محمدرضا عارف، یکی از شخصیتهای برجسته جبهه اصلاحات، وقتی وارد انتخاب ریاستجمهوری سال ۹۲ شد، بسیاری بر این باور بودند او میتواند رئیسجمهور بالقوه جبهه اصلاحات باشد زیرا از یکسو ماهیتا اصلاحطلب محسوب میشد و میتوانست بعد از حوادث سال ۸۸ دوباره جریان اصلاحات را به عالیترین سطح عرصه سیاسی بازگرداند و از سوی دیگر، با وجه اعتدالگونه خود رافع سوءتفاهمهای بهوجودآمده باشد، اما با حضور اکبر هاشمیرفسنجانی قاعده بازی تغییر کرد و برخی از اصلاحطلبان بر این باور بودند با توجه به وزن سیاسی هاشمی او باید به عنوان کاندیدای نهایی جبهه اصلاحات تعیین شود که با ردصلاحیت هاشمی و کنارهگیری عارف، حسن روحانی به نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان تبدیل شد و توانست سرمایه اجتماعی این جبهه را برای خود کند.
عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاحطلب، بهتازگی در گفتوگویی با خبرگزاری «فارس»، گفته است عارف بدون هماهنگی جامع با جریان اصلاحات وارد انتخابات شد؛ موضوعی که میتواند یک پرسش مهم را مطرح کند که آیا عارف با تأیید ضمنی و نه صریح رهبر اصلاحات و دیگر شخصیتهای مطرح اصلاحطلب به میدان آمد یا آنکه عدم هماهنگی به معنای مخالفت ضمنی ایشان است؟
عبدی در گفتوگوی اخیرش اظهار کرده است: «آقای عارف در انتخابات ۹۲ خودش آمده بود و فکر میکرد میآید و اینها هم حمایت میکنند. هیچکس به آقای عارف نگفته بود نامزد شود. البته حقش بود که نامزد شود و هر کسی این حق را دارد، ولی اصلاحطلبان به کسی نگفته بودند برود نامزد شود و از او حمایت کنند». عارف در پیام کنارهگیریاش از انتخابات در سال ۹۲ چنین نوشته بود: «از آنجا که از ابتدای ورودم به عرصه انتخابات بارها بر موضع تمکین از اجماع با محوریت جناب آقای خاتمی تأکید نمودهام و همچنین بر اساس منشور اخلاق انتخاباتی منتشرشده توسط اینجانب، خود را متعهد به رعایت اخلاق و انجام تعهداتم میدانم؛ لذا با عنایت به نظر صریح جناب آقای خاتمی و تجارب انتخابات دو دوره گذشته ریاستجمهوری، انصراف خود را از ادامه رقابتهای انتخاباتی اعلام میدارم».
در آن مقطع شورای مشاوران محمد خاتمی هم در توضیح حمایت اصلاحطلبان از حسن روحانی نوشتند: «با تشکیل کارگروههای ویژه و انجام گفتگوهای فشرده با نامزدهای محترم و شخصیتهای برجسته ملی بهویژه آقایان هاشمیرفسنجانی و سیدمحمد خاتمی و اجرای نظرسنجی علمی، در نهایت جناب آقای دکتر حسن روحانی به عنوان نامزدی که امکان جذب آرای بیشتری دارد مناسب تشخیص داده شد».
در این بیانیه به کنارهگیری عارف نیز اشاره شده بود: «ضمن سپاس فراوان از جناب آقاى دکتر عارف که شجاعانه و بیدارگرانه در عرصه حضور داشتند و بیانگر مواضع ارزنده اصلاحطلبان بودند و در این موقعیت حساس و به منظور جلوگیرى از تفرقه و پراکندگى نیروها، اخلاق و مصلحت جمعى را بر همه چیز دیگر ترجیح مىدهند، اعلام مىنماید که نامزد واحد ما در عرصه انتخابات جناب آقاى دکتر روحانى خواهد بود».
اصغرزاده: اصلاحطلبان با اصرار هاشمی از روحانی حمایت کردند
ابراهیم اصغرزاده، فعال سیاسی اصلاحطلب، بهتازگی در گفتگو با «شرق»، درباره علت حمایت اصلاحطلبان از حسن روحانی در برابر محمدرضا عارف و در شرایط ردصلاحیتشدن هاشمیرفسنجانی به «شرق» گفته بود: «آقای هاشمی در انتخابات سال ۹۲ نقش مهمی ایفا کرد. او توانست سرمایه اجتماعی بالایی را به انتخابات تزریق کند.
