آفتابنیوز : اولينبار كه پيشنهاد واسطهگري عمان براي مذاكره ايران و آمريكا مطرح شده بود، رابط خبري اعلام نشده بود تا اينكه بعدها علياكبر صالحي كه آن زمان، وزير امور خارجه ايران بود و بهواسطه سابقه فعاليتش، اطلاعات جامعي درباره انرژي اتمي داشت، در گفتوگو با برخي رسانهها، نام محمد سوري، مديرعامل وقت شركت ملي نفتكش، را ميان ميآورد.
محمد سوري كه آن زمان بهواسطه آنكه ايران تعدادی کشتی اجاره به شرط تملیک به عمانیها داده بود و به همين دلیل به اين كشور تردد داشت، در ديداري با سالم اسماعیلی، مشاور سلطان قابوس، با پيشنهادي از سوي او مواجه ميشود؛ پيشنهادي كه خبر از تمايل عمان براي ميانجيشدن اين كشور براي مذاكرات ايران و آمريكا ميداد.
حالا سوري برای نخستین بار، از مذاكرات پشتِپردهاي ميگويد كه در نهايت به مذاكرات ايران و آمريكا ختم شد. به گفته او، چين هم جزء گزينههاي ميانجيگري ايران و آمريكا مطرح ميشود، اما ديرتر از عمان، جواب مثبت ميدهد و اينگونه ميشود كه قرعه اين ميانجيگري به نام عمان ميافتد. او در اين گفتوگو جزئيات بيشتري درباره اين مذاكرات ارائه ميدهد؛ مذاكراتي كه در نهايت براي او هزينه بركناري از شركت ملي نفتكش ايران را پس از 26 سال، به بار ميآورد.
خاطرات متعدد او از دوره فعاليتش در عرصه كشتيراني و حضور در قامت مديرعاملي شركت ملي نفتكش، سبب ميشود اطلاعات خوبي از شيوه تحريمهاي كنوني آمريكا عليه ايران داشته باشد. سؤالي كه مطرح ميشود، چگونگي شناسايي و رديابي كشتيهاي ايراني است كه به مقاصد مختلف جهان با وجود تغيير نام كشتي يا تغيير پرچم حركت ميكنند. سوري خبر ميدهد در دوره جديد تحريمها، سختگيري بيشتري اعمال ميشود.
به گفته او: «در تحریمهای جدید IMO Number و اسم کشتیها را در تحریم آوردهاند و حتی وقتی اسم کشتی را عوض کنیم، چون نمیتوانیم IMO Number را تغییر دهیم، شناسایی میشویم». به گفته او، تحريمها هزينه هنگفتي را بر اقتصاد ايران تحميل كرده است كه بههيچعنوان با زمان جنگ قابل قياس نيست.
مشروح اين گفتوگو را در ادامه بخوانيد.
در ماههای اخیر اغلب آقای زنگنه میگوید وضعیت کنونی حملونقل دریایی و همینطور فروش نفت ایران در بازارهای جهانی حتی از دوره جنگ هم بدتر است. در دهه 60 و در دوران جنگ تحمیلی، در شرایطی که جولان جنگ و حملات هوایی دشمن، عرصه را بر کشتیهای ایرانی و خارجی که به بنادر امامخمینی و خرمشهر کالا میآوردند تنگ کرده بود، شما چندسالی مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی و چندسالی هم مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران بودید. وقتی مقایسه میکنید با وضعیت امروز که درگیر جنگ فیزیکی نیستیم و صرفا یک جنگ اقتصادی است، کدام یک شرایط سختتری است؟
بنده سه سال اول جنگ، مديرعامل كشتيراني جمهوري اسلامي و پنج سال مديرعامل شركت ملی نفتكش بودم. تحريمها دو بخش هستند؛ تحريم اول 10ساله كه از 2006 تا 2016 برقرار بود كه هشت سال در زمان آقاي احمدينژاد و دو سال در زمان آقاي روحاني به درازا کشید. البته در گذشته هم تحريمهايي داشتيم. از زمان كلينتون تحريمها شروع شد، تحريم عدم فروش هواپيماي مسافربري و نظامي، قطعات هواپيماها و... که آنقدر اثرات سنگين بر سيستم اقتصادي ما نداشت. تا جنگ تحميلي شروع شد كه چندين بخش دارد؛ من به بخش دريايي جنگ تحميلي ميپردازم كه مربوط به كار كشتيراني است. در بخش دريايي، همان روزهاي اول چند فروند از كشتيهاي كشتيراني جمهوري اسلامي ايران كه در خرمشهر يا اروندرود بودند، مورد اصابت قرار گرفته يا آتش گرفتند يا به گل نشستند. چون جنگ غافلگيرانه بود و آمادگي براي مقابله نداشتيم و تا شركتها بتوانند خودشان را جمعوجور كنند، مدتي طول كشيد. بندر خرمشهر از بنادر مهم تخليه كالاهاي تجاري در قبل از انقلاب و در دوران جنگ بود. بندر امام برای کالاهای تجاری، بندر ماهشهر (نفتي)، بندر بوشهر و بندر آبادان (نفتي) بنادر فعال ما در قسمت خليجفارس بودند. در جنوب يا جنوبيتر از اين بخش، فقط بندر شهيد باهنر فعلي را داشتيم كه همان بندرعباس قديم بود. كشتيراني جمهوري اسلامي ايران آن زمان فقط (و الان) در بخش كالاهاي تجاري فعال بود و به كالاهاي نفتي كاري نداشت. شركت ملي نفتكش، كارهاي نفتي را انجام ميداد. بندر خرمشهر در همان هفتههاي اول بهشدت ضربه ديد و چون در تيررس سلاحهاي عراقيها بود، بنابراين عبور و مرور از اروندرود براي اين كشتيها امكانپذير نبود و متوقف شد. بندر بوشهر هم مورد تهاجم قرار ميگرفت. بندر امام فعاليتهايش را تا دو،سه سال ادامه داد (شايد هم بيشتر) تا بندر شهيد رجايي كه در دست ساخت بود بهتدريج آماده شد. بعدها بندر شهيد بهشتي در چابهار راهاندازي شد كه شايد سه سال طول كشيد، اما خيلي هم بندر بزرگي نبود و تعداد اسكلههايش محدود بود. آنچه در زمان جنگ اتفاق افتاد، اين بود كه وقتي شركتهاي كشتيراني اوضاعشان را جمعوجور كردند، راهحلهايي براي استفاده از بنادري كه در منطقه جنگي يا در بندرعباس بود، به كار بردند. يادم هست مديرعامل وقت كشتيراني جمهوري اسلامي ايران در آن زمان كه من نبودم حدود 10 ماه سر كار بود كه اول مهر 1359 كه جنگ شروع شد.
