اینروزها انگار داستان زوجهای مشهور و زندگی شخصیشان یکبار دیگر مورد توجه جامعه قرار گرفته و سوژه خبر شده برای تجزبه و تحلیل این ازدواجها، طلاقها و البته اگر یک فقره قتل را هم به این پرونده اضافه کنیم همه چیز تکمیل میشود. راه پیدا کردن مردم از طریق فضاهای مجازی، علیالخصوص اینستاگرام، بهزندگی هنرمندان یک رابطه دوسویه است که این رابطه دستمایه نوشتن و گفتن نقد و تحلیلهای اجتماعی و فرهنگی در حوزه جامعهشناسی و فرهنگ است.
این نقد و نظرهاست که «سلبریتیها» را بهعنوان یک گزاره مهم برای خوراک دادن به جامعه معرفی میکند و این خوراک گاهی آنقدر بدمزه است که صدای خود سلبریتیها را هم در میآورد. در آخرین فقره، ماجرای ازدواج مهدی هاشمی بازیگر سرشناس ایرانی با مهنوش صادقی آنقدر مورد توجه قرار گرفت که برخی بهدلیل شباهت ازدواج یک چهره سرشناس پا به سن گذاشته با زنی جوان آن را با ماجرای قتل میترا استاد توسط محمدعلی نجفی در هم آمیختند و سوژه را بهلحاظ خبری، در دسته اخبار داغ قرار دادند.
ماجرا از اینجا شروع شد که مهنوش صادقی نویسنده و بازیگر سینما و تلویزیون در ویدئویی از ازدواجش با مهدی هاشمی سخن گفت و حرف و حدیثهای پیشآمده مبنی بر ازدواجش را تأیید کرد. بعد از این ویدئوی کوتاه که در اینستاگرام منتشر شد نورا هاشمی، دختر مهدی هاشمی و گلاب آدینه ازدواج پدرش با این زن جوان را تکذیب کرد و گلاب خانم هم در جواب کاربران فراوان اینستاگرامش نوشت: «ببینید و بخندید.»
کار به اندازه کافی بیخ پیدا کرده بود که مهدی هاشمی تصمیم گرفت بالاخره با یک ویدئو سر و ته قضیه را جمع کند و این جدال را وارد مرحله دوبهدو کند. هاشمی خودش در این ویدئو از زرد بودن کل ماجرا حرف میزند و معتقد است که فضای مجازی جای پرداختن به مسائل سیاسی است نه این حرفها. زندگی هنرمندان سرشناس، به هر صورت برای مردم جذاب است و وقتی میگوییم «برای مردم جذاب است» این امکان را هم در اختیار آنها گذاشتهایم که آنطور که میخواهند و با چیزهایی که میدانند درباره این هنرمندان سرشناس قضاوت کنند و مسائل را از زاویه خودشان ببینند. پرونده ازدواج مهدی هاشمی، اما به نظر با نامهای که نوشت، بسته خواهد شد.
هاشمی در این نامه با تأکید از مهنوش صادقی بهعنوان تنها همسرش نام آورده و از حسن این یکی و عیبوایرادهای آن یکی مفصل نوشته است. مهدی هاشمی در این نامه مینویسد: «من و خانم آدینه سالهاست که با توافق جدا از هم زندگی میکنیم و هیچ رابطه عاطفی هم بین ما نبود که بشود اسمش را ارتباط زناشویی گذاشت.»
خواندن نامه مهدی هاشمی، اولین تصوری که ایجاد میکند، تصور یک نویسنده عصبی است که از یک دعوای خانوادگی بیرون آمده و برای فروکش کردن عصبیتها، شاید به خواست همسر دومش تصمیم به نوشتن نامهای کرده و خواسته گل پیروزی را به دروازه زندگی خودش بزند و آن طرف بازی هم البته غریبه نیستند: «دختر و همسرِ حالا دیگر سابقش و کلی تماشاچی.» او درباره همسرسابقش گلاب آدینه مینویسد: «خانم آدینه به ویترین و ظواهر علاقه دارند و با منتشر کردن عکسهایی دو نفره میخواستند از زندگی ما اسطورهای بسازند و زندگی عاشقانهای را نمایش بدهند.» هاشمی در این نامه دلیل داغ شدن این خبر را هم اینطور توضیح میدهد: «در تمامی این سالها با سمپاشی و بایکوت کردن مهنوش مانع ادامه کار حرفهای او شدند و او را خانهنشین کردند که او به احترام حرفه و گذشته من سکوت کرد، ولی حالا بعد از سکوتی طولانی بهدلیل اینکه این فشارها و سمپاشیها همچنان ادامه داشت و شدت گرفت در لحظهای عصیان کرد و این ازدواج را علنی کرد که البته من به او حق میدهم و این جنجال به پا شد.»