آفتابنیوز : او گفت: چند وقت قبل ماشین لباسشویی خریدم و آن را یک راننده وانت عبوری برایم به خانه آورد. پس از اینکه راننده جوان من را به مقصد رساند، شمارهاش را داد تا اگر باری داشتم، با او تماس بگیرم. همین کار را هم کردم و چندین بار وسایلم را جابهجا کرد؛ تا اینکه چند روز قبل راننده وانت که میثم نام دارد، با من تماس گرفت و گفت دوستش برنج ایرانی درجهیک را به مبلغی خیلی پایین میفروشد. با پیشنهاد میثم قرار شد چند گونی برنج بخرم.
زن میانسال ادامه داد: قرار شد میثم دنبالم بیاید تا به مغازه دوستش برویم. او با پرایدی دنبالم آمد. در مسیر ناگهان میثم گفت خودرو خراب شده و در کنار خیابان پارک کرد. او کاپوت را بالا زد و نگاهی به ماشینش انداخت و گفت باید حتما ماشین را به تعمیرگاه ببرد. به محض اینکه میثم پشت فرمان نشست و به راه افتاد، مرد جوانی که عصا زیر بغلش بود و پایش را هم بسته بود، جلوی ماشین ما را گرفت. او اصرار داشت تا مسیری برسانیمش. دلم برای مرد جوان سوخت و از میثم خواستم اول مرد عصابهدست را برسانیم و بعد به تعمیرگاه برویم. میثم هم با اصرارهای من قبول کرد.
زن میانسال ادامه داد: میثم به راه افتاد تا مرد را به جایی که میخواست، برساند؛ اما در میان راه او چاقویی از جایی که پایش را بسته بود، بیرون آورد و به طرف ما گرفت. او ما را تهدید کرد که پولها و طلاهایمان را به او بدهیم. از ترس اینکه بلایی سرم نیاورد، طلاهایم که حدود صد میلیون تومان ارزش داشت و کارت عابربانکم را که بیش از پنج میلیون پول در آن بود، با رمزش به او دادم؛ اما میثم پولی نداشت.
شاکی این پرونده گفت: در بزرگراه آزادگان مرد عصادار که آن موقع متوجه شده بودم هیچ مشکلی ندارد، از میثم خواست تا کنار بزرگراه توقف کند. ما فکر کردیم میخواهد پیاده شود؛ اما او من را با تهدید از ماشین به بیرون پرت کرد و چاقو را زیر گردن میثم گذاشت و از او خواست حرکت کند. الان نگران مرد راننده هستم و میترسم که بلایی سرش آمده باشد.
با شکایت زن میانسال تحقیقات آغاز و مشخص شد تلفن میثم خاموش است. درحالیکه بررسیها برای دستگیری معلول قلابی و مشخصشدن سرنوشت میثم ادامه داشت، زن میانسال برای بار دوم به پلیس مراجعه کرد و سرنخی در اختیار تیم تحقیق قرار داد. او گفت: من چند وقت قبل خبری خواندم که دختری خواهرش را در اینستاگرام پیدا کرده است. به ذهنم رسید اسم و فامیل میثم را در اینستاگرام سرچ کنم، شاید بتوانم ردی از او به دست آورم و بفهمم که حالش خوب است یا نه. با جستوجوی اسم میثم چندین صفحه برای من آمد و ازآنجاییکه چهره او را میشناختم، خیلی زود موفق شدم صفحهاش را شناسایی کنم. صفحه او باز بود و من عکسی از میثم با مرد معلول قلابی دیدم و فهمیدم آنها همدست هستند. بهاینترتیب میثم شناسایی و دستگیر شد و به این سرقت پیچیده اعتراف کرد. با اعترافات میثم، همدست او نیز بازداشت شد و تحقیقات دراینباره ادامه دارد.
شرق