آن زمان مرحوم عرفانی مدیرعامل شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران بود. ايشان هم براي مقابله با جنگ تمهيداتي را پيشنهاد كرده بود و راهحلهايي را ارائه داده بود. من اول خرداد 1360 در كشتيراني جمهوري اسلامي ايران آمدم. آن زمان معاونت وزارت بازرگاني بودم و چهار ماه به هلال احمر رفتم تا به اسكان جنگزدههاي خرمشهر و مناطق ديگر كمك كنم تا اینکه وزير بازرگاني وقت (كشتيراني جمهوري اسلامي ايران زيرمجموعه وزارت بازرگاني بود) به اتفاق آقاي عرفاني كه از دوستان من بودند، به منزل ما آمدند و گفتند شما مديريت كشتيراني جمهوري اسلامي را بپذيريد چون آقاي عرفاني سكته كرده بود و وضع مزاجي خوبي نداشت. من اول امتناع و بعد با اكراه قبول كردم و در آن وضعيت بحراني، شروع به ارائه تمهيداتي كردم. اولا سعي كرديم بيشتر كالاهايمان را به بندر امام ببريم. بندر امام بزرگ است و تعداد اسكلههايش بيش از 30 اسكله است اما در تيررس دشمن بود. به كمك نيروي دريايي، نيروي هوايي، زميني و همه ارگانهاي وابسته به ارتش و سپاه، با برنامهريزيهايي كه كردند، قرار شد كشتيها را به صورت كاروان به بندر امام ببريم و با كاروان برگردانيم.
در واقع حفاظت هوايي و دريايي با استفاده از ناوهاي نيروي دريايي و ناوچههاي سپاه داشته باشيم و هم وقتي كاروان ميرود، در زمان حركت كشتيها دقت بيشتري كنيم كه البته دشمن هم آنطرف بيكار نبود و تقريبا زمان كاروانها را كمكم متوجه شد. اما وقتي 10 كشتي با هم بالا ميرفتند و 10 كشتي خالي از بندر امام بيرون ميآمدند، با حفاظت هواييای كه بود و سيستمهاي ضدموشكی كه داشتيم، احتمال خسارت كمتر ميشد. در بعضي از كاروانها ممكن بود هيچ كشتياي مورد اصابت قرار نگيرد يا گاهي سه كشتي مورد اصابت باشد. در آن زمان تعداد كشتيهاي كشتيراني جمهوري اسلامي ايران در حد كافي نبود. بعد از اينكه شش،هفت تا از كشتيها را همان روز اول زدند، تعداد كشتيهاي كشتيراني حدود 13 فروند بود كه اصلا جوابگوي حمل كالاهاي موردنياز نبود. بيمههاي بينالمللي كه بايد به شركتهاي كشتيراني خارجي پوشش دهند كه به ايران بيايند، همه يا قيمتهايشان را آنقدر بالا بردند كه براي شركت كشتيراني بهصرفه نبود كه پوشش بيمه بگيرند يا اصلا پوشش بیمهای را قطع كردند. بعد از مدتي بيمه لويدز و زيرمجموعهشان، كلا اعطای هر نوع پوشش بيمه به كشتيهايي كه ميخواستند وارد منطقه جنگي ايران شوند را قطع كرد. با قطع اين بيمهها عملا شركتهاي خارجي نميتوانستند به ايران بيايند. تمهيداتي كه به كمك بيمه مركزي و دولت در نظر گرفته شد، اين بود كه هر شركت خارجيای كه كشتياش را به ايران اجاره بدهد، ميتواند از بيمه مركزي بيمه بگيرد. در واقع بیمه ایران به همراه بیمه مرکزی پشتوانه کشتیهایی شد که به ایران میآمدند. دولت مبلغي را در بانك ملي ايران وثيقه گذاشت كه اگر كشتياي در اين عمليات نظامي آسيب ديد و بهموقع بيمه ايران پولش را ندهد، بتواند از بانك ملي خسارتش را بگيرد. با اين پشتوانه كه خيلي راهگشا بود، كشتيهاي خارجي حاضر بودند اين كار را انجام دهند. البته مشكل كشتيهاي خارجي فقط بحث بيمه نبود، پرسنل ميترسيدند بيايند چون خطر بمباران و موشك بود، يا خطر كشته و مجروحشدن و در آبافتادن وجود داشت. بعضي از كشتيرانيها كه وام بانكي داشتند، بانكها اجازه نميدادند به منطقه جنگي بيايند بنابراين كشتيهايي ميتوانستند بيايند كه وام بانكي و بدهي نداشته باشند در نتيجه كشتيها نو نبودند. معمولا كشتيهايي كه 10ساله هستند، وام بانكي دارند. پس با تمهيدات كشتيهاي قديميتر (كه البته در سن متعارف بودند) پرسنلي كه حاضر باشند به منطقه جنگي بيايند، بايد افرادي جنگديده باشند مثل برخي از كشورهاي اروپايي يا از شجاعت خاصي برخوردار باشند يا اگر خانواده دارند، انواع بيمهها را داشته باشند كه اگر خطري متوجهشان شد، خانوادهشان تأمين باشد.
درواقع افراد بايد شناسايي ميشدند كه چه كساني باشند؟
بله. بنابراين شركتهايي كه به مناطق جنگي ما آمدند، سعي كردند پرسنلشان را از بين اين افراد انتخاب كنند. بخشي ديگر اينكه ما خودمان هم كشتي كم داشتيم در نتيجه با مجوزهايي كه من از دولت وقت گرفتم، تعداد قابل توجهي كشتي خريديم. به طوريكه در عرض چهارسالونيم، 70 فروند كشتي يا براي كشتيرانيمان خريديم يا كشتيهاي زيرمجموعهاش مثل كشتيراني ايران-هند كه 50 درصد براي ايران و 50 درصد براي هند بود. به اين ترتيب، ناوگان خودمان را در همه سايزها توسعه داديم. اما براي اينكه كشتيهاي نو را نگيريم كه به منطقه جنگي بروند، كشتيهاي دستدوم خريديم. البته تعدادي هم كشتي نو سفارش داديم كه دو سال طول كشيد تا آماده شد اما آنها را به بندرعباس ميبرديم. با اين تمهيدات، كشتيها به بندر امام ميرفتند و كالاهاي موردنياز كشور را وارد ميكردند و از بوشهر هم بايد با كاروان ميآمدند چون آنجا هم مرتب مورد حمله بود. اسكلههاي بوشهر هم چهار،پنج اسكله بيشتر نبود، اما بندر امام جزء بنادر مهم كشور بود. بعدها مسئله بندر شهيد بهشتي در چابهار مطرح شد و آنجا چهار اسكله نصب سريع (فلزي) ساخته و نصب شد و قسمتي از بار هم كمكم به طرف چابهار شيفت كرد. بندر بهشتي در آن زمان چهار اسكله فلزي بود كه در خارج از ايران ساخته و در داخل نصب شد. به اضافه پنج اسكله كوچك كه الان شهيد كلانتري ميگويند، براي كشتيهاي پنج هزارتني بود كه به مناطق آزاد چابهار وصل است. بنابراين ما در آنجا 9 اسكله داشتيم. بنابراین با اين تمهيدات حملونقل كالاهاي تجاريمان از بحران خارج شد. البته تعداد قابل توجهي كشتي مورد اصابت بود و حتي بعضيهايشان غرق شدند كه كالاهاي صنعتي و آهنآلات يا مواد غذايي داشتند. اما نتوانستند حملونقل را متوقف كنند. كشتيهاي استيجاري و ملكيمان زياد شد ولو اينكه در هر ماه دو، سه كشتي مورد اصابت بود.