او بعد از رد صلاحیتش این سرمایه اجتماعی را در مذاکره با اصلاحطلبان روی میز گذاشت و اصرار کرد فقط باید از آقای روحانی حمایت کرد و زیر بار حمایت از آقای عارف نرفت. در واقع اصلاحطلبان با آقای هاشمی ائتلاف کردند، نه با آقای روحانی». این سخن اصغرزاده در مغایرت با سخن اخیر عبدی است زیرا به نظر اصغرزاده، اصلاحطلبان در شرایط اضطرار و بر اساس اصرار هاشمی از روحانی حمایت کردند. بنابراین از فهوای کلام اصغرزاده میتوان چنین استنباط کرد در غیاب هاشمی تمایل واقعی اصلاحطلبان حمایت از عارف بوده است.
ابطحی: عارف فداکاری کرد
محمدعلی ابطحی، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو مجمع روحانیون مبارز، نیز باور دارد در سال ۹۲ به دلیل فشارهایی که از سال ۸۸ بر جبهه اصلاحات وارد شده بود، اصلاحطلبان از کاندیداتوری شخصیتی با وزن سیاسی محمدرضا عارف که میتوانست تأیید صلاحیت شود، استقبال میکردند.
ابطحی در تشریح نظر خود به «شرق» گفت: «حضور آقای عارف در انتخابات سال ۹۲ یک اقدام مثبت برای اصلاحطلبان محسوب میشود؛ زیرا او با حضور خود توانست یک موج اجتماعی را شکل دهد. افزون بر این موضوع ورود آقای عارف در میدان انتخابات باعث حضور دوباره جریان اصلاحات در عرصه سیاست رسمی شد.
میدانیم که از سال ۸۸ تا ۹۲ شرایط اصلاحطلبان به گونهای بود که عملا امکان فعالیت رسمی نداشتند و این تابو با ورود آقای عارف به انتخابات شکسته شد. از سوی دیگر جمعبندی اصلاحطلبان منع حضور شخصیتهای مطرح در انتخابات نبود و از کمک هر شخصیتی استقبال میشد؛ زیرا اساسا در آن مقطع سازوکار مشخصی برای تبیین هدفگذاریهای اصلاحطلبان وجود نداشت. دیگر آنکه بخش مهمی از آرای آقای روحانی از سبد رأی آقای عارف گرفته شد؛ به این معنا که شخص عارف با پیشینه اصلاحطلبی خود مورد اقبال بسیاری از مردم قرار گرفت.
اگرچه تردیدی نیست که آقای هاشمی هم رأی خود را داشت؛ اما ایجاد موج اجتماعی مرهون حضور آقای عارف در انتخابات بود که در نهایت آن موج با ردصلاحیت آقای هاشمی و سپس کنارهگیری آقای عارف به سود آقای روحانی تمام شد.
حقیقت این است که آقای عارف نهتنها برای منافع خود در انتخابات شرکت نکرد؛ بلکه در حق جریان اصلاحات فداکاری کرد؛ زیرا در وهله نخست از اعتبار اصلاحطلبی دفاع کرد و باعث شد دوباره اصلاحطلبان در چرخه سیاست رسمی احیا شوند و در وهله دوم در شرایطی که تمام نیروهای کارگزاران از آقای هاشمی حمایت میکردند و کارگزاران سعی میکرد میداندار انتخابات باشد، او جرئت کرد و وارد انتخابات شد؛ بنابراین اینکه گفته شود آقای عارف بدون هماهنگی اصلاحطلبان وارد انتخابات شد، صحیح نیست و اهمیت عمل مثبت آقای عارف را تقلیل میدهد.
البته این نکته را فراموش نکنیم که اصلاحطلبان در مواجهه با آقای روحانی دچار خطای استراتژیک هم شدند؛ زیرا وقتی آقای عارف کنار کشید، میتوانستند در یک ائتلاف واقعی تعیین کنند که در کابینه چه سهمی خواهند داشت. آقای روحانی هم بهتر بود که آقای عارف را بهعنوان معاوناول خود منصوب میکرد تا وفاق میان اصلاحطلبان و او باقی بماند؛ درصورتیکه با انجامندادن چنین کاری از نخستین روز دولت یازدهم زمینه اختلافات با اصلاحطلبان را کلید زد».
عطریانفر: اصلاحطلبان یکپارچه از روحانی حمایت کردند
محمد عطریانفر، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو حزب کارگزاران سازندگی، نظری مخالف اصغرزاده و ابطحی و نزدیک به عبدی دارد. او معتقد است که در سال ۹۲ تنها گزینه اصلاحطلبان هاشمیرفسنجانی بود که بعد از ردصلاحیتش بدون هرگونه اختلافی اصلاحطلبان مناسبترین گزینه را حسن روحانی دیدند.
