یک صبح زمستانی در شهری کوچک نزدیک ساحل دریای شمال در هلند، شارلوت (نام مستعار) یک دقیقه بعد از بیدار شدن، سردردی شدید را تجربه کرد؛ بسیار شدید.
اول خیال کرد به دلیل دوچرخهسواری روز گذشته در باد و در نوار ساحلی سردردی معمولی گرفته است.
پنج دقیقه بعد اما درد که یک چشمش را هم گرفته بود، او را به وحشت انداخت که حتماً اتفاقی در سرش افتاده؛ حتی خیال کرد ممکن است در حال مرگ باشد: این همه درد طبیعی است؟ هرگز چنینی چیزی را تجربه نکردهام! شارلوت آن روز خودش را به بیمارستان رساند. یک هفته بعد، پس از چند آزمایش و یک اسکن از سر شارلوت، پزشکان به او گفتند، احتمالاً او میگرن دارد و این او را نخواهد کشت اما چالشهایی را برابر او میگذارد که ممکن است بسیار جدی باشند.
میگرن بر خلاف تصور عموم، تنها یک سردرد بسیار شدید نیست. سردرد شدید میتواند تنها یکی از مراحل میگرن باشد اما این تنها بخش دشوار آن نیست.
بسته به نوع میگرن، افراد ممکن است به بوها، صداها و نور و حتی حرکت حساس شوند. بوی عطری حتی بسیار خوشایند و دلپذیر در حالت معمول یا محیطی بسیار روشن، نور پروژکتور یا فلاش دوربین و حتی نشستن در تاکسی میتواند، "غول" میگرن را ناگهان از چراغ بیرون بیاورد.
یک تاکسی سواری ده دقیقهای برای رسیدن به محل کار در خودرویی که در آن از خوشبوکنندههایی با اسانس وانیل، نارگیل یا توتفرنگی استفاده شده، در زمان حمله میگرن میتواند کاری کند که فرد زمان پیاده شدن، دیگر توان رفتن به محل کار را نداشته باشد.
یا یک روز ابری روشن میتواند فرد را دچار دوبینی، کندی و تهوع و احساس خستگی کند.
شارلوت میگوید، به خاطر کارش باید زیاد سفر میکرد و جلوی نور پروژکتور قرار میگرفت.
او میگوید هنگام حملات میگرن، احساس خستگی شدید سراغش میآمد، دچار کندی گفتار میشود و برابر نور شدید گاهی احساس میکرد هر لحظه ممکن است از سرگیجه روی زمین بیفتد.
با این که سالهاست پزشکان میگرن را میشناسند اما این بیماری هنوز ابعاد ناشناخته بسیاری دارد و از همین روست که درمانی دقیق و اختصاصی برای آن پیدا نشده است.
میگرن همچنین از فرد به فرد میتواند کاملا متفاوت باشد.
حتی چیزی که میگرن را در یک فرد روشن میکند، میتواند برای فرد دیگر التیامبخش باشد.
شارلوت حالا سالهاست داروهایی دریافت میکند؛ هم برای به تعویق انداختن حملات میگرنی و کاستن از شدت آنها و هم برای مهار درد هنگام سردردها.
او علاوه بر داروهایی که دریافت میکند درمانهایی دیگر را هم برای خود پیدا کرده:
مثل نوشیدن مخلوط آب و لیموی تازه و دراز کشیدن در وان در حمام تاریک و البته گذاشتن کیسه یخ روی پیشانی و چشم.
بر خلاف شارلوت، بسیاری از مبتلایان میگویند، سرد شدن سرشان میتواند آغازگر یک حمله میگرنی در آنها باشد.
شارلوت میگوید، بزرگترین چالش برای او در سالهایی که با میگرن دست و پنجه نرم کرده، این است که نگذارد این بیماری مزمن به زندگی و کارش آسیب بزند.
او و احتمالا بسیاری از بیماران میگرن، با وجود حمله میگرن تلاش کردهاند به کارشان ادامه دهند.
شارلوت میگوید دلیل عمدهاش این است که مردم بیماری را دستکم میگیرند و برای بسیاری میگرن یعنی "سردرد"؛ سردردی که همه کمابیش تجربه میکنند و نمیتواند دلیلی برای غیبت از کار باشد.
بارها اطرافیان به او مسکنهایی را که بدون نسخه میتوان از داروخانه گرفت، به عنوان راهی برای کاستن از درد پیشنهاد دادهاند.
یا حتی بعضی از همکاران را میشناسد که وقتی میخواهند بگویند سردردشان شدید بوده، میگویند "میگرن" داشتهاند.
شارلوت میگوید، این او را عصبانی و منزوی میکند: "احساس میکنی کسی تو و درد تو را نمیفهمد و ترجیح میدهی چیزی نگویی. اگر زخمی داشته باشی که باندپیچی شده باشد یا بیماری مانند سرطان که مردم میدانند چقدر جدیاست، از خود همدردی نشان میدهند و تلاش میکنند او را بفهمند و شرایط را برایش آسان کنند اما یک بیماری مزمن که تظاهرات بیرونی ندارد، برای بسیاری چیزی نیست؛ حتی ممکن است بشنوی که حساسی یا لوسبازی درآوردی! گاهی دردها و گیجیها همراه با این حس فهمیده نشدن، ویرانکننده است؛ در اتاق تاریک میخوبی و میگویی من از جهان جدا افتادهام."
شغل شارلوت حساس نیست. او تلاش میکند تا جایی که ممکن است با وجود حمله میگرن سر کار حاضر باشد اما یک مبتلا به میگرن میتواند، جراح، راننده یا خلبان باشد یا مسئولیتی مهم مانند سرپرستی کودکان بر عهدهاش باشد.
او آگاهیرسانی درباره بیماریهای مزمن مانند میگرن را ضروری میداند.
آگاهی که اگر وجود داشته باشد هم درد و رنج مبتلایان را میکاهد و هم امنیت و کیفیت کار و زندگی آنها و اطرافیانشان را به خطر نمیاندازد.