از طرف ديگر، پرسنل ايراني و خارجي داشتيم؛ عدهاي كه حاضر بودند در منطقه جنگي باشند. كسي كه به منطقه جنگي ميرفت، شايد حقوقش دو برابر بود. در فيلم «جنگ نفتكشها» بخشي هست كه ميگويند حقوق كاركنان بايد دو برابر شود، اينها واقعيت بود. در موشكباران و بمبارانهاي هوايي حوادثي رخ داد كه بعضيهايشان ناگوار بود و افراد قابل توجهي ايراني و خارجي شهيد و زخمي شدند. ناخداها و مهندساني از آلمان، انگليس، لهستان، يونان و ايراني داشتيم. اين شرايط حملونقل در بخش كالاهاي تجاري بود تا وقتي كه بندر شهيد رجايي راه افتاد كه تعداد اسكلههايش زياد بود و در آنجا سيلو براي گندم و كالاهاي ديگر درست كردند و كمكم كشتيهايي را كه به بندر امام ميرفتند به طرف بندر شهيد رجايي شيفت كرديم كه خارج از منطقه جنگي بود و پوشش بيمهاي هم داشتند. شركتهاي بيمه از مدار خاصي به بالا را منطقه جنگي اعلام كردند كه بندرعباس را شامل نميشد اما بوشهر، بندر امام، بندر ماهشهر و خرمشهر را شامل ميشد. سه سال كه گذشت سياست دولت صدام اينطور شد كه كشتيهاي نفتي را هم بزنيم چون تجاريها به بندر امام نميآمدند و ديدند نفت ايران صادر ميشود، در اين مدت هم چند كشتي نفتي را زده بودند. سال 1364 دولت عوض شد البته نخستوزيري آقاي موسوي ادامه داشت و آقاي آقازاده وزير نفت شدند. ايشان را از قديم ميشناختم و با آقاي عابد جعفري كه وزير بازرگاني بود و مجدد انتخاب شد، اختلافنظرهايي داشتم كه طبيعي هم بود و از آنجا رفتم كه قائممقام وزارت نيرو شوم، دكتر بانكي وزير نيرو شده بود. بعد آقاي آقازاده فرمودند جناب آقاي موسوي، نخستوزير وقت گفتهاند شما حتما بايد به شركت نفتكش بياييد. من هم قبول كردم و به شركت ملي نفتكش رفتم. آن زمان دفتر شركت ملي نفتكش در خيابان شهيد عاطفي بود، اما ساختماني قديمي با حدود 106 كارمند در اداره مركزي بود و يك نفر نماينده هم در بندر ماهشهر داشت. من 10 سال براي تحصيلات به خارج از كشور رفتم. همه آنقدر تعريف و تمجيد از شاه و امكاناتش ميكردند كه وقتي برگشتم، تصورم اين بود كشتيراني جمهوري اسلامي و شرکت نفتکش، ناوگان بزرگي دارد كه متوجه شدم واقعا آنطور نيست.
شما قبل از انقلاب براي تحصيل رفته بوديد؟
سال 1950رفتم و 1979 برگشتم. در رشته مهندسي مكانيك تحصيل كردم. وقتي برگشتم ديدم نه كشتيراني ناوگان بزرگي دارد و نه شركت ملي نفتكش. يك ساختمان كهنه در خيابان شهيد عاطفي بود كه چهار طبقه بالا و سه طبقه هم زيرزمين داشت و حدود 106 نفر آنجا بودند، بعضي جاها هوا و نور نداشت، 11 كشتي داشتند كه دو تا از آنها سه سال در آبهاي مالزي لنگر انداخته بود. پنج تا از كشتيها را هم به شركت مشترك ايران-انگليس داده بودند. عملا پنج كشتي دست خودشان بود. با اين ناوگان ميخواستند در برابر جنگ مقابله كنند. سال 64 كه من رفتم هم وضعيت ناوگان همينطور بود. با پيشنهاد من، اجازه گرفتيم 22 كشتي بخريم كه اغلب هم VLCC بودند كه ظرفيتشان حدود دو ميليون بشكه است. 300 هزار تن بار ميگيرد. بنابراين 22 كشتي ضربدر 300 هزار تن، شش ميليون و 600 هزار تن بار ميبرند. اگر فرض كنيم 10 سفر بروند، 66 ميليون تن ميتوانند بار حمل كنند.
به هر حال، اول اجازه دو فروند دست دوم را گرفتيم كه سريع بيايد، 10 ماه طول نكشيد كه اين دو فروند را گرفتيم و بيش از 30، 40 كشتي اجاره كرديم همان تمهيدات بيمه كه براي كشتيهاي ديگر بود، براي اينها هم به كار گرفته و ترمينال شناور در جزيره سيري ايجاد كرديم. يعني كشتيهاي بالاتر از 300 هزار تن كه 400 و 550 هزارتني هم بينشان بود، آورديم، هفت كشتي بزرگتر از 300 هزار تن براي مخزن نفت خام، سطح شناور و تعدادي كشتي بهصورت ترددي كه به جزيره خارك ميرفتند، بار ميآوردند و در كشتيهاي مادر تخليه ميكردند، خريداران خارجي بار را از اين كشتيها ميگرفتند و كنار اين كشتيها، ضربهگيرهاي لاستيكي فراواني گذاشته بوديم كه در اثر موج بدنه دو كشتي به هم نخورد، تعداد زيادي يدككش، نفربر، كشتيهاي تداركاتي و... بود، بهطوريكه مجموع كشتيهاي كوچك و كشتيهاي مخزني كه در جزيره سيري بود و كشتيهاي ترددي، 140 فروند بود؛ كشتيهاي كوچك حدود 70 فروند و كشتيهاي بزرگ هم حدود 70 فروند. ضمن اينكه كمبود فراوردههاي نفتي هم داشتيم. نفت خام صادر ميكرديم، گازوئيل و بنزين وارد ميكرديم، آنها را در كشتيهاي مادر در جزيره سيري گذاشته بوديم، كشتيهاي خارجی اينها را تخليه ميكردند و با كشتيهاي ترددي بار را در بندر امامحسن(دیلم) يا بوشهر تخليه ميكرديم.
