محمدباقر قالیباف جایی نرفته است؛ او همینجاست. سردار مدتی ترجیح داده در برههای که نامش جنگ اقتصادی خوانده شده در دیدرس قرار نگیرد و سکوت را اختیار کرده بود. اما گویی روزهای سکوت پایان یافته و قرار است با دست فرمانی تند وارد گود اظهارنظرهای سیاسی و انتخاباتی شود. او بعد از مدتی سکوت به نقد بی پروا و صریح علیه اصولگرایان پرداخته است؛ «تا زمانی که اصولگرایان در مسیر گذشته حرکت کنند، نمیتوانند کار جدی و اساسی انجام دهند. در انتخابات ۹۶ همه فکر میکنند که اصول وحدت رعایت شد. درحالی که این برداشت درست نیست. گرچه به صورت شکلی وحدت رعایت شد ولی به صورت محتوایی رعایت نشد.»
وحدتی که به کام سردار شیرین نیامد
انتخابات ۹۶ بعد از چند دوره انتخابات و چنددستگی در جریان اصولگرا، بزنگاهی شد که راست گرایان با وحدت بیشتری در عرصه رقابت ورود کنند. اما همان وحدت حداکثری بازهم به کام سردار شیرین نیامد. او همانقدر که وحدت سال ۹۲ که نامش را در بین کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری قرار داده بود را تأیید میکند از وحدت سال ۹۶ که یکباره مجبور به کنارهگیری از عرصه انتخابات آن هم با تصمیم جمنا شد گلایه دارد و این تصمیم بر او خوش نیامده است آنقدر که در چندین نوبت زخم این دلخوری سرباز کند و از اصولگرایان بخاطر تصمیم آن روزها انتقاد کند.
او گرچه با چنتهای پروپیمانتر از سال ۹۲ وارد عرصه انتخابات ۹۶ شده بود تا شاید روحانی را ناک اوت کند اما این بار بیشتر از آن جمله «من سرهنگ نیستم» روحانی نصیبش شد آنجا که پای انتخابات سال ۸۴ به میان آمد و روحانی از مردانگی که در حق او کرده بود روایت کرد؛ روایتی که ریزش آرای قالیباف را کم کم سبب شد و در نهایت اصولگرایان پشت سر رئیسی ایستادند تا قالیباف سرخورده و ناکام و ناخواسته میدان رقابت را ترک کند.
او نفس همان وحدت را زیر سوال میبرد و میگوید: «ما در برنامهریزی مشکلات زیادی داریم. اگر شورای نگهبان افراد دیگر را رد صلاحیت نمیکرد، همه آنها میآمدند و کسی با سازوکار جمنا رد نشد.» اشاره قالیباف به دیگر گزینههای جمناست که وارد عرصه انتخابات شده بودند. جمنا، ساز و کار انتخاباتی آن روزهای اصولگرایان تصمیم گرفته بود پنج نفر را وارد رقابت با روحانی کند و در نهایت چهار نفر به نفع بهترین رقیب از میدان خارج شوند. در بین این پنج نفر مهرداد بذرپاش به ظاهر به خاطر دیر رسیدن به محل ثبت نام انتخابات از نامزدی بازماند. حمیدرضا حاجی بابایی و علیرضا زاکانی هم با ردصلاحیت شورای نگهبان رو به رو شدند وگرنه احتمالاً پروسه وحدت در انتخابات ۹۶ طولانیتر میشد؛ شاید هم محال بود.
من باید میماندم نه رئیسی!
قالیباف ناراحتی خود از کنارهگیریاش در انتخابات ۹۶ به نفع رئیسی را هم بیان میکند. بعد از کنارهگیری او از انتخابات برخی بر این عقیده بودند که اگر حرکت اصولگرایان برعکس بود یعنی رئیسی به نفع قالیباف کنار میکشید سردار شاید میتوانست در آرای روحانی چالش ایجاد کند، چرا که قالیباف فعالیت اجرایی داشت اما رئیسی از خاستگاهی قضائی آمده بود؛ حالا هم که رئیسی به جای نشستن بر صندلی رئیس جمهور، بر صندلی رئیس قوه قضائیه نشسته گویی این موضوع بیشتر برای او سنگین شده است.
