ابوالفضل توکلیبینا از چهرههای قدیمی بازار و از فعالان کهنهکار سیاسی که مورد وثوق رهبری فقید و کنونی انقلاب اسلامی و دولتهای مختلف بوده به تازگی و در گفتگو با نشریه «حریم امام» به نکات جالب و کمترگفتهشدهای اشاره کرده است.
روایت او روایت پیشگفته از سوی مرحوم ابراهیم یزدی را تأیید میکند. توکلیبینا گفته است: «دستگیری و انتقال هویدا [نخستوزیر دوران پهلوی]مردمی بود و امام دستور داد هر چه میخواهد برای او فراهم کنند. ابتدا در یک اتاق مستقل و اختصاصی در طبقه دوم مدرسه رفاه نگهداری میشد، اما چند روز بعد به زندان قصر منتقلش کردند و بعد هم [با حکم صادق خلخالی]اعدام شد. البته دولت موقت [به ریاست مهندس بازرگان]تلاش کرد هویدا اعدام نشود و دستور آن را هم از امام گرفته بودند، اما قبل از اینکه پیام امام را برسانند او را اعدام کردند. البته چهار نفر بودند که یکی از آنها هویدا بود. به نظر من اعدام او به آن فوریت کاری اشتباه بود، چون او یازده [سیزده]سال نخستوزیر بود و اطلاعات زیادی درباره شاه داشت. مثل تیمسار فردوست که حرفهای زیادی گفت».
با وجود آنکه روزنامههای دوران انقلاب همگی از تیرباران هویدا در برابر «جوخه اعدام» سخن گفته بودند، اما بعد از گذشت چند سال روایتهای دیگری از چگونگی مرگ نخستوزیر دوران پهلوی مطرح شد؛ از آن جمله مرحوم ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت.
یزدی چند سال پیش در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در خلال بیان خاطراتش درباره اعدام هویدا گفت: «وقتی هویدا را از پادگان جمشیدیه به مدرسه رفاه آوردند، به من گفت که فلانی من حرفهای زیادی دارم که باید بزنم. این خیلی طبیعی بود فردی که ۱۴ سال نخستوزیری یک نظام را کرده است اطلاعات بسیار گستردهای از درون نظام داشته باشد. پیشفرض من این است که میخواست راجع به نظام گذشته حرف بزند. من با توجه به اینکه اطرافیان شاه یک عداوت خاصی با هویدا پیدا کرده بودند و به همین دلیل او را به زندان انداخته بودند نگران بودم که در آن اتاقی که همه فرماندهان نظام قبل در آن بودند او را در آن اتاق خفه بکنند؛ بنابراین من در مدرسه رفاه یک اتاق دیگری را ترتیب دادم که هویدا را آنجا تنها نگهداری کنند. من به امام خمینی گفتم که هویدا اسرار زیادی دارد. زمانی میشود که ما میگفتیم خاندان پهلوی فاسد بودند و روابط کثیفی داشتند، خب ما مخالف بودیم و میتوانستیم هر حرفی را بزنیم. اما نخستوزیری که ۱۴ سال مسئول بوده است میخواهد حرف بزند. باید بگذاریم حرفش را بزند. امام پیشنهاد من را پذیرفت. به خلخالی گفت: همانجور که فلانی میگوید عمل کنید». آنطور که علی مطهری هم روایت کرده است گویا پدرش هم با این اعدام مخالف بوده.
او اخیرا در مصاحبهای درباره اعدامهای وابستگان پهلوی و واکنشهای استاد مطهری گفته است: «ایشان چندین بار به آقای خلخالی تلفنی تذکر دادند. من خودم یکی، دو بار را شاهد بودم. مثلا در مورد اعدام هویدا معتقد بودند که نباید عجله شود. تلاش کردند با امام تماس بگیرند و آن شب موفق نشدند و تصمیم داشتند صبح با امام صحبت کنند، اما هویدا را همان شب اعدام کرده بودند...».
صادق خلخالی رئیس دادگاهی که هویدا را به اعدام محکوم کرد، در خاطراتش درباره آن روز مینویسد: «پس از تشکیل جلسه محاکمه هویدا و انجام دفاعیات او و صدور حکم اعدام، هویدا در حالی که عرق میریخت، گفت: حضرت خلخالی! من نمیگویم مرا اعدام نکنید؛ ولی خواهش میکنم به مدت دو ماه اعدام مرا به تأخیر بیندازید. دولت موقت به من وعده داده است. من گفتم: اصل تفکیک قوای ثلاثه؛ مقننه و قضائیه و مجریه را دولت موقت هم قبول دارد. خلاصه هرچه او اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم وصیت خود را بنویس! او گفت: حضرت خلخالی! یک میلیارد دلار به شما میدهم تا شما این کار را به عقب بیندازید. گفتم: اینها شعر است و من نمیتوانم در پیشگاه ملت ایران، جوابگوی تأخیر محاکمه و اعدام شما باشم.
هویدا گفت: سلام مرا به مادرم برسانید و بگویید به دیدن من بیاید؛ چون او علاقه زیادی به من دارد و غیر از من کسی را ندارد. گفتم: مادران زیادی بودند که گریه میکردند، ولی نتوانستند عزیزان خود را قبل از اعدام ببینند؛ ولی ما هر چه گشتیم تا مادر هویدا را به دیدن پسرش ببریم او در دسترس نبود... هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد تا شاید دستور اعدام او به تأخیر افتد و همین را فرجه حساب میکرد و شاید تصور میکرد دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چارهای نداشتیم و سرانجام حکم را اجرا کردیم... پس از اعدام هویدا، بنا بود جنازه او را ابتدا به پزشکی قانونی و سپس به اطراف کهریزک منتقل و در آنجا به خاک بسپارند؛ ولی موضوع پیگیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سهماهواندی در پزشکی قانونی ماند».
البته خلخالی ادعایی هم در ادامه مطرح کرده که هیچ وقت به تأیید نرسیده و از سوی مرحوم یزدی هم تکذیب شده است. او گفته که ابراهیم یزدی به دستور بازرگان از یک طرف و یهودیها، بهاییها، فراماسونها، اسرائیلیها و فرانسویها از طرف دیگر، دست به دست هم داده و جنازه را در یک تابوت گذاشتند و با ایرفرانس به فرانسه و بعد هم به اسرائیل فرستادند.
در زمان اعدامش حتی یک خانه نداشت
بدون محافظ میرفت سرکار