چنين ترتيبي باعث شد هيچ خللي در صادرات نفت خام و واردات فراورده ايجاد نشود. دو هتل در سكوي دريايي در جزيره سيري هم مستقر كرديم كه پرسنل اداري و عملياتي كشتيها در آنجا مستقر بودند. با هليكوپتر از بوشهر يا جاهاي ديگر به آنجا ميآمدند، تعدادي قايق هم بود كه ميتوانستند اين افراد را ساحلي جابهجا كنند و كشتيهاي سوخترسان كه به كشتيهاي مستقر در آنجا سوخت میدادند. اين عمليات، بزرگترين عملياتي است كه تاريخ كشتيراني دنيا براي نفت خام و فراوردههاي نفتي انجام داده است. در جنگ جهاني اول ظرفيت كشتيها 15 هزار تن و در جنگ جهاني دوم تا 25 هزار تن بود. درگيريهاي نفتي هم نداشتيم، اما در اين جنگ، كشتي تا 550 هزار تن و... داشتيم؛ اين عمليات واقعا تاريخي است. اين اتفاق تا به حال نيفتاده و به نظرم نخواهد افتاد. از اين اتفاق فيلمها و گزارشهايي تهيه شده است. شركت نفتكش فيلم جنگي نفتكشها را ساخت. بعد از مدتي نيروي هوايي عراق توانست جزيره سيري را هم بمباران كند و يكباره ترمينال ما را به هم ريخت. ناچار شديم ترمينال را به بندرعباس منتقل كنيم. البته فاصلهمان زيادتر شد، بنابراين بايد كشتيهاي ترددي را كه تا آن زمان تا جزيره سيري ميرفتند، به بندرعباس ميبرديم، اما اين كار هم ادامه داشت.
البته يك بار هم بندرعباس را بمباران كردند، اما توانستيم خودمان را جمعوجور كنيم. حمله به كشتيهاي تجاري و نفتي در اين مدت ادامه داشت، اما تحت كنترل بود. در مدت جنگ 151 شهيد و تعداد قابل توجهي زخمي در نفتكشها داشتيم، اما يك روز صادرات نفت خام و واردات فراورده به دلیل حملونقل متوقف نشد.
شما شرایط را تشریح کردید، اما میخواهم بدانم چرا آن زمان توانستید و اکنون که جنگ نیست، به سبب تحریمها، قادر به انجام بسیاری از عملیات نیستیم؟
آن زمان، تحريمهاي بانكي نداشتيم، يعني انتقال پول، خريد كشتي، خريد نيازهاي كشتي، تعميرات كشتي و... هيچكدام تحريم نبودند. هم كرايه كشتيهاي خارجي را ميپرداختيم و هم كرايه باري كه ميآورديم، ميگرفتيم، هم نفت خامي كه فروش ميرفت پولهايش به نظام بانكي كشور يا حسابهايي كه بانكهاي ايراني در خارج از كشور داشتند، برميگشت و كنترل كامل بانك مركزي، قيمت نفت خام و كالاها هم متعارف بود، كالاهاي موردنياز كشور وارد ميشد، كالاهايي كه صادر ميكرديم، صادر ميشد و اين همان دليلي است كه وضع زمان جنگ از زمان تحريم بهتر بود. چون تحريم نداشتيم شرايط عادي بود درست است كه بعضي از شهرها مورد اصابت موشك يا بمباران هوايي بود مثل خرمشهر، آبادان و شهرهاي مرزي، خوزستان، ايلام، آذربايجان غربي، كرمانشاه، سنندج و حتي گاهي تهران و شهرهاي ديگر، اما شرايط آنطور بحراني نبود كه كشور فلج شود؛ بهویژه كه منطقه جنگي در محدودهاي از شمال تا جنوب تا حدي داخل مرز شده بود و بقيه كشور شرايط عادي داشت، اما تحريم اينطور نيست و دامنهاش بسيار گستردهتر و خساراتش بهمراتب بيشتر است و عملا هم انتقال پول، صادرات، خريد و حملونقل پول بهسختي انجام ميشود. در زمان جنگ كشتيهاي خارجي بهراحتي ميآمدند و بار تخليه ميكردند يا ميبردند، اما در زمان تحريم نميآيند. ما مانديم و دو شركت كشتيراني كه خودمان داريم اما به لطف خدا اين دو شركت، درواقع دو شركت قدرتمند جهاني هستند. در زماني كه من بودم، شركت نفتكش به سومين ناوگان بزرگ دنيا با حدود 18 ميليون تن ظرفيت تبدیل شد. (الان رتبه پنجم، ششم را دارد) اگر 10 سفر انجام دهند 180 ميليون تن ميتوانند كالا جابهجا كنند. در آن زمان صادرات نفت خاممان 2.5 ميليون بشكه در روز بود. این عدد را ضربدر 360 تقسیم بر 7.3 کنید (هر 7.3 بشکه نفت خام یک تن است)، 120 میلیون تن میشود. حتی زمان جنگ 120 میلیون تن صادرات نفت خام داشتیم، واردات فراورده داشتیم و بهراحتی انجام میشد. خسارت جنگ هم داشتیم، اما خسارت جنگ هشتساله را که جمع کردیم، اسناد و مدارک جور شد و بعضی از خسارتها دو بار هم حساب شده بود، به یک تریلیون رسید که زمان مرحوم رفسنجانی به سازمان ملل دادیم. جمع خسارت ناشی از جنگ تحمیلی هزار میلیارد دلار است، اما زیانهای ناشی از تحریم بهمراتب بیشتر است. علت اینکه میگوییم در زمان جنگ وضعیت بهتری داشتیم، این بود. این جنگ تهاجمی هشت سال طول کشید، اما در نهایت یک وجب از خاکمان را به دشمن ندادیم، اما متأسفانه این تحریمها طولانی شده، 12 سال تحریم آثار خستهکنندهای روی مدیران و مردم و جامعه گذاشته است. در تحریم، شرکتهای کشتیرانی عملا به خیلی از کشورهای دنیا نمیتوانند بروند. این تحریم از چند جنبه است. اولا بیمه P&I که کشتیرانیها حتما باید داشته باشند، به ما ندادند. این بیمه، مثل بیمه شخص ثالث برای خودروهاست. اگر کشتیها با هم تصادف کنند، خسارت کشتیای که ما زدهایم را بیمه P&I) Protection and Indemity) میدهد. اگر به اسکله یا پل بزنیم یا آلودگی دریایی ایجاد شود، اینها را بیمه پرداخت میکند که 13 بیمه در دنیا از این بیمهها دارند که بهصورت کلوپ هستند. یعنی شرکتهای کشتیرانی با هم وارد یک کلوپ شده و حق عضویت به نسبت تناژ میدهند و اگر بابت خسارتی که میدهند، کسری بدهند، دوباره پول اضافه میکنند.
