آفتابنیوز : نشریه انگلیسی ایندیپندنت در یادداشتی از احتمال افول ستاره بخت ترامپ بر اثر سیاستهای خاورمیانهاش خبر داد.
به نوشته یادداشتنویس ایندیپندنت، خاورمیانه برای مدت یک قرن به مثابه قبرستانی سیاسی برای سران سیاسی آمریکایی و انگلیسی بوده است. فهرست قربانیان این منطقه از بین سران این دو کشور طولانی است: لوید جورج، آنتونی ایدن، جیمی کارتر، رونالد ریگان، تونی بلر و جورج بوش پسر. تمامی این مقامات سیاسی شاهد این بودند که به خاطر ناکامی در منطقه خاورمیانه دوران فعالیت سیاسیشان پایان یافته و یا اقتدار آنها شکسته شده است.
در این وضعیت آیا اتفاق مشابهی برای دونالد ترامپ رُخ خواهد داد، آنهم در شرایطی که وی با پیامدهای قتل جمال خاشقجی دست و پنجه نرم میکند؟ همیشه این شک و تردید را داشتم که ترامپ بتواند خود را از چنین عاقبتی خلاص کند، مسئلهای که علت آن بیش از ارتباطاتش با روسیه و پوتین، تکیه بیش از حدش بر دولتی ضعیف همچون عربستان سعودی است. برخلاف تبلیغات انجام شده درباره محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی و پروژههای جاهطلبانه او از سوی شرکتهای تبلیغاتی و روابط عمومی، عربستان سعودی دارای نفت و پول است، اما نشان داده است که به عنوان یک کنشگر مستقل، ناکارآمد است.
فجایع خاورمیانه که تاکنون بسیاری از رهبران غربی را سرنگون کردهاند، یک وجه مشترک دارند؛ در تمامی موارد، قدرت دشمنان و ضعف دوستان به صورت اشتباه برآورد شده است. لیود جورج که نخستوزیر انگلیس بود در سال 1922 مجبور شد از سمتش کنارهگیری کند زیرا وی مشوق حمله یونانیها به آناتولی (قسمت آسیایی ترکیه امروزی) بود، اقدامی که تقریبا به تجدید جنگ ترکیه-انگلیس انجامید.
جورج بوش پسر و تونی بلر نیز هیچگاه درک نکردند که اشغال عراق توسط نیروهای زمینی آمریکایی و انگلیسی هیچ حمایتی درون عراق یا بین همسایگان آنها ندارد و اقدامشان ناگزیر به شکست انجامید. یک افسر اطلاعاتی انگلیسی که در آن دوران در بصره مستقر بود میگوید که نتوانسته افسر ارشد خود را درباره تأثیرات بالقوه فاجعهبار این حقیقت که «ما هیچ همپیمان واقعی در هیچ جایی از عراق نداریم» قانع کند.
شبیهترین مورد به خربکاریهای سیاسی ترامپ در تکیه به ولیعهد سعودی و عربستان طی سه سال اخیر، سیاست آمریکا در خصوص حمایت از شاه ایران در سالهای منتهی به سرنگونی وی در سال 1979 است. تحقیر آمریکا زمانی به اوج خود رسید که دیپلماتهای آن در تهران به گروگان گرفته شدند، مسئلهای که به مثابه ضربهای سهمگین به امیدهای کارتر برای انتخاب دوباره به عنوان رئیس جمهوری آمریکا بود.
بررسی سیر وقایع تاریخی نشان دهنده تشابهات بسیار زیاد بین سیاست آمریکا و انگلیس در خصوص ایران در دوران منتهی به انقلاب و سیاست این دو کشور در قبال عربستان طی سالهای 2015 تا 2018 است. در هر دو دوره، یک باور تخریبگر وجود داشت مبنی بر اینکه یک پادشاهی موروثی که به صورتی فزاینده بیثبات است، کشوری ایمن، یک همپیمان منطقهای و یک بازار پر سود برای فروش تسلیحات در نظر گرفته میشد.
شاه و محمد بن سلمان هر دو خودشان را به عنوان اصلاحگر معرفی کرده و اقتدارگراییشان را به عنوان امری لازم برای کشاندن کشورشان به دوران مدرن، توجیه میکردند. نخبگان خارجی نیز تملق آنها را میکردند و ضعفشان را نادیده گرفته و به سودهای هنگفت عادت کرده بودند. از سفیر انگلیس در ایران در دهه 1970 نقل شده است که به کارکنان سفارتش میگوید: «من دیگر خواهان گزارشهای به خوبی نگارش شده درباره وضعیت اجتماعی روستاهای ایران نیستم. آنچه که میخواهم صادرات است، صادرات است، صادرات.»
در شرایط کنونی انگلیس به خاطر ماجرای برگزیت از عرصه جهانی خارج شده و از هرچیزی که در آینده بتواند از عربستان یا هرجای دیگر گیرش بیاید خوشحال میشود. اما ترامپ خیلی شبیه آن سفیر سابق انگلیس در ایران به نظر میرسد، آنهم در شرایطی که در مواجه به پرسشی در خصوص واکنش آمریکا به قتل خاشقجی از سوی سعودیها، همپیمانی راهبردی ایالات متحده با عربستان را با ارجاع به قرارداد 110 میلیارد دلاری فروش سلاح توجیه میکند.
منبع: تسنیم