آفتابنیوز : مقدمــه:
دکتر «محمد رضا تاجیک» مشاور رییسجمهوری و رییس مرکز بررسیهای استراتژیک نهاد ریاستجمهوری در دوران خاتمی، در پاسخ به پرسشهای «صوفی جلالوندی» خبرنگار سیاسی آفتاب درباره تحلیل نتایج انتخابات 24 آذر، مقالهای را در اختیار آفتاب قرار داد. پرسشهای ارسالی آفتاب بر دو محور تحلیل نتایج انتخابات اخیر بویژه انتخابات شوراها و نیز چشمانداز حرکت آینده اصلاحطلبان با توجه به پیروزی نسبی این جناح سیاسی در انتخابات اخیر بود. دکتر تاجیک در مقاله ارسالی خود تاکید کرده که با نتایج بدست آمده در این انتخابات، اصلاحطلبان در آستانه «آغازی دیگر» قرار گرفتهاند و «مهمترین و استراتژیکترین اقتضای این مرحله از عمل سیاسی، احیای جنبش اصلاحات است» و « اصلاحطلبان در این مرحله باید کاری را انجام هند که از یک نقطه نظر حرفهای، اقتضای منطقی و طبیعی و بدیهی این مرحله جدید عمل سیاسی (که در آغاز قرار دارند) است». متن مقاله دکتر تاجیک را در پی میخوانید:
تحلیلیگذرا از آنچه گذشت بیتردید، انتخابات 24 آذر 1385، پدیدهای پیچیده، چند چهره و چند بعدی، و همچون تمامی رفتارهای جمعی مردم ایران، از حاشیهای غیرقابل تحلیل، تخمین، تصمیم و تدبیر برخوردار بود. انگیزهها و انگیختهها و علل و عوامل گوناگون و متنوعی در مشارکت مردم در این انتخابات نقش بازی کردند. از اینرو، کاملا بر این اعتقادم که تنها در پرتو یک چارچوب تئوریکی که امکان و استعداد(1) تلفیق سطوح مختلف (فردی و جمعی) تحلیلی؛ (2) بهرهوری از منطق تعین چندجانبه در تحلیل این پدیده؛ (3) تلفیق و بهرهوری از روشهای کمی، کیفی، رفتارهای شناختی، جامعه شناختی، روانشناختی، نشانه شناختی، ساختار شناختی؛(4)قراردادن منظر تئوریک ما در جغرافیای مناسب دوانگاریهای نظیر: مشارکت/عدم مشارکت؛ مشارکت خودیار/ مشارکت دگریار؛ انگیزه/ ناآگاهانه؛ (5)تحلیل تمایزها وتفاوتهای جنسی، سنی، فرهنگی، قومی، نژادی، دینی، تحصیلاتی،زیستی(6)لحاظ انگیزشها و محرکهای دفعی و غیرقابل پیشبینی در حرکتهای جمعی مردم ایران؛ (7)تخمین آینده را داشته باشد، میتوان به تحلیل و تبیین این پدیده نشست.
اما در محدوده حوصله و مجالی که پرسشهای شما برای من فراهم میسازند، باید بگویم که نتایج این انتخابات به وضوح نشان میدهد که پیروزی گروهی خاص در انتخابات ریاست جمهوری، ناشی از قدرت پشت گفتمان، از یکسو، قرار گرفتن آنان در زنجیره همگونی اصولگرایان (در مرحله نهایی)، از سوی دیگر، تصویری که از سیاستها و برنامههای معطوف به زندگی معیشتی و روزمره مردم ارائه کردند، از جانب سوم، و تشتت میان اصلاحطلبان و بالمال، سردگمی بسیاری از مردم در مورد کاندید آنان و نیز، ناامیدی و رویگردانی مردم از آلترناتیوهای موجود انتخاباتی (و از اینرو، تبیدل به «تنها بازی در شهر» شدن وی) از جانب چهارم، بود. علت شکست آنان در انتخابات اخیر، دقیقا به علت دگرگونه و واژگونه شدن همین عوامل بود.