ما از عضویت خارج شدیم؟
ما عضو بودیم و ما را بیرون کردند.
در صورت برطرفشدن تحریمها باید دوباره عضو شویم؟
بله در دوسالی که تحریمها نبود، عضو شدیم و با تحریم آقای ترامپ باز خارج شدیم. هر کشتی از روزی که طراحی میشود تا زمانی که اوراق شود، یک مؤسسه ردهبندی روی آن نظارت دارد مثل مؤسسه ردهبندی نروژ، فرانسه، انگلیس و آلمان که این مؤسسات را هم از دست دادهایم. هر نوع سرویسی را که کشتیها باید در بنادر خارج بگیرند، از دست دادهاند؛ گرفتن سوخت، تعمیر، خرید قطعات، خرید روغن موتور و... . بعضی بنادر ما را راه نمیدهند. برخی بنادر زیر بار این تحریم نرفتهاند مثل هند، کره، چین، ژاپن، ترکیه و یونان که مجوز خاص گرفتهاند که نفت خام ما تا اندازهای به آنجاها صادر شود و کشتیهای ما به بنادرشان میتوانند بروند. برخی کشورها مجوز خرید ما را ندارند، اما جلوی کشتیهایمان را نمیگیرند مثل اسپانیا، ایتالیا و امارات، اما برخی کشورها هستند که اجازه نمیدهند کشتیهایمان بروند. از طرفی، در زمان تحریم ما مسئله بانکی نداشتیم. در حال حاضر، سه عامل بزرگ در تحریمها ما را زجر میدهد؛ اول حملونقل که البته به دلیل داشتن دو ناوگان بزرگ مشکلمان را حل کردهایم. مسئله بانک، دومین معضل اصلی است و بعد فشاری که به دولتها و شرکتها آوردهاند که با ما کار نکنند یا در ایران سرمایهگذاری نکنند و هیچ خدماتی به ما ارائه ندهند. شرکتهایی که میخواستند حوزههای نفتی و گازی ما را توسعه دهند و اکتشاف کنند، یا در پتروشیمی و معادن و کارخانههای متعدد سرمایهگذاری کنند که اینها را از دست دادهایم و امیدوارم روزی برسد از این تحریمها خارج شویم. اینکه میگویند نفتهایی که فروش رفته پولش برنگشته،اینطور نیست.
ما پول نفت را گرفتهایم، اما حسابهایی که به آنها پول واریز شده است، قابل دسترسی نیست فقط میتوانیم دارو و مواد غذایی بخریم. مگر همه فروش نفتمان باید بابت خرید دارو و غذا صرف شود. میزان دارویی که در سال میخریم عدد بالایی نیست و مواد غذاییمان از چند میلیارد دلار بیشتر نیست؛ بنابراین پولمان بلوکه میشود.
خبر رسیده در چین هم پولهایمان بلوکه شده است، اما چرا؟ مگر با چین مراودات دوستانهای نداریم؟
به دلیل تهدید و فشارهایی که آمریکا به چین وارد کرده است و به دلیل فشار سنگین روی تعرفهها و مشکلاتی که برای برخی شرکتها از جمله هوآوی به وجود آورده، آنها بیشتر جانب احتیاط را در نظر میگیرند، از طرفی هم مسائل اقتصادیشان برایشان مهمتر است. اکنون تحریمهای آمریکا بهسبب تجربه تحریمهای قبلی سازمان ملل، هوشمندانهتر شده است و مسائل ریز تحریمی را هم اجرا میکنند.
با توجه به اینکه به مسائل تحریمها آشناتر شدهاند، یکی از کارشناسان میگفتند ما رادارهایمان را در خیلی از مسیرها خاموش میکردیم ولی الان شناسایی بدون رادار هم اتفاق میافتد. این تحریمها چطور اعمال میشود؟
در تحریمهای جدید IMO Number و اسم کشتیها را در تحریم آوردهاند. مثل اتومبیلی که شماره شاسی دارد اگر هم دزد ببرد، کسی شماره شاسی را بگوید، ممکن است بتواند ماشین را در جایی پیدا کند، کشتی هم یک IMO Number دارد؛ بنابراین اسم کشتی و IMO Number را در تحریم بردهاند که حتی وقتی اسم کشتی را عوض کنیم، چون نمیتوانیم IMO Number را تغییر دهیم، شناسایی میشویم.
این اتفاق از چه زمانی افتاده است؟
در تحریم دوم اتفاق افتاد. این قوانین از گذشته بوده، اما در تحریم 10 ساله، اینقدر دقیق اعمال نمیشد. از طرفی، جلوی کشورهایی که به ما پرچم آزاد میدادند، مثل پاناما، قبرس، مالتا، لیبریا، هنگکنگ و... را گرفتهاند و نمیتوانیم بهسادگی با پرچم دیگری کشتیهایمان را ببریم. در واقع، قبلا شرکتهای کشتیرانی را با اسم در تحریم برده بودند، اما اکنون نام شرکت کشتیرانی، نام کشتی وIMO Number را در تحریم بردهاند. یافتن IMO Number هم بهسهولت امکانپذیر است؛ بنابراین تحریمهای دوم هوشمندانهتر است. اینکه این اتفاق قانون است یا خیر، واقعیت اینکه ناحق و بهزور است و طبق سازمان ملل هم بحق نیست، اما آمریکا این اتفاق را تحمیل کرده است. همین اتفاق باعث شده مشکلات شرکتهای کشتیرانی بیشتر از قبل باشد، اما سرجمع بالاخره کار انجام میشود.
اما سازمان بنادر اعلام کرده اینطور نیست که کشتیها به بنادر ما نیایند.
