عذاب وجدان رهایم نمیکند چرا که بسیاری از جوانان همسن و سال خودم را به سوی مصرف موادمخدر سوق داده ام، اما در شرایط سختی قرار گرفته بودم که چارهای جز خرده فروشی موادمخدر نداشتم و ...
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۴ سالهای است که برای رهایی از چنگ هیولای مواد افیونی دست به دامان نیروهای انتظامی شده بود تا او را برای ترک اعتیاد یاری دهند.
این زن جوان که از گذشته خود و رفتارهای مجرمانه اش بسیار پشیمان بود، با چهرهای خجالت زده وارد دایره مددکاری اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد شد و با بغضی دردناک به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در خانوادهای به دنیا آمدم که از نظر اقتصادی و اجتماعی در وضعیت نامناسبی قرار داشتیم.
پدرم کارگر سادهای بود که نمیتوانست مخارج زندگی را تامین کند. با وجود این، اعتیاد پدرم روزگار را بر ما سختتر کرده بود به طوری که او یک روز سر کار میرفت و باز تا چند روز بیکار بود.
در این شرایط اقتصادی نامناسب، مادرم نیز از یک بیماری صعب العلاج رنج میکشید، ولی از دست هیچ کس کاری بر نمیآمد، به همین دلیل من هم که شرایط روحی و مالی خوبی برای ادامه تحصیل نداشتم، در مقطع راهنمایی درس و مدرسه را رها کردم و نزد مادرم به امور خانه داری پرداختم تا بتوانم از مادر بیمارم مراقبت کنم، چرا که در حاشیه شهر زندگی میکردیم و از امکانات دارویی و درمانی دور بودیم.
خلاصه، روزگار ما به همین ترتیب میگذشت تا این که در ۱۶ سالگی «قدرت» به خواستگاریام آمد. اگرچه آن زمان اطلاعات زیادی درباره ازدواج و زندگی زناشویی نداشتم، اما برای رهایی از این شرایط سخت زندگی، تصمیم به ازدواج گرفتم تا شاید روزگار پدر و مادرم بهتر شود.
این گونه بود که چند روز بعد پای سفره عقد نشستم و بدون برگزاری مراسمی به عقد «قدرت» درآمدم، ولی به دلیل این که آگاهی کافی درباره موضوعات خاص زناشویی نداشتم، چند هفته بعد و به طور ناخواسته باردار شدم، این در حالی بود که بیماری مادرم هر روز شدت میگرفت و من باید به او کمک میکردم.
با وجود این، عمر او به این دنیا نبود و یک ماه قبل از آن که دخترم به دنیا بیاید، دار فانی را وداع گفت و من همه تکیهگاه و امیدم را از دست دادم. از آن روز به بعد به خاطر این که هیچ خواهر و برادری نداشتم، خیلی احساس تنهایی میکردم تا این که همزمان با به دنیا آمدن دخترم و در حالی که کسی در اطرافم نبود، پدرم به منزل ما آمد تا از من و نوزادم مراقبت کند.
در شرایطی که به افسردگی بعد از زایمان مبتلا شده بودم و دردهای جسمی نیز داشتم، خیلی رنج میکشیدم و داروهای مسکن زیادی استفاده میکردم، به همین دلیل وقتی پدرم بساط استعمال موادمخدرش را پهن میکرد، از من هم میخواست برای کاهش دردهایم کنار او مقداری موادمخدر مصرف کنم.
من هم که احساس میکردم بعد از هر بار مصرف مواد مخدر سنتی آرام میگیرم و از شدت دردهای جسمی ام کاسته میشود، خودم نیز به مصرف شیره و تریاک ترغیب میشدم چراکه خیال میکردم حس خوبی را تجربه میکنم!
خلاصه، تا زمانی که پدرم در منزل ما حضور داشت و کنار ما زندگی میکرد، من هم روزی ۲-۳ بار کنار بساطش مینشستم و پا به پای او مواد مصرف میکردم. «قدرت» هم که صبح زود از منزل خارج میشد و سرکار میرفت مخالفتی با استعمال موادمخدر نداشت چرا که پولی برای هزینههای دارو و درمان من نمیپرداخت.
من هم به این وضعیت عادت کرده بودم و از موادمخدر پدرم استفاده میکردم. بالاخره زمانی به خودم آمدم که دیگر اعتیاد شدیدی به موادمخدر پیدا کرده بودم و اگر ساعتی دیرتر به مواد میرسیدم، وضعیت روحی و روانی ام کاملا به هم میریخت.
وقتی پدرم به منزل خودش رفت، تهیه موادمخدر برایم بسیار سخت شد. چند بار از قدرت خواستم برایم موادمخدر فراهم کند، ولی او هر بار مدعی بود که پولی برای خرید مواد ندارد.
همسرم میگفت: درآمد کارگری من به اندازهای نیست که بتوانم بخش زیادی ازآن را به فروشندگان موادمخدر بپردازم. به ناچار نزد یکی از خرده فروشان مواد مخدر رفتم که قبلا نیز پدرم از او مواد میخرید. وقتی آن ساقی موادمخدر فهمید که من پولی ندارم، ابتدا با ترشرویی با من برخورد کرد، ولی وقتی به او پیشنهاد دادم که در قبال تامین مواد مصرفی، حاضرم برای او خرده فروشی کنم، بسیار خوشحال شد و این گونه، من نیز یکی از خرده فروشان موادمخدر شدم، اما حالا با گذشت مدتی از این ماجرا، دچار عذاب وجدان شده ام و میخواهم با ترک اعتیاد، گذشته را جبران کنم شاید ...
شایان ذکر است، به دستور سروان محمد ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) این زن جوان به مراکز ترک اعتیاد معرفی شد تا زندگی جدیدی را آغاز کند.