چنانچه بخواهم از ورود به مباحث پیچیده در این عرصه پرهیز نمایم و با بیانی ملموس و کمی با شما سخن بگویم، میتوانم شما را به تامل درباره آنچه دادههای آماری به دست آمده از انتخابات اخیر به ما میگویند، دعوت نمایم.
در نگاه نخست، پیام این دادهها برای ما عبارتند از:
1ـ فعال شد تعداد بسیاری از قشر خاکستری حامعه، نشان از نارضایتی آنان از پاداش دریافتی در قبال کنش قبلی خود (عدم مشارکت) دارد.
2ـ پایین آمدن آستانه (دوره) تحمل مردم، نشان از جدی فرض گرفتن پاداشهای وعده داده شده در قبال کنش مشارکتی خود، از یکسو، و ناامیدی نسبت به اخذ پاداش مناسب در قبال کنش خود، از سوی دیگر، دارد.
3ـ کاهش کاملا محسوس و معنادار رای به جریان عوامگرا در استانها، نشان از رفتاری غیرپوپولیستی و عقلانی از سوی اکثریت مردم دارد.
4ـ در اقلیت قرار گرفتن «خودی»هایی که بر سر قدرت هستند، نشان از فربه شدن «ناخودی»های درونی آنان در اثر کنش «دگرسازی و طرد» گروه حاکم دارد.
5ـ رای قابل ملاحظه به چهرههای مستقل، نشان از تمایل و گرایش تغییر خواهی و بهبود طلبی اکثریت آحاد جامعه دارد.
6ـ تفاضل رای «رایحه خوش خدمت» نسبت به رای اصولگرایان، نشان از آن دارای که گروه نخست، فاقد خاستگاه و پایگاه اجتماعی جدی در جامعه بوده و هست و پیروزی آنان در انتخابات ریاست جمهوری مرهون حمایت پایگاههای اجتماعی سنتی اصولگرایان بوده است.
7ـ عدم اقبال مطلق به لیست «رایحه خوشخدمت» در استانهایی نظیر اردبیل (استانی که مدیریت آقای احمدینژاد را تجربه کرده است)؛ بوشهر (که سیاست انرژی اتمی دولت فعلی را ملموستر و محسوستر از سایر استانها تجربه کرده است)؛ ایلام، چهارمحال بختیاری، سیستانو بلوچستان؛ کردستان؛ کرمانشاه و گلستان (که بیش از سایر استانها سیاستهای اقتصادی معطوف به زندگی روزمره و معیشتی و قومی و اقلیتی دولت فعلی را تجربه کردهاند) نشان از ارزیابی و ذهنیت منفی مردم این استانها از موارد مذکور دارد.
در نگاه دوم، پیامهای زیر را از این آمار و ارقام مذکور دریافت میکنیم:
1ـ گرایش بیشتر مردم به «چهرهها» و «مستقلین» از یک سو، نشان از محصور و مقهور نشدن آنان در فضای عوام زده گروه حاکم، از سوی دیگر، نشان از تقویت مشارکت تدبیری آنان در مقابل مشارکت تکلیفی دارد. این تغییر و تحول رفتاری در مردم ایران (خصوصا در مردم استانها و شهرستانها) به نوبه خود، نشان از عقیم بودن تئوریهای پوپولیستی در تحلیل و تبیین رفتار آنان است.
2ـ پایین آمدن آستانه تحمل مردم، از یکسو، نشان از محصور و مقهور نشدن آنان در فضای عوام زده گروه حاکم، از سوی دیگر، نشان از تقویت مشارکت تدبیری آنان در مقابل مشارکت تکلیفی دارد. این تغییر و تحول رفتاری در مردم ایران (خصوصا در مردم استانها و شهرستانها) به نوبه خود نشان از عقیم بودن تئوریهای پوپولیستی در تحلیل و تبیین رفتار آنان است.
