کد خبر: ۵۷۶۶۲۳
تاریخ انتشار : ۰۵ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۲:۴۹

ادعای عجیب مرد سابقه‌دار او را به زندان فرستاد

مرد میانسال که مدعی است ۱۶ ماه قبل شاهد مرگ دوستش در مرداب انزلی بوده به اداره آگاهی رفت تا از این عذاب وجدان رهایی پیدا کند.
آفتاب‌‌نیوز :
چهره‌ای آفتاب سوخته و مو‌های جو گندمی دارد، دستبند به‌دست کنار دیوار ایستاده و منتظر نوبت رسیدگی به پرونده‌اش است. آخرین روز بهمن با پای خود به اداره آگاهی رفت و ادعای عجیبی را مطرح کرد. او از مرگ دوستش خبر داد، اما داستانی که تعریف کرد بیشتر شبیه یک فیلم سینمایی بود. همین موضوع باعث شد تا به دستور بازپرس دشتبان از شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران بازداشت شود. وی مدعی شد دوستش در شهرستان انزلی داخل مرداب افتاده و ناپدید شده است به‌همین خاطر بازپرس جنایی از کارآگاهان اداره دهم آگاهی پایتخت خواست با بررسی و تحقیق از پلیس انزلی صحت و سقم این موضوع را بررسی کنند.

سناریویی شبیه فیلم سینمایی
مرد ۵۷ ساله در حالی که رو‌به‌روی بازپرس جنایی نشسته بود چنین گفت: سال ۹۶، تازه از زندان آزاد شده بودم. نه پول داشتم و نه جایی برای زندگی. روز‌ها دنبال کار می‌گشتم و شب‌ها به ترمینال جنوب می‌رفتم و در آنجا می‌خوابیدم. یاشار هم مثل من شب‌ها آنجا می‌خوابید. می‌گفت: برای کار از بندرانزلی آمده، اما موفق نشده کار پیدا کند. حدود دو ماهی باهم دوست بودیم تا اینکه به من گفت: برایم در انزلی کار پیدا کرده است.

به چه جرمی زندان بودی؟
خیانت در امانت. دوستم یک چک ۵ میلیون تومانی امانت به من داد، اما من چک را به بانک بردم و آن را نقد کردم. او هم از من شکایت کرد و به ۱۰ سال حبس محکوم شده بودم.

وقتی به انزلی رفتید چه شد؟
ظهر یکی از روز‌های شهریور سال ۹۶ به همراه یاشار به بندر انزلی رفتیم. به پیشنهاد یاشار برای قایقرانی به مرداب انزلی رفتیم. سوار بر قایق روی آب بودیم که سر موضوعی با او درگیری لفظی پیدا کردم. او هم از روی عصبانیت چاقویی را که همراهش بود از جیب درآورد و به طرف من گرفت. چون هر دو ایستاده بودیم ناگهان قایق زیر پایمان تکان خورد و او تعادلش را از دست داد و چاقو به قفسه سینه یاشار اصابت کرد. دوباره بلند شد، اما بازهم قایق تکان خورد او تعادلش را از دست داد و این بار داخل مرداب افتاد.

بعد از این حادثه چه کار کردی؟
هیچی فقط ایستادم و نگاه کردم. منتظر بودم جسدش روی آب بیاید که نیامد و من هم به شهر برگشتم. حقش بود، با حرفی که زده بود چطور می‌توانستم او را نجات دهم.

چه حرفی زده بود که آنقدر عصبانی شدی؟
وقتی تهران بودیم به من گفت: برایم کاری در شرکت حفاظت از توریست‌ها در بندر انزلی پیدا کرده است، با اینکه می‌دانستم چنین کاری وجود ندارد، اما او اصرار کرد و من با خودم گفتم شاید چنین کاری باشد و من از آن بی‌خبرم. اما وقتی به انزلی رسیدیم متوجه شدم هدفش این بوده که من را به‌کاری خلاف بکشاند. به‌همین خاطر بشدت عصبانی شدم. بعد از این حادثه به تهران آمدم. اما عذاب وجدان داشتم. نمی‌توانستم از فکر یاشار بیرون بیایم برای همین تصمیم گرفتم به انزلی برگردم و خودم را معرفی کنم. اما حتی برای این سفر پول نداشتم به همین خاطر تصمیم گرفتم کاری انجام دهم تا به پول برسم. اما گرفتار شدم و ۱۵ ماه به زندان افتادم.

چرا به زندان افتادی؟
کار چاق کنی. روزی مقابل یکی از دادسرا‌ها مردی را پیدا کردم که در دادسرا پرونده داشت. به دروغ به او گفتم که در دادسرا آشنا دارم و می‌توانم مشکلت را برطرف کنم، اما حراست دادسرا خیلی زود ماجرا را فهمید و دستگیر شدم و قاضی مرا به ۱۵ ماه حبس محکوم کرد.

کی از زندان آزاد شدی؟
دوشنبه ۲۹ بهمن آزاد شدم و سه‌شنبه ۳۰ بهمن خودم را معرفی کردم.

چه شد که خودت را معرفی کردی؟
عذاب وجدان. تمام این ۱۶ ماه برایم کابوس بود. لحظه‌ای آرامش نداشتم. الان هم کابوس آن لحظه را دارم.

چرا بعد از زندان به سراغ خانواده ات نرفتی؟
سال‌ها قبل به خاطر اختلاف با همسرم از او جدا شدم. سه دختر دارم که هر کدام شان الان ازدواج کرده‌اند، ولی از آن‌ها خبر ندارم. بعد از جدایی همسرم ازدواج مجدد کرد و همین مسأله به من ضربه روحی زیادی زد. آن زمان وضع مالی خوبی داشتم و همه اموالم را به همسر و دخترهایم دادم. وقتی که همسرم دوباره ازدواج کرد نابود شدم و زندگی‌ام از دستم رفت.

شغلت چه بود؟
قبل از اینکه به زندان بیفتم، در کار‌های رایانه‌ای بودم و درآمد خوبی داشتم.

منبع: روزنامه ایران
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین