آفتابنیوز : «اصلاحطلب و اصولگرا فرقی با هم ندارند.» این جمله آشناست و بارها از سوی برخی که از نردبان اصولگرایی بالا رفتند و پس از پایان منافع، منکر وابستگی به این جریان شدند، عنوان شده است که بارزترین آنها محمود احمدینژاد است. او در انتخاباتهای ۸۴ و ۸۸ با رأی جریان اصولگرایی به پاستور رفت اما در گفتوگویی که با روزنامه «آرمان» داشت، این چنین گفت: «کدام اصولگرا در سال ۸۴ از ما حمایت کرد؟ نامشان را بگویید. شما اهل رسانه هستید پس لطفاً یک نشانه و دلیل ارائه بدهید. اصولگرایان تا روز آخر سنگینترین فشارها را به من آوردند که باید کنار بروید. از کیهان تا رسالت، خواست همهشان کنار رفتن من بود. کدام اصولگرا از بنده حمایت کرده است. این صحبت آن قدر تکرار شده است که برخی اهالی رسانه هم این ادعای دروغ را باور کردهاند. اصلاً و مطلقاً بنده مورد حمایت اصولگرایان نبودم.»
او در حالی تعلق خود به جریان اصولگرایی را منکر میشود که در بهمن ۹۴ درباره اصولگرایان گفته بود: «دور هم مینشینند و فهرست میبندند و فکر میکنند مردم به آنها رأی خواهند داد.» احمدینژاد با بیان این که اینها اصولگرایی را خراب کردهاند، گفت: «آنها نه شعار دارند و نه برنامه.» وی گفت: «از نظر من اصولگرایی مرده است و باید خون تازهای در جریان حامی انقلاب دمیده شود.» پس از این اظهارات به طور طبیعی چنین سوالی در ذهن شکل میگیرد که اگر او خود را نزدیک و حتی وامدار جریان اصولگرایی نمیداند به چه دلیل برای آنها دلسوزی دارد و برایشان برنامه تعیین میکند؟ البته پرواضح است که اصولگرایان هیچگاه اظهارات احمدینژاد مبنی بر اصولگرا نبودنش را تکذیب نمیکنند؛ چرا که در این صورت باید در قبال ۸ سال عملکرد او در دولتهای نهم و دهم پاسخگو باشند که کار سادهای نیست و در صورت عدم پاسخگویی باید برای همیشه از عرصه قدرت خداحافظی کنند.
افراد زیادی مثل احمدینژاد هستند که وابستگی جریانی خود به اصولگرایان را تکذیب میکنند اما ادعاهای آنان قابل باور نیست؛ مانند عزتالله ضرغامی رئیس سابق صداوسیما که گفته بود: «اصلا من اصولگرا نیستم. اصلاً ربطی به اصولگرایان ندارد. اشکال بزرگ ما این است که یک پوست خربزه از ابتدا زیر پای ما انداختهاند که موضع میخواهی بگیری؛ یا اصلاحطلبی یا اصولگرا. من تقسیمبندیهای خودم را دارم. من در سیاست آدمها را به مرد و نامرد تقسیم کردم. تا دلتان بخواهد در اصولگرایان آدم نامرد داریم.» که تنها برداشتی که میشود از این ادعا داشت به انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ و آگاهی ضرغامی به رأی پایین اصولگرایان است اما همگان بهخوبی میدانند مشی ضرغامی اصولگرایی و نزدیک به جریان اصولگراست.
اعلام برائت با چه هدفی؟
نکته قابل تأمل این است که حالا مسعود دهنمکی هم تاکید دارد که اصولگرا نیست! او هم از جمله افرادی است که از نردبان اصولگرایی بالا آمد اما زمانی که جایگاه خوبی پیدا کرد، منکر وابستگی به جریان اصولگرایی شد. شاید او اکنون ادعا کند از عرصه سیاست فاصله گرفته و تنها به ساخت فیلم مشغول است اما چنین نیست. به عنوان نمونه در سال ۹۲ نوشت: «لطیفهای است مشهور که میگویند در یک مسابقه فوتبال به دلیل دوستی خالهخرسه یکی از بازیکنان در گل زدن به دروازه خودی، مربی از روی نیمکت فریاد میزد که احتیاجی به دفاع نیست مارادونا را رها کنید غضنفر را بگیرید! حالا حکایت آرایش سیاسی و توهمات عجیب دوستان اصولگرا در انتخابات اخیر است که با دست خودشان خودشان را بازنده کردند و جالب آن که هر کدام خود را از قبل پیروز میدان میدانستند. خیلی از دوستان حزباللهی دوآتشه به خاطر این موضع و مطلب و تحلیل مرا شماتت کردند و به جای گریبان چاک کردن برای یک گفتمان برای مصداق سینه چاک کردند و مرا متهم به محافظهکاری کردند اما امروز کارنامه رفتارشان پیش چشمانشان است.»
او هم مانند ضرغامی میداند عضوی از جریان اصولگرایی است اما مصلحت در تکذیب این وابستگی است و بس!
دهنمکی در برنامه حاشیه به نحوی سخن گفت که گویی هیچ ارتباطی با جریان اصولگرایی ندارد. او در پاسخ به مجری برنامه که درباره اصولگرایی و اصلاحطلبی سوال کرد، گفت: «اینور و اونور برای رقابت سیاسی و برای گرم شدن تنور رقابت سیاسی است. به نظر من فرقی با هم ندارند.»
اگر واقعاً برای آقای دهنمکی این دو جریان فرقی با هم ندارند، پس چرا در زمان اصلاحات که سردمدار دلواپسان بود، منکر این انتساب نمیشد؟ او نه تنها خود را غیر وابسته به جریان اصولگرایی معرفی کرد حتی به نفعش بود سعید مرتضوی را مخالف خودش معرفی کند و بگوید: «نشریه شلمچه را در دوره اصلاحات داشتم که توقیف شد. نشریه جبهه را همین آقای مرتضوی که رئیس دادگاه بود، توقیف کرد. ۷، ۸ ،۱۰ تا نشریه از آن طرف بستند. رفتم دادگاه که گفت میخواهیم شما را هم ببندیم. گفتم چرا ما را ببندید این همه نشریه اصولگرا هست. گفت که از آن طرف یک تعداد را بستیم میخواهیم شما را هم ببندیم که توازن ایجاد شود.»
مشخص است که دهنمکی درصدد اعلام برائت از گذشته است اما مشخص نیست چه برنامهای برای آینده دارد. تنها میتوان یک گمانه را مطرح کرد و آن هم کاندیداتوری در انتخابات مجلس یازدهم! شاید او هم میخواهد مسیر سعید ابوطالب را طی کند اما باید بداند هیچگاه نمیتواند مانند بهروز افخمی وارد مجلس شود؛ چرا که امثال افخمی سالها درد واقعی جامعه را بدون اغراق به تصویر کشیدند نه برای فروش بیشتر به موضوعاتی بپردازند که سبب اختلاف در جامعه میشود.»
ایسنا