آفتابنیوز : برای
حرف دل گاهی تردید میکنیم. مینویسیم تا حال و هوایمان دگرگون شود. در
یک لحظه رونقی از حس و حال، ما را به ضیافت شعر دعوت می کند. حسی که تو را
به آغوش دنیای پرتلاطم ذهن میکشاند تا دمی "با خود به سر بردن" را به
آرامشی ناب فراخواند. زیباترین وجه این حس و حال تنها در دوران کودکی رخ
میدهد. اندیشه معصومانه کودکی است که اسرار ناگفتهها را با زبان شعر
میسراید. در بازی با کلمات، مست میشود تا در شعر سرودن، دلبستگی به
واژهها چیده شود.
شعر ذیل، دلنوشته ای دیگر از بهجت مهدوی است که آفتاب نیوز منتشر میکند
________________________________________________________________________
عطر نفس تو
عشق برای من
لحظه دیدار توست
میان یاسهای عطر آگین
تنفس برگهای سبز سرو
رویش اقاقی
و جاده مهآلود چالوس
گلهای زرد و سرخ
کنار جاده
مرا به سوی ابرها فرا میخواند
باران که ببارد
من گامهای تورا
نفس میکشم
با عطر شقایقهای سرخ
خدا را میستایم
برای آفرینش
سروهای بلند قامت
خزههای نشسته بر تخته سنگها
برای عطری که از نفسهای تو
جاده را پر کرده
من خدا را میستایم
برای شعرهای تو
که در ذهن خسته من
سیاهی را سپید
و عشق را
در واژه های آن نشانه گذاشتند
تا تو هستی
من در این جاده مه آلود
با خدا
هم راز میشوم
میستایم
عشق را
در نگاه شعر
من هنوز تورا در انتهای جاده
در آغوش مه می بینم
زیر هوای عطر آگین و
باران
تقدیم به باور مرگ که کمال زیبایی ست
بهجت مهدوی
دل نوشته های نیلوفرانه