کشتیهایی که مواد غذایی و... میآورند، میآیند. مثلا کشتیهای حاوی ذرت، گندم، برنج، جو، شکر، اما کشتیهای نفتی نمیتوانند.
اخیرا آقای کرباسچی در مصاحبهای که با هفتهنامه صدا داشته، گفته در دوره جنگ هم اختلاس و دزدی رواج داشت و خیلی هم مدیران آن زمان پاکدست نبودند و بهدلیل پیامدهای جنگ این مسائل در بین اذهان مردم پنهان میماند، والا هنوز برخی از پروندههای خرید موشک از کشورهای پاکستان و آسیای جنوبشرقی مفتوح است. به نظر شما حجم و گستردگی اختلاسهای دولتی در حوزه نفت و پتروشیمی در این سالها اساسا با آن سالها قابل مقایسه است؟
موافق نیستم. در هر جامعه تا کار و پول هست، ممکن است اختلاس هم باشد. تا وقتی عالم و دنیا هست، شیطان هم هست و شیطان آدمها را وسوسه میکند و ممکن است سوءاستفاده رخ دهد، اما قابل مقایسه نیست. در چند سال اول انقلاب مردم با اخلاص و پاکدستی و عشق، کار میکردند. اینکه بگویند اختلاسهای آن زمان پنهان بوده و رسانهها منعکس نمیکردند، اینطور نیست. نمیگویم نبوده اما به مراتب کمتر و در سطح پایینتری بوده است.
چرا اکنون اینطور شده است؟
این را باید از مسئولان سؤال کرد. بحثی طولانی است که باید از ابعاد اجتماعی و ایمانی و فرهنگی بررسی شود که کار جامعهشناسان و ارگانهای فرهنگی است. این شرایط قابل مقایسه با اوایل انقلاب نیست. یادم هست وقتی در وزارت بازرگانی بودیم آنقدر صمیمیت و رفاقت و اخلاص بین بچههایی که مدیریت وزارت بازرگانی را گرفته بودند وجود داشت که همه کارها با یک تلفن انجام میشد و بعد اسناد و مدارک درست میشد. کارها بر پایه اعتماد و صداقت بود و اینکه سیستمهای نظارتی کمتر گیر میدادند. اکنون سیستمهای نظارتی خیلی فشار میآورند. اینها در درازمدت جواب عکس میدهد. از طرفی کنترلهای زیربنایی که باید باشد نیست و یک عده از شرایط سوءاستفاده میکنند.
یعنی این مدل نظارت درست نیست؟
بله. مدلهای نظارتی که میگویند هر ارگانی باید کار خودش را انجام دهد، اشتباه است. دیوان محاسبات یکبار برای تمام رسیدگیها و نظارتها به مجموعه میآید، بازرسی کل کشور، حسابرسیهای وزارت اقتصاد و دارایی، حسابرسی و بازرسی وزارتخانههایی که کارهای اطلاعاتی انجام میدهند جداگانه میآیند. اقلا 17، 18 سازمان نظارتی در این زمینه داریم و اکثرا کارهایشان موازی است و خسته میکنند. افراد متعهد که تا اندازهای برای کار و آبرویشان ارزش قائلاند، آزار میبینند و کنار میروند و این افراد تعدادشان کم میشود. بعد رسوب افرادی که به این مسائل پایبند نیستند در ادارات خصوصی و دولتی بیشتر میشود.
از این که بگذریم، در خاطرات آقای علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه دولت دهم و رئیس سازمان انرژی اتمی آمده شما واسطه مذاکرات ایران و آمریکا در عمان بودهاید. جریان چه بود؟
آن زمان، تعدادی کشتی اجاره به شرط تملیک به عمانیها داده بودیم و به عمان رفتوآمد داشتیم. در یکی از این جلسات با شخصی به نام دکتر سالم اسماعیلی که مشاور سلطان قابوس، سلطان عمان بود، ملاقات کردم. وقتی با هم صحبت میکردیم، او گفت ایران این تحریمها را بردارد، رشد میکند، به مسئولان ایران پیغام بدهید که با مذاکره مشکل با آمریکا را حل کنند. گفتم در این صورت شما چه کمکی میکنید؟ گفت من مسائل را به سلطان قابوس میگویم، شاید موافقت کند رابط این مذاکرات بین ایران و آمریکا شود. من برگشتم و نزد دکتر ولایتی به بیمارستان مسیحدانشوری در دارآباد رفتم. با دکتر ولایتی از قبل از انقلاب دوست بودیم. این پیغام را دادم و نظرم هم این بود مذاکراتی که با 1+5 داریم، به نتیجه نمیرسد. آن زمان آقای جلیلی این مذاکرات را پیگیری میکرد. ایشان گفت چرا؟ گفتم چون پنج کشور (چین، روسیه، آلمان، فرانسه و انگلیس) با ما مسئلهای ندارند. آمریکا برای اینکه تنهایی ما را تحریم نکند، این پنج کشور را متقاعد کرده و در شورای امنیت رأی گرفته است. اگر بتوانید مذاکرات با اینها را پشت پرده انجام داده و به توافق برسید، در 1+5 سریع به نتیجه خواهید رسید. ایشان گفت راهحلتان چیست؟ گفتم یک کشور مثل چین، ترکیه يا عمان را واسطه قرار دهیم. ایشان به دلایلی گفت کشور عمان خوب است، اما با ترکیه به دلایلی موافق نبود. در مورد چین هم راضی بودند که اتفاقا چینیها هم جواب مثبت دادند، اما زمانبر بود و ما مذاکرات را با عمان شروع کرده بودیم. دکتر ولایتی گفت خودت در عمان صحبت کن. به دکتر اسماعیلی گفتم آقای ولایتی اینطور گفته است. ایشان گفت با سلطان قابوس صحبت میکنم. من به ایران برگشتم، دو هفته بعد بود که ایشان تماس گرفت و گفت به عمان بیایید. گفتند سلطان قبول کرده که واسطه برای مذاکرات شوند. یک بار دیگر هم گفتند سلطان میخواهد شما را ببیند. من جلسهای را با سلطان عمان داشتم و با هم دونفره بیش از دو ساعت صحبت کردیم. ایشان خیلی حقایق برایش روشن شد و نمیدانست چطور شده وارد غنیسازی شدهایم. برای او توضیح دادم که آمریکاییها به ایران قبل از انقلاب پیشنهاد غنیسازی داده بودند. شما کتاب آقای علیاکبر اعتماد (اولین رئیس سازمان انرژی اتمی) را ببینید. گفتم آمریکاییها به ایشان مراجعه کرده و گفتهاند یک تعداد نیروگاه هستهای را ایجاد کنید، زیرا اگر بخش عمده نفت خامی را که تولید میکنید مصرف کنید، چیزی برای صادرات نمیماند. بخشی از انرژیتان را از انرژی هستهای تأمین کنید. شاه هم قبول میکند، اما میگوید ما اورانیوم نداریم.
