آفتابنیوز : جالب است، صدرنشینی گلزنترین مهاجم فوتبال ایران در اختیار پیرمرد با انگیزه و حالا مربیای است كه تمام شدنش را بسیار فریاد زده بودند.
نسل پرویز كوزهكنانی، عباس حجری، حمید شیرزادگان، همایون بهزادی، صفر ایرانپاك، غلامحسین مظلومی، حسن روشن، ناصر محمدخانی، فرشاد پیوس و علی دایی تمام شده به نظر میرسد و فوتبال توانایی معرفی چهره جدیدی را ندارد.
از حالا باید چوب عدم ساختارسازی باشگاههایمان را بخوریم كه بنا به علم روز و مدیریت پیشرفته اداره نشدند و تیمهای پایه در پایینترین اولویتهای كاری و با كمترین امكانات و تجهیزات به راه افتاد و هیچ برنامهریزی درستی برای آن صورت نپذیرفت. كمبودهای سرسامآور مادی موجب شد كه مربیان بزرگ و بازیكن سازمان قید حضوردر تیمهای پایه را بزنند و آنها كه به هر علتی ماندند، انگیزهای برای تمرین، ساختن و سازماندهی ندارند.
در فوتبال ایران وضعیت بدتر است، نتیجهگرایی محض مدیران، مربیان را مجاب كرده تا برای «بردن» همه كار بكنند و وقتی برای پرداختن به رفع اشكالات حركتی و كوشش برای ساختن مهاجمانی تصویرساز و خلاق و تمامكننده نداشته باشند، آنها با چینش سیستمی تدافعی، حتی از مهاجمانشان هم جنگندگی و مبارزه و پرس در خط آتش را میخواهند و بدون برنامهریزی صحیح و انجام حركات از پیش تعیین شده - در اكثر تیمها - فقط به دنبال استفاده از موقعیتهایی است كه بادآورده نصیب آنان میشود.
فوتبال مبتنی بر قدرت بدنی و دوندگی كه در آن درصد صحیح پاسهای سالم اندك و رگههای تاكتیكی بسیار نامحسوس و پنهان، مورد نظر قرار میگیرد.
در سایه همه این مسایل، بحث روبنایی دیگری هم باید مورد توجه قرار گیرد كه عده بسیاری «علی دایی» و حضور صرف او در تركیب تیم ملی را عامل دیگری برای كشته شدن استعدادهای موجود میدانند اما به نظر میرسد این فرضیه چندان درست نباشد و یا عاملش بسیار كمرنگ و كمرمق است.
موضوع علی دایی را باید با توجه به شرایط موجود آن زمان سنجید كه راه را برای «متوقع» نمودن او آماده نمود. مدیریت ضعیف در تیم ملی و نگاه محافظهكارانه برانكو كه تنها به تركیبی حداكثر 14 نفره اطمینان داشت و قصدش این بود كه آنها چشم بسته همدیگر را پیدا كنند موجب شد كه حتی سیستم تیم ملی را براساس قابلیتهای «علی دایی» شكل بگیرد تا وی بتواند در این تركیب حضور یابد.
بحث در این مورد محتاج فرصتی مغتنم است.
اما در كنار همه این مسایل از یاد نبرید كه فدراسیون فوتبال تقصیراتی به چندین برابر دارد، ضعف سازماندهی و برنامهریزی و عدم مدیریت منسجم و مستقل موجب شده كه به جز در دوران صفاییفراهانی، برنامهای برای آموزش مربیان و استفاده از قابلیت و ظرفیت علمآموزی نسل جدید مربیان كه به تازگی از سطح ملی خداحافظی كردهاند صورت نپذیرفت.
نسلی كه بیش از هر نسل دیگری به «علم» اعتقاد یافتهاند و بسیار مشتاقند كه با حضور در كلاسهای متعدد مربیگری بر سطح معلومات و تجربههایشان بیفزایند.
هرچند ممكن است باشند كسانی كه حتی در جریان این دورهها به اصل موضوع اعتقاد نداشته باشند اما از یاد نبریم راه موفقیت همه كشورها از این كانال گذشته و چشم بستن بر این واقعیتها و تكیه بر «روزمرگی» هیچ چیزی را بر فوتبال ایران افزون نخواهد نمود.
قحطالرجال در خط آتش فوتبال ایران تنها یك «معلول» ساده و مهم است و پرداختن به علتهای آن در دست مدیران عالی ورزش و فوتبال كشوراست، نیروهای با تجربه امروز فوتبال باید به گونهای و با فراهمسازی شرایطی به كار گرفته شوند.
تا به حال چند نفر از همایون بهزادی پرسیدهاند كه چگونه با سر گل میزند، چهكسی از علی دایی پرسیده كه قدرت تمامكنندگیاش را در سایه چه نوع تمریناتی بهدست آورده و چگونه از قدرت، خلاقیت وتیزهوشی دیگر اسطورههای خط آتش این مملكت استفاده شده است؟ شاید باز هم حقیقتی تلخ باشد كه «هیچ» استفادهای نشده است!