«در شامگاه دوم مرداد ۱۳۵۹ محمدتقی شهرام در کنار تعدادی از متهمان پرونده کودتای نوژه تیرباران شد.» این خبری بود که پس از تنفس چند روزه دادگاه رسیدگی به پرونده تقی شهرام اعلام شد.
کتاب «تقی شهرام؛ به روایت اسناد» در سی و نهمین سال اعدام شهرام از سوی مرکز اسناد منتشر شده است. اثری که از نظر حجم باید آن را در دسته آثار سنگین قرار داد، ولی به هیچ وجه نباید آن را به این خاطر نخواند و یا از حجم آن واهمه داشت. اثری به شدت خوشخوان و روان که علاوه بر تقی شهرام خواننده را با حواشی سازمان مجاهدین خلق ایران و پیشینه این سازمان نیز به صورت گذرا ولی دقیق مواجه میکند.
در این کتاب اطلاعات جالبی از بازداشت و محاکمه و روند رسیدگی به پرونده شهرام را مقابل خواننده قرار میدهد ولی قبل از رسیدن به این مقطع باید از خانواده نهچندان مذهبی او و روند تحصیلش در دبیرستان و دانشگاه مطلع شد. دانشگاهی که بسیاری بر این باورند عامل مهم مذهبی شدن شهرام بوده است.
او در ضربهای که ساواک به سازمان در سال ۵۰ وارد میکند، بازداشت میشود و به دلیل مشارکت در یک حرکت آشوبگرانه در زندان به ساری تبعید میشود. در زندان ساری روی یکی از افسران ارتش کار میکند و زمینه فرار خود را فراهم میکند. تا جایی که افسر زندان حین فرار با او و دیگر زندانی سازمان، یادداشتی از خود برجای میگذارد: «من ستوان یکم امیرحسین احمدیان از مزدوران امپریالیسم بریدم و به خلق پیوستم». او با خودرویی به تهران میرسد و برای مدتی مخفی میشود و کمیته مشترک ضد خرابکاری عکس تقی شهرام را با قید مسلح بودن و عضویت در مجاهدین خلق در آلبوم فراریان قرار داد.
مهمترین فصل زندگی شهرام پیش از مرگ، مارکسیست شدن اوست. اتفاقی که در طیفی از مبارزان نیز تاثیر داشت و تاریخ مبارزات آنها را دستخوش تغییر کرد. «تقی شهرام در زندان قصر (پساز دستگیری در سال ۵۰) بر اثر نشست و برخاست با سهزندانی مارکسیست و تعلیم گرفتن از آنها و تکمیل آموختهها در زندان ساری از طریق کتابهایی که مخفیانه و گاه به صورت علنی به دستش میرسید، مطالعات مارکسیستی خود را تکمیل کرد. پس از فرار به خصوص در دوران اقامت طولانیاش در قم، این روند را با سرعت بیشتری طی کرد تا اینکه در شهریور ۵۲ مارکسیست شد، ولی آن را اعلام نکرد و حتی در ظاهر نماز میخواند. از اواخر زمستان ۵۲ برای آنکه سیر تغییر ایدئولوژی بدنه سازمان را هم شامل شود، مسائلی در نشریه داخلی سازمان به قلم شهرام مطرح شد که مسؤولان موظف شدند با اعضای تحت مسؤولیت خود مطرح و جواب را به خود عضو واگذار کنند. مجموعه نشریات داخلی که مطالب در آنها انعکاس مییافت، بعدها به «جزوههای سبز» معروف شد.» «مطالعه جزوهها و بحثهایی که درباره سؤالهای موجود در آن مطرح میشد به تدریج عناصر ضعیفالنفس و متزلزل را که با اندیشه التقاطی سازمان خو گرفته بودند یا اصولا با اسلام سازمان مذهبی شده بودند، متزلزلتر کرد و آنها را آماده ساخت تا اسلام را دربست کنار گذارند.»