میگویند فرانسه کارخانه غنیسازی حوالی پاریس تأسیس میکند، شما بخشی از سهام را بخرید که اورانیوم غنیشده را بتوانید از این کارخانه داشته باشید. شاه هم 12 درصد این کارخانه به نام اوریدوف را میخرد. بعدا برای ساختن دو رآکتور در بوشهر مناقصه میگذارند که شرکت زیمنس آلمان برنده شده و کارش را شروع میکند. قسمت عمدهای از این دو رآکتور، پیشرفت کرده بود که جنگ شروع میشود و بلافاصله شرکت زیمنس کاملا از ایران خارج میشود و کارش را ادامه نمیدهد. شرکت اوریدوف هم میگوید اورانیوم غنیشده به شما نمیدهیم. بنابراین ساخت نیروگاه 10 سال متوقف میشود تا بعدها مطالعه میشود که این نیروگاهها لازم است. فرانسه 75 درصد برقش را از نیروگاه هستهای میگیرد. بنابراین مسئولان در ایران به این فکر میافتند که نیروگاه را احیا کنند و چون کسی از کشورهای غربی حاضر به همکاری نبود، روسها میآیند و در نیروگاه شروع به کار میکنند. کار طول میکشد و در نهایت اولی راه افتاده و دومی هم نزدیک به راهاندازی است و چون کسی اورانیوم نمیداده، ایران تأسیسات غنیسازی را راه میاندازد. اینها را برای سلطان قابوس توضیح میدادم. گفتم که خواسته آمریکا از شاه این بوده و اکنون خودشان جلوی این کار را گرفتهاند.
از طرف دیگر ایران میلیاردها دلار صرف این نیروگاهها کرده است. برای سلطان قابوس این پروسه جالب بود و گفت قبول میکنم واسطه شوم. من این پیغام را به آقای ولایتی دادم و احساس کردم ایشان سرش خیلی شلوغ است و سراغ دکتر صالحی رفتم که وزیر امور خارجه بود. آن زمان تازه کابینه آقای احمدینژاد عوض شده بود و آقای صالحی پس از آقای متکی، وزیر امور خارجه شده بود. حسنی که آقای صالحی داشت هم وزیر خارجه بود و هم به انرژی اتمی وارد بود و حرفهایی که تکنیکی میشد را متوجه بود و مورد اعتماد مقام معظم رهبری هم بود. به همین دلیل از آن به بعد گزارشها را به دکتر صالحی میدادم. عمان هم به اوباما گزارش میداد. مرتب دکتر سالم که مشاور اقتصادی و سرمایهگذاری خارجی سلطان عمان بود، به آمریکا رفتوآمد داشت. آمریکاییها گفته بودند ایران بنویسد که میخواهد مذاکره کند. آقای صالحی مطالبشان را به فارسی گفتند، من یادداشت کردم. کپی یادداشت در کتاب هست. دکتر صالحی بعد اصلاحش کردند؛ بعد ترجمه کردیم و من بردم. رابط من دکتر سالم بود و یک بار هم با سلطان قابوس صحبت کردم و با آمریکاییها کاری نداشتیم.
بعد از مدتی گزارش دادند دستور جلسهمان همان است که دکتر صالحی نوشته و مذاکرات را شروع کنیم. آقای اوباما نمیخواست مسائل منفی علیه آمریکا وجود داشته باشد و تمایل داشت در زمان خودش مسائلی از جمله رابطه با کوبا را حل کند. در مورد ایران هم دیدش به هر دلیلی مثبت بود. دکتر صالحی تیمی را مشخص کرد که به عمان بروند و تیم دیگری هم بیاید و مذاکره کنند. آقای احمدینژاد نظر مثبتی در این زمینه نداشت و به آقای صالحی گفته بود تو آبروی خودت را خواهی برد، اما آقای صالحی به مقام رهبری گزارش داده و مجوز گرفته بود، اما به آقای صالحی گفته شده بود مراقب باشید، مذاکرات در سطح وزیر و معاون وزیر نباشد و دقت کنید.
چند نفر از طرفین برای مذاکره آمدند و اولین جلسه تشکیل شد و بعد از آن من کاری نداشتم و وزارت خارجه کار را دنبال کرد. بنا بر نقل قول دکتر صالحی که در کتاب است، اول جلسات تند و تیز بود، بعد با منطق همراه شد و توافق کردند. برای اینکه جزئیات را بنویسند در همان 1+5 یک طرف ایران و یک طرف آنها، دو سال مذاکره طول کشید و به قول دکتر صالحی، حدود 180 صفحه مطلب نوشته شده که برای هر خطش بارها بحث و اصلاحات انجام شده و در نهایت آقای ترامپ چنین برخوردی کرد. یکی دستاوردی که مصدق برای ملیکردن نفت داشت و یکی هم دستاورد برجام، از بزرگترین پیروزیهای دیپلماتیک ایران به شمار میرفت. علت هم آن است که مردم از نظر شعور، فرهنگ، تاریخ و معلومات مثل خیلی از کشورهای دیگر نیستند و دنیا رویشان حساب میکند وگرنه چه دلیلی داشت وزرای خارجه و مسئولان این کشورها دو سال زمان بگذارند و با ایران مذاکره کنند. ما متأسفانه خودمان را دستکم میگیریم. این ملت سابقه چندهزارساله و فرهنگ غنی و تاریخ عزتمند دارد و سطح فرهنگ و شعورمان با خیلی از کشورها قابل مقایسه نیست. منتها چون به لحاظ اقتصادی مشکل داریم، همه چیز را تیره و تار میبینیم. اگر بر تحریمها فائق بیاییم و اقتصادمان برگردد ملت قدرتمندی خواهیم بود.
به همین دلیل از شرکت ملی نفتکش پس از 26 سال عزل شدید؟
یکی از عواملی که شنیدم این بود. اینکه مستقیما با وزارت خارجه صحبت کرده بودیم و به ایشان نگفته بودیم. احمدینژاد دشمنیهای زیادی با نفتکش کرده بود و این یکی از اینها بود.
