آفتابنیوز : مرد ۳۰ ساله که با شکایت همسرش مبنی بر ترک انفاق به کلانتری دعوت شده بود، در حالی که بیان میکرد از این پس خودم مایحتاج زندگی را تأمین میکنم و پولی به همسرم نمیدهم، درباره سرگذشت خود و ماجرای شکستن دست همسرش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: درست هفت سال قبل مادرم با خوشحالی مرا داخل آشپزخانه کشاند و از کمالات و زیباییهای دختری سخن گفت که چند ساعت قبل او را در مجلس عروسی دیده بود.
آن شب مادرم آن قدر از رفتار و کردار نیک آن دختر جوان تعریف و تمجید کرد که ندیده و نشناخته عاشقش شدم، به همین خاطر خیلی زود مراسم خواستگاری به شکل سنتی انجام شد و من و «مهناز» با هم ازدواج کردیم.
آن زمان به عنوان پیک موتوری مشغول کار بودم و همه شرایط زندگی ام را برای «مهناز» بازگو کردم. از سوی دیگر نیز از صبح تا شب بی وقفه کار میکردم تا انتظارات همسرم را برآورده کنم، با وجود این همسرم با آن که میدانست کارگر سادهای بیش نیستم توقعات زیادی داشت.
من تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودم، به همین خاطر هم جز کارگری ساده نمیتوانستم شغل مناسب تری داشته باشم. از طرف دیگر هم همسرم از یک خانواده ثروتمندی نبود که حالا بخواهد با درآمد اندک من به آرزوها و رویاهای طلایی خودش برسد.
خلاصه، به خاطر همین چشم و همچشمیها و انتظارات زیاد او در زندگی، اختلافات ما شدت گرفت تا جایی که چشم دیدن مادرم را نداشت و هر بار که مادرم قدم در خانه ما میگذاشت آشوب به پا میشد و من از این موضوع زجر میکشیدم.
همسرم به خاطر غرور و لجبازی و پز دادن نزد دیگران، دخترم را در یک مهدکودک غیرانتفاعی در منطقه بالای شهر ثبت نام کرد در حالی که من حتی از عهده پول سرویس مهدکودکش هم بر نمیآمدم. به همین خاطر درگیری و مشاجرههای لفظی هر روز بین ما بیشتر میشد تا این که حدود دو، سه سال قبل «مهناز» از من به خاطر ترک انفاق شکایت کرد و شورای حل اختلاف به مدت یک ماه مرا به پرداخت نفقه یک میلیون تومانی محکوم کرد.
از آن روز به بعد با آن که فقط یک کارگر نظافتچی بودم و درآمد اندکی داشتم، باز هم مبلغ تعیین شده را به همسرم میپرداختم، اما او همه این پول را صرف خرید لباسهای مارک دار برای خودش و دخترم میکرد، در حالی که هیچ گونه مواد غذایی در منزلمان پیدا نمیشد.
وقتی شبها خسته و کوفته به منزل میرسیدم، همسرم غذایی تهیه نمیکرد و مدعی بود با یک میلیون تومان نمیشود زندگی کرد. این در حالی بود که ادکلن ۱۸۰ هزار تومانی برای خودش میخرید و قبضهای آب و برق و گاز پرداخت نمیشد تا جایی که مخابرات تلفن منزلمان را قطع کرد.
همسرم همواره با لجبازیهای غرورآمیز خود به اختلافات مان دامن میزد به طوری که یک روز هنگام مشاجره و درگیری، دست او را شکستم که در نهایت با شکایت همسرم به پرداخت ۲۰ میلیون تومان دیه محکوم شدم.
حالا هم در حالی که همسرم حاضر به گذشت از دریافت دیه نیست، من تصمیم گرفته ام تا مدیریت مخارج زندگی را به دست بگیرم و هر آن چه را برای یک زندگی معمولی نیاز است خودم برای همسر و دخترم تأمین کنم و ... به دستور سرهنگ عباس زمینی (رئیس کلانتری سپاد) پرونده این زوج جوان در دایره مددکاری کلانتری مورد بررسی و رسیدگی قرار گرفت.
منبع: روزنامه خراسان