به همین خاطر به دوستان اصولگرایش طعنه میزند و میگوید که باید الفبای کار سیاسی بیاموزند؛ «کمپین اصولگرایی اشتباهی بود. وقتی رئیس جمهور مستقر وجود دارد و یک انتخابات میان دورهای در حال برگزاری است چرا از جناح مقابل دو نفر باید حضور پیدا کنند؟ آن هم با این استدلال که تا هفته آخر حضور داشته باشند تا مشخص شود وضع کدام یک بهتر است یا به عبارت دیگر تا هفته آخر با خودتان رقابت کنید و هفته آخر با رقیب اصلی. آیا این موضوع ضرورتی داشت؟ اینها اشکالات جدی در حوزه برنامهریزی و الفبای کار سیاسی است.»
قالیباف پیشتر هم تکیه اصولگراها بر نظرسنجیهای انتخاباتی را نیز زیر سوال برده و پرسیده «چرا باید بین ماندن من و رئیسی حکم میکرد؟» استدلالش این است که بهتر از رئیسی در برابر روحانی ایستاده بود. به گفته قالیباف «آیا اصل را باید این موضوع قرار دهیم که کدام یک از این دو نفر با رقیب بهتر مبارزه میکنند؟ یا آنکه میان خودشان چه وضعیتی دارند؟ یعنی زمان نظرسنجی باید بگوییم بین این دو نفر کدام یک برتر است یا اینکه از جامعه سوال کنیم کدام یک از این دو نفر در برابر آقای روحانی بهتر رأی میآورد؟ قطعاً هر کدام که قدرت رقابت بیشتری با رقیب دارد باید بماند.»
قالیباف حتی قبلاً دست به افشاگری درباره زدوبندها در پشتپرده جریان اصولگرایی هم زده و گفته بود؛ «یک آقایی که من به ایشان ارادت دارم، گفت مانیفست اصولگرایی را ما نوشتهایم و هیچکس حق تغییر آن را ندارد، شما در این فضا میخواهید کار حزبی کنید؟ این یعنی همه در خانههایتان بنشینید تا برایتان تصمیم بگیریم! مردم این حرف را از ما قبول میکنند؟»
بی اعتنایی اصولگرایان به نواصولگراییِ قالیباف
قالیباف بعد از شکست سوم خود در انتخابات در نامهای انتقادات صریح از اصولگرایان را کلید زد و از تغییرِ اساسی در نحوه کنشِ جریانِ اصولگرایی سخن گفت و پای «نواصولگرایی» را به میان کشید. او این بار نیز بر این موضوع تاکید کرده و میگوید؛ «بنده به نواصولگرایی معتقدم. نواصولگرایی به این معنی نیست که از اصول رجعت کنیم. ما باید به اصول و باورها انقلاب پایبند و در هدف گذاری، روش و ابزار متحول شویم. کار باید به مردم واگذار شود. جوانها باید در صحنهها حضور یابند. اصولگرایی یک جریان سیاسی و رویکرد نیست بلکه یک نگرش است. نو اصولگرایی مسیر درستی است که باید در آن حرکت کنیم.» تعبیری که چندان به مذاق برخی اصولگرایان خوش نیامده و حرکت جدید قالیباف را حرکتی جزیرهای و کاغذی قلمداد میکنند.
از بطن صحبتهای قالیباف چه چیز متولد میشود؟
پیداست که قالیباف دیگر سرداری نیست که زیر فرمان چهارباره اصولگرایان برود. اما به راستی این سخنان چه معنایی دارد؟ او به هرحال میخواهد سیاستمدار بماند، نه آنکه کنار گذاشته شود. چه بسا او با کنار زدن قدیمیترهای اصولگرا و سخن گفتن از نواصولگرایی مثل دیگر سیاسیونی که برای حمایت از خود حزب تشکیل میدهند دنبال شکل دادن جریانی است که بتواند از او پشتیبانی کند. هرچند که او حزب دارد اما جمعیت پیشرفت و عدالت هیچگاه تشکلی قوی و پرنفوذ در دل جریان راست نشد.
شاید هم سردار ناکام از ریاست جمهوری با خود فکر میکند که برای او راه ریاست جمهوری از مجلس میگذرد؛ آن هم در مجلسی که انتخاباتش ۹ ماه دیگر برگزار میشود و شاید رئیس دوازده سال گذشته مجلس در آن شرکت نکند و قَدَرترین رقیب در میدان نباشد.
شاید هم ۹ ماه دیگر به جای کاندیداتوری، از بطن صحبتهای قالیباف جریانی در عرصه سیاست متولد شود و قالیباف با لیدری خود آن را در سیاست هدایت کند. شاید او سودای لیدری بدنهای در جریان اصولگرا را در سر دارد.