«در آذر ۵۳ تقی شهرام مقالهای نگاشت با عنوان «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشتهتر سازیم» که به عنوان یکی از نشریات داخلی در سطح اعضا توزیع شد. در این نشریه یا مقاله با اشاره به مارکسیست شدن اکثر اعضای سازمان، دلایل این تغییر آورده شده بود. «مقاله پرچم» در واقع نخستین اعلان نیمهرسمی ایدئولوژی جدید در سطح سازمان بود و انتشار «بیانیه اعلام موضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران» در شهریور ۵۴ دومین مرحله و اعلان رسمی و علنی ارتداد بود. این مقاله، علاوه بر تبیین و توجیه دگردیسی اعتقادی و کنار گذاشتن مذهب، موقعیتی مناسب برای سرکوب رقیبان شهرام بود: در این مقاله از سپاسی آشتیانی به عنوان «اپورتونیست چپ سلطهطلب» و از شریف واقفی به مثابه بقایای گرایشهای ایدئالیستی و ارتجاعی یاد شده بود.»
در اواخر سال ۱۳۵۳ و اوایل سال ۱۳۵۴ مرکزیت سازمان درصدد برآمد تا ضمن تماس ویژه با روحانیون حامی سازمان مجاهدین خلق، آنها را در جریان «تکامل ایدئولوژیک» سازمان بگذارد. ملاقات با هاشمی رفسنجانی به عهده بهرام آرام گذاشته شد و ملاقات با آیتالله طالقانی را تقی شهرام به عهده گرفت. ظرف نیم ساعت ماجرای تغییر ایدئولوژی را شرح دادم. در طول این مدت آقای طالقانی ساکت بود و حرفی نزد. وقتی حرف من تمام شد، با صدایی که آشکارا میلرزید، پرسید: «خب حالا اسم خودتان و سازمان را چه گذاشتهاید؟» گفتم: هیچ، همان «سازمان مجاهدین خلق ایران»؛ که برافروخته شد و گفت: «شما حق نداشتین این کار را بکنین!»
وحید افراخته سه جا در اعترافاتش صراحت دارد که تقی شهرام به طور جدی دنبال ترور و حذف فیزیکی دکتر بهشتی بوده است. نخستین مورد را در تک نویسی درباره تقی شهرام آورده، به این صورت: «...بسیار ضد مذهبی است. طرح کشتن مخفیانه بهشتی از او است.»
دومین مورد در میان سری یادداشتهایی است که از وحید به جا مانده؛ پس از مارکسیست شدن سازمان، یکی از مسائل عمده گروه را مسئله مذهبیها تشکیل میداد. این مسئله از دو جنبه دارای اهمیت حیاتی برای سازمان است:
الف ـ ترس از متشکل شدن و سازمان یافتن مستقل مذهبیها که مسلما تا مدتها برای سازمان شاخ خواهند شد و به احتمال زیاد به مبارزه با سازمان برخواهند خاست و چه بسا بر سازمان موضع مسلط و غالب پیدا کنند.
ب ـ محروم شدن از امکانات وسیع انسانی، تدارکاتی، مکانی و اطلاعاتی آنها.
به طور مشخص برای محسوس شدن این مشکلات میتوان مثالهای زیر را به خاطر آورد:
الف ـ از هم پاشیده شدن گروه الکترونیک
ب ـ خطر از هم پاشیده شدن گروه شیمی
پ ـ تصفیه یا اعدام عناصر مذهبی و عواقب سوء تبلیغاتی آن برای گروه
ث ـ صرف میزان زیادی از انرژی سازمان برای مبارزه ایدئولوژیک
ج ـ مشکلاتی که در جذب افراد از زندان آزاده شده پیش آمد و بالاخره هم حل نشد؛ در حالی که این عناصر از نظر سیاسی ـ نظامی کمک زیادی به گروه میتوانستند بکنند ولی حالا یک منفعل تشکیلاتی شدهاند (زین العابدین حقانی، فرهاد صفا، محمد اکبری [آهنگر]، محمدصادق و محسن طریقت)
چ ـ ایجاد تضاد ایدئولوژیک بین سازمان و عناصر خارج از کشور که قضیه را تا حد ضرورت خیلی فوری اعدام شیخ حسین روحانی حاد کرده است.
