این بلا سر دست و پاهامون هم میاد، خودش خوب میشه.» بعد به زخمهای روی دست پسرک ۱۳ سالهای اشاره میکند که برای رفتن عجله دارد. جای زخمها روی بدن دیگر کودکان و حتی بزرگسالان حاضر در گود تکرار میشود.«اینجا برامون عادی شده.ساعت ۴ بعدازظهر میریم منطقه تا حول وحوش یک صبح کار میکنیم، ساعت ۴ هم میرسیم اینجا، وقتی برسیم تازه باید آشغالها رو جدا کنیم.»
از سنین پایین تا مردهای جاافتاده که بیشتر به کار کودکان نظارت دارند، در این گود دیده میشوند. یکی از این کودکان میگوید: «اگرچه کار پرزحمتی میکنیم، اما درآمدی ندارد. شب و روز کار میکنیم و فقط یه ساعت بیکاریم، روزی ۳۵ تا ۴۵ هزار تومان درآمد داریم که بیشترش رو برای خانوادههایمان میفرستیم.»
فرصتی برای درس خواندن ندارند، در ببین زبالهها آنقدر میچرخند تا رضایت کارفرما را بدست بیاورند، پیمانکارانی که بصورت واسطه با شهرداریها کار میکنند و بارها قول برخورد با آنها بدلیل استثمار کودکان و ایجاد شرایط نامناسب بهداشتی داده شده است، کودکانی که به اندازهای شرایط دشوار زیستی دارند که فعالان حقوق کودک بارها تاکید کردهاند؛ آنچه که هماکنون در مراکز رسمی و غیررسمی پسماند رخ میدهد، مرگ تدریجی کودکان زبالهگرد است. یکی از آنها میگوید؛ عمق فاجعه را فقط باید از نزدیک مشاهده کرد، قطع شدن دست و پا به دلیل عفونتهای داخلی بدن، بیماریهای عفونی و انگلی واگیردار و عدم امکانات برای پیگیری درمان تنها بخشی از این فاجعه هولناک است، البته به تازگی پای بحث ابتلای آنها به ایدز و دفن غیرقانونی آنها در این مراکز نیز از سوی طیبه سیاوشی (نماینده مجلس) عنوان شده است و معاون اجتماعی وزیر کشور نیز در واکنش به این خبر بر پیگیری اورژانسی وضعیت کودکان زبالهگرد و یافتن راهحلی برای حل این مشکل تاکید کرده است.
«اکثرشان از طرف پیمانکارای مناطق تهران مجوز دارن. شهرداری از یکسری سرکردهها پول میگیره، کاری نداره، کجا میرن و کجا زندگی میکنن و فقط اون کارت رو در ازای پول به زبالهگردها میده، اونا هم زبالهها رو جمع میکنن و میدن به همین مراکز که بیشتر مواقع با بازیافتیها کار میکنن و همینجا هم میخوابن.» مرد لباس سفید بلندی برتن دارد، ۶۵ ساله است و خیلیها از او حساب میبرند. پیش از انقلاب به ایران مهاجرت کرده است، پاسپورت دارد و هر زمان که بخواهد به افغانستان میرود و بازمیگردد، تا پیش از انقلاب در ساختمان کار میکرد، اوایل انقلاب کشاورز شد؛ در حال حاضر نیز ۱۰ سالی میشود که نمکی است. از شهرداری کارت میگیرد، هر کارت ماهیانه ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برای هر یک نفراست.
«اینجا بچه زیاد داریم خیلی زیاد. هیچ کار غیرقانونی انجام نمیدن و از طرف پیمانکارهای مناطق تهران مجوز دارن. هرکدام به یک منطقه میرن، آنها را دستهبندی میکنیم. هر کدام از ضایعات هم به کارخانه خودش میره.» از قیمتها که سوال میشود، میگوید: «از پیمانکار کارت میگیریم و اگر نداشته باشیم، اجازه نمیده کار کنیم. بچهها تو کارشون چیزای عجیب غریب زیاد میبینن به خصوص بین زبالههای بیمارستانها که قاطی باقی زبالههاست، شانس بیارن مریض نشن.» مسالهای که توسط رئیس کمیسیون سلامت و خدمات محیط زیست شورای شهر تهران هم تایید شده و اعلام کرده است که نسوزاندن زبالههای بیمارستانی خطرات فراوانی دارد، خطرات آنها بر هیچکس پوشیده نیست این زبالهها به شدت آلوده است و در درون آنها اجزای بدن انسان، خون، عفونت و میکروبهای متعددی وجود دارد و طبیعی است که آلودگی فراوان دارد و وقتی با بقیه زباله مخلوط میشود، همه جا را آلوده میکنند. این زبالهها خاک را آلوده کرده و شیرآبه حاصل از آنها آلودگی بالایی دارند.
کارگرها به سرعت در حال جدا کردن ضایعات هستند. کف زمین پر است از تهمانده غذا، نان خشک و بوی نامطبوع. تل بزرگی از ظرف یکبار مصرف روی هم انباشته شده است و در چندقدمیاش یک اتاقک بصورت انباری ساخته شده است که درون آن تعدادی تخممرغ و نوشابه به چشم میخورد، غذایی که شب قرار است؛ شکم آنها را سیر کند، وقتی از کار بازمیگردند.تا ساعتی دیگر باید به سمت شهر روانه شوند، هرکدام از آنها جای مخصوص به خودشان را در ۲۲ منطقه تهران دارند تا زبالهها را درون گونی بزرگ و چرک بریزند. یکی از آنها به اتاقکی اشاره میکند و میگوید:«اگه دکتری بلدی یه پاشکسته داریم، بردیمش بیمارستان دو برابر آدم عادی ازش پول گرفتن، باید بازم ببریمش اما دیگه پول نداره، تنها اومده اینجا واسه کار، هرچی هم پسانداز داشته خرج کرده.» پسر نوجوانی است که توان تکان خوردن ندارد، همنیطور بیهیچ لبخندی زل میزند به دوربین، بعد از چند دقیقه هم از مردی که در کنارش نشسته میخواهد کمی پاهایش را جابهجا کند.
بیرون از اتاق همچنان هیاهو ادامه دارد و این هیاهو به چند گاراژ دیگر هم میرسد، گاراژهایی دربسته در نزدیکی گود محمودآباد که تعداد بیشتری از کودکان را در خود جای داده است که کوچکترین آنها ۷ ساله است و با خجالت از جلوی چشم دور میشود. «تنها، یه برادر ۱۳ ساله اینجا داره، اون مثه بقیه گذاشتن پشت صندوق عقب ماشین و از مرز رد کردن، اینطوری ترسش هم ریخته، دیگه از هیچی نمیترسن». «اینجا مردن، چند قدمیاست، اما مهم اینه که بتونی کارتو انجام بدی و از این راه پول دربیاری.»