او در تشریح این موضوع به «شرق» گفت: «اصلاحطلبان در سال ۹۲ و با پایان ریاستجمهوری محمود احمدینژاد به دنبال نامزدی بودند تا بتواند اوضاع آشفته هشت سال قبل را ترمیم کند؛ ازاینرو در آن مقطع کسی چنین قابلیتی را نداشت؛ مگر آقای هاشمیرفسنجانی؛ بهویژه آنکه بعد از سال ۸۸ و مواضع صریح آقای هاشمی در نماز جمعه برای رفع سوءتفاهمهای سیاسی، اصلاحطلبان او را نزدیک به خود میدیدند. از سال ۸۸ تا ۹۲ نیز مواضع نیروهای جبهه اصلاحات در قبال دولت وقت شبیه به نظرات آقای هاشمی بود. همه این دلایل باعث شد تا تنها گزینه اصلاحطلبان در سال ۹۲ آقای هاشمی باشد.
در ابتدا او تمایل نداشت که وارد عرصه انتخابات شود و میگفت: اگر شخص دیگری میتواند تأیید صلاحیت شود و اوضاع را ساماندهی کند، بیاید؛ اما اجماع اصلاحطلبان این بود که هیچکس یارای ترمیم هشت سال مصائب احمدینژاد را ندارد؛ جز آقای هاشمی؛ زیرا او علاوه بر آنکه از مؤسسان نظام جمهوری اسلامی محسوب میشد، یک شخصیت کلیدی و تعیینکننده در عرصه سیاسی بود و تجربه نشان داده بود که در بزنگاههای مهم بهترین تصمیمها را اتخاذ میکرد.
وقتی بحث حضور آقای هاشمی در انتخابات مطرح شد، نظرسنجیهایی صورت گرفت و براساس آنها مشخص شد که پیروزی قاطع از آنِ اوست و بالغ بر ۹۰ درصد شرکتکنندگان به آقای هاشمی رأی میدهند؛ ازاینرو افرادی که تمایل نداشتند او رئیسجمهور بشود، سعی کردند مانع حضورش در کارزار انتخابات بشوند.
در ابتدا تلاش ایشان بر این بود که آقای هاشمی را قانع کنند تا از صحنه کنار برود و هنگامی که تصمیم قاطع او برای حضور در انتخابات را دیدند، از طریق ردصلاحیت مانع حضور و سپس پیروزیاش در انتخابات شدند. مخالفان هاشمی چنین تلقی میکردند که اگر مردم به او رأی بدهند، به صورت ضمنی مواضعش را تأیید کردهاند و این اتفاق خوشایند آنها نبود.
پس از ردصلاحیت اصلاحطلبان با مشورت آقای هاشمی به این نتیجه رسیدند که یکپارچه از آقای روحانی حمایت کنند. در چنین فضایی آقای عارف بنا به تشخیص خودش یا به توصیه دوستان و مشاورانش و با تکیه بر آنکه معاوناول دولت اصلاحات بوده است، تا روزهای آخر انتخابات کنارهگیری نکرد.
اصلاحطلبان معتقد بودند که اگر آقای عارف از صحنه کنار نرود؛ مانند انتخابات سال ۸۴ آرای جبهه اصلاحات شکسته میشود و در چنین فضایی یا رقیب یعنی اصولگرایان پیروز میشوند یا آنکه انتخابات به دور دوم میرود؛ ازاینرو در جلساتی از آقای عارف خواسته شد تا به نفع آقای روحانی کنار برود؛ بهنحویکه در نهایت شخص آقای خاتمی این موضوع را از او خواست.
آقای عارف هم براساس احترام به آقای خاتمی از انتخابات کناره گرفت. با ذکر چنین سابقه تاریخی میتوانم بگویم که مجموعا با نظر آقای عبدی موافقم». در نهایت با بحثهای متفاوتی که شخصیتهای اصلاحطلب مطرح میکنند، میتوان دریافت که اکنون نیز مانند سال ۹۲ اجماع کاملی بر چگونگی رویکرد انتخاباتی میان نیروهای جبهه اصلاحات وجود ندارد؛ همانطور که از نظر تاریخی هنوز مشخص نیست که روحانی محصول وحدت نظر اصلاحطلبان بود یا نتیجه شرایط تحمیلشده به نیروهای اصلاحات.