ح ـ ترس از قطب شدن عناصری مانند [دکتر] بهشتی. شهرام در مورد او میگفت: «باید از او ترسید؛ فردی بسیار سیاس، باهوش و جاهطلب؛ در آرزوی جانشینی خمینی است؛ او به آسانی با رژیم علیه مجاهدین متحد خواهد شد. تنها راه چاره کشتن او است؛ منتها طوری که رد باقی نگذاریم؛ مثلا زیر ماشین گرفتن او...»
سومین مورد یادداشت کوتاهی است در متن مجموعهای از نوشتهها تحت عنوان کلی «نکاتی برای استفاده تبلیغاتی، افشاگری و روشن کردن ماهیت واقعی گروههای خرابکاری»، متن این است: شهرام میگفت: «باید بهشتی را از بین ببریم، زیرا او با تبلیغات ضد مارکسیستی رژیم همصدا خواهد شد؛ ولی چون از نظر تبلیغاتی صلاح نیست این جریان رو شود بهتر است از روشهای خاص بهره بگیریم، مثلا او را با اتومبیل زیر بگیریم.»
احمدرضا کریمی مولف کتاب «تقی شهرام؛ به روایت اسناد» میگوید: «یک بار از تقی شهرام پرسیدم چرا اینقدر روی دکتر بهشتی حساسیت داشتید؟ شهرام گفت: من مطئمن بودم که اگر بهشتی دخالت نمیکرد میتوانستیم باز هم روحانیون را قانع کنیم تا از ما حمایت کنند و امکاناتشان را در اختیار ما بگذارند؛ بهشتی حتی روی طالقان هم تاثیر میگذاشت.من قراین محکم داشتم که خط قطع حمایت از ما به طور جدی از سوی بهشتی مطرح شده و به وسیله حاج طرخانی انتشار یافته و جامه عمل پوشیده است؛ و اگر او نبود؛ وضع فرق میکرد.»
یکی از دلایلی که برای اعلام رسمی نشدن تغییر ایدئولوژی سازمان مطرح میشود این است که «نخست آنکه تا اعلام علنی تغییر ایدئولوژی خویش همچنان از آن پوشش بهرهمند گردد و کماکان حمایت مالی و تدارکاتی را با خود داشته باشد و دیگر آنکه بتواند مخالفان را سرکوب کند.» موج طغیان علیه مرکزیت به طور واقعی و با کارکرد ساختاری و تشکیلاتی از دورن جریان تغییر ایدئولوژی داده سر برآورد.
جریان منتقد ضد مرکزیت از درون خود آن ساختار برخاست و ابتدا خود را «بخش مارکسیست ـ لنینیستی سازمان مجاهدین خلق ایران» نامید و سپس «سازمان مجاهدین خلق ایران ـ بخش منشعب» نامگذاری کرد و بعد عناوین محل نزاعی همچون «شورای مسؤولان» خود را مطرح کرد و دست آخر، ضمن پوستاندازی نهایی در قالب سازمانها و گروههایی موسوم به «پیکار»، «آرمان» و «نبرد» اعلام موجودیت کرد که «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» (تشکیلات بعدی اغلب مجاهدین مارکسیست شده) محل تجمع گروه شهرام بود.
***
این کتاب دربردارنده فصلهای زندگی سیاسی تقی شهرام است، که در این گزارش فرازهایی از آن را پیش روی خواننده قرار دادیم. خواننده در این کتاب از بدو عضوگیری توسط موسی خیابانی در پاییز ۴۸ تا اعدامش در تابستان ۵۹ را در یک روند خواندنی از نظر میگذارند. روندی که مولف در کتابش پیش گرفته به شکلی است که از حواشی غافل نبوده و در کنار روایت شخصیت تقی شهرام، اتفاقات و موضوعاتی که به شناخت بهتر شخصیت کمک میکند را نیز از قلم نینداخته است و به همین دلیل حین خواندن کتاب ملول و خسته نمیشویم! کتابی که سندهای منتشر نشدهای درباره تقی شهرام را در خود دارد و میتواند هم برای علاقهمندان به تاریخ معاصر و هم پژوهشگران تاریخ جذاب باشد.