3ـ پایین بودن رای گروه حاکم در استانها و شهرستانها (به رغم انجام 23 سفر و انبوه سخنرانیها و تجمعات و تبلیغات) نشان از نزدیک شدن فضای ذهنی مردم به فضای عینیشان دارد. به بیان دیگر، این رفتار حکایت از آن دارد که دیگر به راحتی نمیتوان فضای ذهنی مردم را با شعارها و سخنرانیهای ایدئولوژیک و آتشین اشغال کرد، زیرا مردم به طور فرآیندهای در مسیر «باور به چیزی که میبینند» قرار گرفتهاند.
4ـ اقبال نسبی مردم به اصلاحطلبان به رغم انفعال آنان بعد از ناکامی در انتخابات ریاست جمهوری و عدم تلاش جدی آنان برای مدیریت شرایط در آستانه انتخابات، نشان از زنده بودن اصلاحات در میان بسیاری از آحاد جامعه دارد. و رای افزونتر آنان در بسیاری از استانها نسبت به رقبای خود، از یک سو، و نسبت به رای تهران خود، از سوی دیگر، نشان از نوعی رابطه معکوس میان حضور بازیگران مطرح (ستاره) اصلاحطلب و مقبولیت جریان اصلاحطلبی دارد. این واقعیت، همچنین حکایت از نارسایی و ناکارآمدی استراتژی مرکزگرایی(کلان شهرگرایی) اصلاحطلبان دارد.
5ـ نتایج انتخابات اخیر، حکایت از آن دارد که در جامعه امروز ما، نه «ساختار سیاسی» امکان تصلب و بستارمندی کامل را دارد، و نه عاملیت (بازیگران سیاسی و آحاد جامعه) امکان نقش آفرینی کامل را دارد. لذا هیچ تحلیل بدون لحاظ کردن استلزامات ساختار سیاسی نمیتواند انعکاس دهنده تمامی واقعیتهای انتخاباتی جامعه ایران باشد، و متقابلا، هیچ تحلیلی بدون در نظر گرفتن ویژگیها و شناسههای عاملان اجتماعی(مردم) نمیتواند نتایج غیرقابل پیشبینی رفتار جمعی مردم ایران را توضیح دهد.
تخمین و تدبیر آینده
انتخابات اخیر، جنبش اصلاحات و اصلاحطلبان را در آستانه «آغازی دیگر» و «مرحله کنش» دیگر قرار داده است. بیتردید، درک اقتضانات نظری و عملی این «مرحله» گام نخست برای ورود به بحث پیرامون تئوری و عمل، گفتمان و پادگفتمان، استراتژی و تاکتیک، گسست و پیوست، باید و نباید، قدرت و مقاومت، در چارچوب جنبش اصلاحی در شرایط کنونی میباشد.
به دیگر سخن، صرفا در پرتو این «درک» است که نیروهای اصلاحطلب میتوانند به پیرایش و آرایش خود همت گمارده؛ گامی به پیش در جهت تحقق اهداف و آرمانهای اصلاحی خود برداشته و مسیر را برای بازسازی و احیای شکوت و شکوه و عظمت از دست رفته خود هموار سازند. چنانچه این ایده را از فرزانهای بپذیریم که «این موقعیت است و نه فقط یک هسته کوچک که در لحظهای معین قیام میکند؛ تحولی را میآفریند و تاریخ را ورق میزند» آنگاه باید بپذیریم که این «موقعیت» یک بار دیگر بر وفق مراد اصلاحطلبان، دست اندرکار ایجاد تغییر و تحولی دیگر شده است.
