آفتابنیوز : «یادداشت اخیر سعید حجاریان با عنوان «آخرین راه راست» ناظر بر علل تقسیم جامعه ایران به دو طیف چهار درصدی و ۹۶ درصدی است؛ موضوعی که شاید نخستین بار عنوانش از زبان محمدباقر قالیباف بیان شد اما پیشنیهاش را میتوان در دو دهه اخیر مشاهده کرد. حجاریان در یادداشت اخیر خود میگوید که شقهکردن جامعه به دو بخش ۹۶ و چهار درصدی خاستگاهی مشترک دارد و حامل پیامهای پنهانی برای مغشوشکردن ذهن ساکنان محدوده «انقلاب به پایین» است. او نتیجه چنین رویکردی را یکدست انقلابیشدن تمام شهر میداند. با چنین گزارهای رسانههای اصولگرا سعی کردند که حجاریان را مروج و حامی طغیان اجتماعی معرفی کنند و باز هم به او اتهام خروج از نظام را بزنند؛ در صورتی که گویا آنها یا متوجه مفهوم یادداشت حجاریان نشدهاند یا نخواستند که متوجه بشوند که سخن حجاریان ناظر به ایجاد یک دوقطبی مخرب در جامعه است.
در بخشی از یادداشت اخیر که در سایت «مشق نو» منتشر شده، آمده است: «اساس این ایده - تقسیم جامعه به اقلیت و اکثریت اقتصادی - مبتنی بر قراردادن دو جنبش علیه یکدیگر است؛ در جنبش پابرهنگان علیه ثروتمندان، به صورت کور خواست اقتصادی و معیشتی پی گرفته میشود و در جنبشهایی از جنس دوم خرداد، به صورت هدفمند خواست سیاسی و دموکراسی دنبال میشود. چنانچه این دو جنبش در مقابل یکدیگر صفآرایی کنند، دموکراسی و سیاست و طبقه متوسط و متوسط به بالا جملگی بلعیده میشوند.»
در واقع نویسنده در تلاش است که چنین دو قطبی را تقبیح و نتیجه شوم آن، یعنی طغیان اجتماعی را یادآوری کند. این دیدگاه نهتنها نشانی از توصیه به انقلاب نیست، بلکه در نهاد خود نسبت به چنین موضوعی نگرانی عمیقی دارد. حجاریان میگوید وقتی که عدهای از طریق موقعیت، پست و مقام یا رانتهای خرد و کلان به ثروتهای افسانهای دست یافتهاند و از سوی دیگر با توجه به روند جاری و چشمانداز منفی، عده کثیری از مردم به دلیل مشکلات اقتصادی، از جمله تحریمها، شغل خود را از دست میدهند و به خیل فقرا میپیوندند و در نتیجه، طبقه متوسط هر روز کوچکتر میشود؛ طبیعتا افرادی که زمانی به اصطلاح دستشان به دهانشان میرسیده و اکنون به زیر خط فقر رانده شدهاند، با تماشای اخبار مربوط به دستگیری یا احیانا فرار رانتخواران گمان میکنند، حقشان خورده شده است. او یادآور می شود که در چنین حالتی احساس کینهورزی فقرا نسبت به ثروتهای مشروع و غیرمشروع بالا میگیرد و تلفیق این کینهورزی و حسرت انباشتهشده میتواند به اشکال مختلف بروز کند و فرد به دلیل نپذیرفتن مسئولیت خود در وضعیت اکنونش دست به کنش میزند. با خوانش حجاریان وقتی کینه فقرا به اغنیا بالا میگیرد، محدوده «انقلاب به بالا» مانند غرب و غربیها یا همان «دیگری» قلمداد میشوند و لاغر شدن طبقه متوسط، وحدت شهری را بر هم میزند و امکان بروز اغتشاش تهیدستان علیه ثروتمندان را شدت میدهد.
گزاره مطروحه در گفتار حجاریان یک عقبه تاریخی نیز دارد؛ تشدید فضای فقیر و غنی و احتمال طغیان در آینده ناظر به رفتار نیروهایی است که با سوءاستفاده از منابع ملی قبح فساد و رانت اقتصادی را شکستند و باعث شدند که بخش مهمی از منابع ثروت از دست طبقه متوسط خارج شود و این طبقه به جمع دهکهای پایین اقتصادی برود. وقتی به تاریخ دو دهه اخیر نگاه میکنیم، درمییابیم که از قضا کسانی باعث ایجاد چنین فضایی شدند، اکنون خود از منتقدان آن به شمار میروند. در واقع چنین نیروهایی علاوه بر آن که باعث ایجاد یک بحران عظیم اقتصادی و به تبع آن اجتماعی شدند، اکنون از آن بحران، مناقشهای تازه را ایجاد کردهاند و آن، ایجاد رویارویی فقرا علیه اغنیاست؛ موضوعی که حجاریان در یادداشتش به آن اشاره کرده است. نیروهای سیاسی خاص با دامن زدن به این موضوع جنبشهای سیاسی و مدنی را نماد و نمود خوردگان حق فقرا معرفی میکنند و در تضادی مخرب سعی میکنند که خود را پشت این دوگانه پنهان کنند تا شاید همان طبقه کمتوان اقصادی فراموش کند که دلیل ایجاد فقر همان نیروهای معترض کنونی بودهاند. حجاریان برای گریز اصلاحطلبان از دامی که نیروهای خاص پهن کردهاند، یک پیشنهاد مهم میدهد؛ او میگوید: «شاید نیروهای برانداز هم از تقویت نیروهای حاشیه علیه متن استقبال کنند؛ چنان که دیدیم دیماه سال گذشته دو نوع راست با اهداف متفاوت به یکدیگر پیوستند؛ از این رو، وظیفه اصلاحطلبان آن است که به سندیکاها و همچنین بیکارشدگان عطف توجه داشته باشند و آنها را زیر چتر حمایتهای قانونی ببرند و به جد از صنعتزدایی و بر هم خوردن وحدت ملی جلوگیری کنند.»
در حقیقت این موضوع پیوند سازندهای میان مدافعان جنبشهای سیاسی و مدنی با محرومان اقتصادی که ازقضا تعدادشان کم هم نیست ایجاد میکند تا همان بحرانی که خود حجاریان به آن اشاره کرد تا حدی رفع شود. آن چه در کلیت این تحلیل مهم به نظر میرسد این است که بهزعم حجاریان جناح راست با شدتگرفتن بحرانهای اقتصادی مانند تحریمها سعی میکند که تهیدستان و بیکاران شهری را علیه ثروتمندان و حتی طبقه متوسط شهری بسیج کند و حکم به تقاص بدهد تا تقاص درماندگی خود را از دیگران بگیرند. مسیری که در آن به نام عدالت، عدالت ذبح میشود و به نام انقلابیگری ارزشهای انقلابی در معرض نابودی قرار میگیرد. همانطور که گفته شد چنین خوانشی نهتنها تجویز انقلاب در ساختار سیاسی امروز نیست و نهتنها مردم را به طغیان دعوت نمیکند، بلکه نسبت به خطر طغیان اجتماعی هشدار میدهد و به مردم و نخبگان سیاسی متذکر میشود که چه کسانی در وقوع احتمالی آن مقصرند.»
روزنامه شرق