تنها ۵ روز بعد از تحویل سال نو، خبر فاجعهای بزرگ به گوش رسید. حادثهای که زندگی بسیاری از ایرانیها را زیر و رو کرد. سیلی خانمان برانداز، دار و ندار خیلی از هموطنان ایرانی را در ۵ استان کشور به یغما برد.
لرستان یکی از همین استانها بود که سیل بیشترین خسارتها را به آن وارد کرد. قدم در مسیر خرم آباد به پلدختر که میگذاری کافی است به پایین جاده نگاهی بیندازی تا در عمقی بسیار دورتر از سطح جاده، رودخانه آرام کشکان را ببینی. فاصله به حدی زیاد است که تصور هجوم آب به سطح جاده دور از انتظار بود چه برسد به اینکه سیل به خانه رسیده و تا سقف را هم بگیرد. حتماً همه به خاطر دارید که چند خانه توسط آب شسته شده بود یا روستاهایی کاملاً از بین رفته و به نابودی کامل رسیدند.
در امتداد مسیری که جادهای ترانزیتی است هر چند کیلومتر گله به گله تجمع ماشینآلات راهسازی به چشم میخورد، ولی این جاده ترانزیتی دست کمی از جادههای خاکی ندارد. بعد از حدود ۴ ماه همچنان یکی از راههای مواصلاتی اصلی استان، خطرناک و پر از سنگلاخ است طوری که کاملاً صعب العبور است. جادهای که روزگاری یکی از زیباترین جادههای کشور به شمار میرفت، امروز علاوه بر اینکه به سنگلاخی تبدیل شده بلکه تابلویی دلگیر از روستاهایی است که تقریباً بهخاطر شدت خرابیهای سیل خالی از سکنه شدهاند.
روستاهای «طالبی»، «تنگهتیر» و بخش «رئیسیان» خسارتهای زیادی دیدهاند که درصد بسیاری از آنها غیرقابل جبران هستند. «چم مورت» را هم در همین مسیر میبینیم، روستایی که در محاصره کامل سیل قرار داشت اما امروز آب آرام و بیصدا آن قدر دورتر از روستا قرار دارد که اگر خبری از آن روزها نداشته باشی محال است حتی در خیال هم بتوانی تصور کنی روزی این روستا را آب داشت با خود میبرد.
بعد از حدود ۳ ساعت ون سواری وقتی دیگر کاملاً بهخاطر پایین و بالا رفتن در نتیجه سنگلاخی بودن جاده دل و رودهام کاملاً به هم گره خورده، میروم تا درباره وضعیت زندگی مردم پلدختر گزارشی تهیه کنم. بگذریم از اینکه مجبورم برای تک تک مردمی که مستأصل به نظر میآیند توضیح دهم که من فقط یک خبرنگارم و پست و مسئولیتی ندارم. قبل از هر چیز این را بگویم که در تمامی مناطق سیل زده لرستان وقتی پیاده در حال قدم زدن هستی مردم با دیدن هر غریبهای با شوق به سمتات میآیند و عاجزانه با بیان مشکلات خود که در ۹۹ درصد موارد از جنس معیشتی هستند، درخواست کمک میکنند.
خانم قوچی پیرزنی ۶۰ ساله از بین جمعیت جلو میآید، از روستای مورانی اطراف پلدختر است. وسایل خانهاش را آب برده و وضعیت خانه هم برای زندگی تعریفی ندارد حتی با ماشین هم نمیتوان مسیر خانه را طی کرد. میگوید که به لحاظ خوراکی مردم خیلی کمک کردهاند اما لوازم خانگی ندارد. دولت و نیروهای هلال احمر برنج و روغن و لوازم بهداشتی و اقلام غذایی دادهاند اما از لحاظ لوازم خانه در مضیقه شدید است. خانم تیموری هم عاجزانه میگوید ۴ فرزند یتیم دارد و بهزیستی هم هیچ کمکی نکرده. در پلدختر زنان و مردان زیادی برای دریافت کمک، همچنان منتظر رسیدن دستهای یاریگر هستند. خانم نصیری هم که ماهی ۵۰۰ هزار تومان اجاره خانه میدهد، همسر کارگری ساده است که در این گرمای وانفسا هنوز نتوانسته یخچالی ساده برای خانواده دست و پا کند. پیرزنی که ساکن «وره زرد» و خود سرپرست است، جلو میآید و با نگاه و صدایی مستأصل میگوید که تنها کمکی که به او میشود ۱۰۰ هزار تومان ماهانه از کمیته امداد است.
در لرستان بسیاری از خانوادهها مستأجر هستند و نمیتوانند از وامهای ۱۵ میلیونی و ۵ میلیونی دولت در جهت کمک به سیل زدهها استفاده کنند؛ چون در یک خانه با دوخانوار این وام تنها به یک نفر تعلق میگیرد. مهتاب مظفری هم که مستأجر است همین مشکل را دارد و میگوید تنها کمکی که به خانوادهاش شده به لحاظ موادغذایی بوده.
مرد جوانی که در ضلع غربی رودخانه پلدختر ساکن است درست در محلی که شدیداً تحت تأثیر سیل قرار داشت فیلم آن روزها را نشانم میدهد. بیاغراق خانه کاملاً در آب فرو رفته و گل و لای همه وسایل را از بین برده بود. هر چند هنوز با بیان خاطرات تلخ آن روزها چشمانش تر میشود اما میگوید: «از حق نگذریم وامهای با سود ۴ درصد که در دو مرحله ۱۵ میلیونی یعنی ۳۰ میلیون تومان داده شد، باعث شد خانه را بازسازی کرده و درصد زیادی از مشکلاتم حل شود به غیر از این مبلغ دو مرحله هم وام ۵ میلیون تومانی بلاعوض یعنی به میزان ۱۰ میلیون تومان دریافت کردم.»
در پلدختر دمای هوا به ۴۲ درجه رسیده و تحمل این گرما واقعاً بدون خنککننده و کولر غیرممکن است. خیلی از خانوادههای سیل زده پلدختر هنوز از داشتن کولر محروم هستند. در پلدختر در کنار خانههایی که به تلی از خاک تبدیل شدهاند، ورزشگاه «سرمالیان» به چشمم میخورد که هیچ بقایایی از آن دیگر به چشم نمیخورد جز تلی خاک. دبیرستان پسرانه «شاهد» هم دست کمی از یک خرابه ندارد. بعید است در این مدت باقی مانده تا مهرماه بتوان درهای مدرسه را دوباره باز کرد. علاوه بر پلدختر روستاهای اطراف هم خسارتهای جدی دیدهاند. دو روستای «خرس در اولیا» و «بابازید» کاملاً نابود شدهاند و مردم در تلاش هستند که خانههای خود را بسازند و همچنان در چادر زندگی میکنند.
به جای پول میخواهم زائر کربلا شوم
در میان ازدحام جمعیتی که برای امرار معاش درخواست کمک داشتند، زن جوانی همراه با پسربچهای یک ساله مدام تکرار میکرد: «من پول نمیخوام، دلم میخواد برم کربلا» توجهم را جلب کرد. جلو رفتم. با تعجب خواستم داستانش را تعریف کند. گفت: «ساکن خیابان انقلاب ۱۲ هستم، فرش و قالی ندارم، امروز قرار است یک فرش بگیرم. خیری ظرفهای خانه را تأمین کرد اما یخچالم کاملاً خراب شده. حدود سه ماه است که با این طفل معصوم در رطوبت و خرابی زندگی میکنم. با این همه درخواست هیچ کمکی ندارم و فقط دلم میخواهد راهی کربلا شوم.»