بنابراین، اصلاحطلبان در این مرحله باید کاری را انجام هند که از یک نقطه نظر حرفهای، اقتضای منطقی و طبیعی و بدیهی این مرحله جدید عمل سیاسی (که در آغاز قرار دارند) است. با این تمهید نظری کوتاه، اجازه بدهید به برخی از این مقتضیات اشاره نمایم:
1- مهمترین و استراتژیکترین اقتضای این مرحله از عمل سیاسی، احیای جنبش اصلاحات است. چنانچه با بهرهای آزادانه از آموزههای «رزا لوکزامبورگ»، قدرت واقعی جنبش اصلاحات را عبارت از تکثر و گسترش پذیری آن بدانیم، آنگاه «نباید بگذاریم کسب یک موفقیت نسبی و مرحلهای ما را وسوسه و از تعمیق و گسترش این جنبش غافل کند».
2- از مقتضیات دیگر این مرحله، مقدم و مرجع دانستن منافع و مصالح جنبش اصلاحات بر منافع و مصالح حاملان و عاملان آن است. در این مرحله به هیچ اصلاحطلبی که عزت و شان و منزلت خود را مرهون و مدیون جنبش اصلاحات است، نباید اجازه داد که با چپرویها و راسترویها و فراز و فرودهای کودکانه خود به جنبش جفا کنند. به بیان دیگر، اقتضای عمل سیاسی در این مرحله، جاری شدنکنشها و واکنشها اصلاحطلبان در «کادر ضابطه» است.
3- سومین اقتضای این دوران، تدوین «پروژه»ای راهبردی برای مدیریت «پروسه» «از انتخابات تا انتخابات» است. چنانچه از بن سابق این آموزه را بپذیریم که «تنها نبردی را میبازیم که رهایش میکنیم» آنگاه باید بدانیم رها کردن این رقابت و بازی سیاسی در این مرحله، به معای باختن آن است. به بیان دیگر، در این مرحله، ضرورت مدیریت لحظه به لحظه زمان ومکان و فضای بعد از انتخابات، باید دلمشغولی اصلی و جدی هر اصلاحطلبی باشد. زیرا بیتردید، فردای اصلاحطلبان در گرو اراده امروز آنان است. به بیان دیگر، اصلاحطلبان صرفا در پرتو مدیریت ایام و شرایط بعد از انتخابات است که میتوانند آیندهای بهتر برای خود تصویر و تثبیت نمایند.
4- اقتضای بعدی حفظ، تعمیق و گسترش اتحاد و اتفاق به وجود آمده میان اصلاحطلبان است. باید واقف باشیم که یکی از علل موفقیت نسبی اصلاحطلبان در این انتخابات، اتحاد و اتفاقی بود که میان گروهها و شخصیتهای مختلف اصلاحطلب صورت گرفت.
5- اقتضای سوم، هوشیاری نسبت به اقدامات سلبی و ایجابی رقبای ناکام در این مرحله است. کاملا قابل پیش بینی است که رقبای ناکام برای ترمیم نارساییهای خود و تخریب رساییهای اصلاحطلبان، یکسری اقدامات ایجابی و سلبی را در دستور کار جدی خود قرار دهند. بنابراین، از هم اکنون باید تمهید و تدبیری برای مواجهه و مقابله اصولی و منطقی و بهنگام با این اقدامات اندیشید.
6- ضرورت بعدی در این مرحله، تلاش برای بازسازی چهره و وجه دینی خود و بازیابی پایگاههای اجتماعی از دست رفته است. با دستمایه قرار دادن دادههای کمی این انتخابات، باید از جغرافیای انسانی و اجتماعی خود تصویری واقعی حاصل نمائیم و به ترمیم و تهدید نقاط ضعف خود همت گماریم.
انتخابات اخیر، همچنین در گستره موثری «نقشه راه» اصلاحطلبان را فراهم آورده است. تاملی گذرا بر نتایج این انتخابات در استانهای مختلف، تصویری از وضعیت کنونی اصلاحطلبان و رقبای آن ارائه میکند که میتواند در ترسیم مسیر و افق حرکتی آنان در آینده بسیار موثر واقع شود.