دورهای که شما در سمت مدیرعاملی شرکت ملی نفتکش حضور داشید، طولانیترین دوره مدیریت در این شرکت مهم بود، اما از زمانی که کنار گذاشته شدید، بارها و بارها مدیريت این شرکت تغيیر کرد. فکر میکنید، علت آن چه بود؟ این تغییرات پیدرپی در این شرکت که درآمدهای نفتی ایران را حاصل میکند، چه ضربهای به کشور میزند؟
26 سال آنجا بودم و بحمدالله پیشرفت شرکت نفتکش از ظرفیت کمتر از یک میلیون تن به 18 میلیون تن رسید. از طرفی، متوسط سن ناوگان که حدود 20 سال بود به شش سال رسید و با سرمایهگذاری حدود شش میلیارد دلار که حدود 80، 90 درصد را از خارج وام گرفته بودیم، کشتیها ساخته شد. تشکیلات آموزشی وسیعی گذاشته شد که پرسنل کشتیها ایرانیزه شدند و کشتیهایمان با بهترین استاندارد جهانی ساخته شدند، طوری که ناوگان نفتکش چند بار بهعنوان اولین ناوگان دنیا شناخته شد و جایزه گرفت. برخی کشتیهایمان به خاطر ماشینآلات جدیدی که داشتند، بهعنوان بهترین کشتیهای دنیا انتخاب شدند و حتی مدیرعامل شرکت نفتکش در زمان من چند بار بهعنوان بهترین مدیرعامل و شخصیت برجسته کشتیرانی دنیا انتخاب شد و جایزه گرفت.
البته عوامل مختلفی دخیل بود. اولا من در نیویورک، به دانشکده دریایی رفتم و تحصیل کردم. جزء بچههای انجمن اسلامی و برای حکومت شناختهشده بودم. با عشق و علاقه کار کردم، برایم مسائل مالی و حقوق واقعا آنقدرها مطرح نبود. در خارج پنج سال درس خواندم و پنج سال آژانس حملونقل دریایی داشتم و با دریا آشنا بودم. از طرفی، مسئولان کشور من را میشناختند و به من اعتماد داشتند. مسئولانی که به خارج میآمدند به منزل ما در نیویورک میآمدند...
بعد از انقلاب آموزش دیده بودید؟
خير. در واشنگتندیسی از سال 70 میلادی تا اواسط 75 در رشته مهندسی مکانیک درس خواندم، دانشجوی دانشگاه شریف بودم و به خاطر فعالیتهای مذهبی و سیاسی اخراج شده بودم و در خارج درسم را تمام کردم. در نیویورک کار دریایی را شروع کردم. افراد قدیمی عوض شدند و آقای احمدینژاد آمد که به دلایلی، دید خوبی نسبت به نفتکش نداشت، اما همانطور که پزشکی و کامپیوتر در سطح بالا تخصص است، کشتیرانی هم همینطور است. باید علم این کار را داشته باشید. از طرف دیگر عشق به کار و جسارت داشته باشید و بتوانید جواب مسئولان کشور و جلب نظراتشان را داشته باشید، بتوانید با دنیا تعامل کنید، مبنای اعتقادیتان بر اساسی باشد که در داخل و خارج از کشور با معیارهای صحیح برخورد کنید. جمع اینها و مسائل دیگر باعث میشود یک مدیر بتواند موفق باشد. اینها یکدفعه جمع نمیشود. یک مدیر موفق کسی است که با سختی بزرگ شده باشد. از دوره سخت زندگی رشد کرده باشد و سختیها او را ساخته باشد. قدرت تصمیمگیری و شهامت در وجودش باشد در غیر این صورت نمیتواند کار کند. باید دانش داشته باشد و به کشورش علاقه و عشق داشته باشد. شاید گفتنش صحیح نیست، اما خداوند بخشی از این موارد را در من گذاشته. من مدرسه را با مکتبرفتن شروع کردم. از پنجسالگی چشمم با قرآن آشنا شد و تا 9سالگی به مکتب میرفتم و قرآن میخواندم.
بعد که از تویسرکان به تهران آمدم، به دبستان رفتم. یک روز به یکی از دبستانیهای حوالي میدان ولیعصر (محل فعلی کریمخان) بود رفتم و سراغ مدیر مدرسه را گرفتم و گفتم آمدهام درس بخوانم. گفتند تا حالا مدرسه نرفتهای؟ گفتم در مکتبخانه درس خواندهام که از من خوششان آمد. گفت تو باید الان کلاس سوم باشی. خانم شیری معلم کلاس سوم من را دید و به سر کلاس برد و امتحان فارسی روخوانی و املا و سؤالات ریاضی گرفت. املا و روخوانی را قبول کرد، ریاضیام ضعیف بود و خودش کمک کرد و قبول شدم. به مدیر مدرسه گفت اسمش را بنویسید. من کلاس سوم رفتم. با همین نمرههای ضعیف، در ثلث اول شاگرد سوم شدم. بیشتر سالها شاگرد اول یا دوم بودم تا وارد دانشگاه شریف شدم و به خاطر فعالیتهای مذهبی و سیاسی در سال 48 اخراج شدم و حق رفتن به دانشگاه دیگری نداشتم و سال 50 بعد از کلی گرفتاری به خارج رفتم. این سختیها و مشقتها من را پخته کرد. در کتابم نوشتهام که چه بر من گذشته است. من از اول انقلاب تا دو سال قبل در این کشور کار کردهام.
هیچگاه تهمت و بازرسی به من نگفت یک ریال خطا کردهام. برای من فرقی نمیکند کوهی از پول باشد یا حقوق عادی که میگیرم. در آمریکا که بودم، آژانس حملونقلی که داشتم، درآمدم در ماههای آخر حدود 100 هزار دلار بود و باور کنید که وحشت کردم. به خدا گفتم من برای پول به این دنیا نیامدهام، میخواهم به مردم خدمت کنم. از روز دهمی که وارد واشنگتن شدم، وارد فعالیتهای مذهبی و سیاسی هم شدم. 46نفری که از دانشگاه شریف اخراج شده بودند، آنجا بودند. وقتی فهمیدند من جزء اخراجیها هستم با آنها ارتباط گرفتم. در 10سالی که آنجا بودم به کمک دوستان انجمن اسلامی چندین مسجد در آمریکا ساختیم.
دبیر انجمن سراسری آمریکا و کانادا بودم و 110 حوزه فعالیتی داشتیم. لطفی که خدا در هر مرحله نسبت به من داشت، باعث شد همیشه محکم بایستم. اینکه مدیران ضعفهای علمی و اعتقادی داشته باشند، کمکم گیر میکنند، بهخصوص در کشور ما آنقدر ایراد میگیرند و فشارها زیاد است. بنابراين باز هم تأكيد ميكنم كه یک مدیر موفق کسی است که با سختی بزرگ شده باشد و سختيها او را ساخته باشد تا قدرت تصمیمگیری و شهامت در او نهادينه شود.
منبع: روزنامه شرق