فائزه هاشمی درباره جریان سوم گفت: نامش این جریان فرقی نمیکند که چه باشد بلکه پیام و عملش مهم است. آزموده را آزمودن، آن هم برای بار چندم خطاست. بسیار واضح است که اصلاحطلبان و اصولگرایان فعلی هم اراده و هم توان اداره کشور را ندارند و هر روز بر حجم مشکلات افزوده میشود.
در ادامه متن مصاحبه فائزه هاشمی را میخوانید.
همانطور که بارها اشاره شد معرفی وزیر زن یکی از وعدههای آقای رئیسجمهور بود، اما این امر تاکنون که تنها ۲ سال به پایان دولت باقی مانده است، محقق نشد. دلیل اجتناب آقای روحانی از معرفی وزیر زن یا موانع معرفی وزیر خانم را چه میدانید؟
دلایل متعددی دارد. در دولت دوم آقای روحانی شنیدیم که قرار است ۳ وزیر زن درکابینه باشد و حتی آقای روحانی در مجلس هم اشاره کرد که قرار بود وزیر زن داشته باشیم اما ظاهرا اجازه این کار به رئیسجمهور داده نشد اما مانع اصلی به وجود نگاه مردانه باز میگردد. بیتردید برای هر اقدام، موانعی در مسیر است و افراد بر اساس اولویتهایی که در ذهن دارند حاضر به پرداخت هزینه برای رسیدن به هدف هستند اما حوزه زنان از موضوعاتی است که انگار در اولویتها قرار نمیگیرد تا حداقل برای آن تلاش کنند. به عبارتی تسلط نگاه و فرهنگ مردانه یا همان سقفهای شیشهای اجازه حضور زنان در کابینه را نمیدهد. از سوی دیگر معرفی و انتصاب وزیر زن سابقه دارد و تابو نیست که بخواهند آن را بشکنند بنابراین باید این اعتقاد وجود داشته باشد که برای داشتن وزیر زن گفتوگو کنند اما ظاهرا این باور وجود ندارد و یا رقیق است.
این عدم تمایل به گفتوگو و تلاش برای رفع موانع در دولت اصلاحات هم وجود داشت. در خاطر شما هست که مسئولان آن دولت هم قائل به گفتوگو بودند اما نه در حوزه زنان. سوال این است که چرا این موانع همواره و در همه زمانها بر سر راه اصلاحطلبان قرار میگیرد و همانطور که اشاره کردید دولت اصولگرای آقای احمدینژاد مشکلی برای معرفی وزیر زن نداشت.
در زمان دولت اصلاحات هم مطالبه معرفی وزیر زن وجود داشت و این جمله (نقل به مضمون) را از رئیس دولت اصلاحات به یاد دارم که گفت ما آنقدر مشکلات داریم که نمیتوانیم در مورد زنان هم وارد درگیری شویم. در آن مقطع یعنی در دوره اصلاحات، بسیاری از چهرههای اصلاحات هم با وزیر زن مخالفت کردند. متاسفانه اولویت و نگاه به موضوعات زنان در میان دولتمردان ما جدی نیست. برخی معرفی وزیر زن را با دلایل دینی رد میکنند در صورتی که قرآن حکمرانی بلقیس را مورد ستایش قرار میدهد. مشکل آنجاست که اینها اعتقادی به توانایی و حضور زنان ندارند.
از موضوع زنان بگذریم و به عملکرد دولت و رئیس آن بپردازیم. بیتردید اصلاحطلبان نقش اصلی در دعوت مردم به انتخاب آقای روحانی برای دو دوره ریاست جمهوری داشتند. اکنون اگر همین رایدهندگان از شما و اصلاحطلبان در مورد عدم تحقق حضور وزیر زن در دولت سوال کنند چه پاسخی خواهید داشت چون مردم پذیرای پاسخ «نشد» نخواهند بود.
البته معلوم نیست چهدرصدی از رأیدهندگان رفع تبعیضها علیه زنان برایشان مهم بوده باشد، ولی به هر حال آقای روحانی چرخش زیادی داشت. توضیحی جز محافظهکاری وجود ندارد.
به هر حال انتخابات مجلس در پیش است و تصور نمیکنید عملکرد دولت سبب کاهش اعتماد رایدهندگان به جریان اصلاحات شود؟
اینکه حتما خواهد بود و علاوه بر این در شرایط کنونی قائل به شرکت فعال در انتخابات نیستم. بسیاری حضور در انتخابات را مشروط به اصلاح رفتارهای نهادهای ناظر و اصولگرایان از جمله بررسی و عدم تایید صلاحیتهای زیاد و غیره میکنند اما از نگاه من در کنار این موضوعات، مساله اصلی رفتارهای اصلاحطلبان است. با بحرانهای مدیریت، عدالت و سلامت در کشور مواجه هستیم و اصلاحطلبان هم همان نقش منفی اصولگرایان را دارند یعنی اصلاحطلبانی که با رای مردم در نهادهایی قرار گرفتند، نتوانستند چهره مثبتی از خودشان به نمایش بگذارند تا احساس شود که دارای مدیریت درست، نخبه، منطقی و تخصصی هستند. مدیریتها بیشتر باندی و جناحی و خانواده من و حزب من و... است. بنابراین این مدیریت پاسخگو نبوده است. حالا در این شرایط باید چه کرد. باید تلاش کرد، هزینه داد و با اصولگرایان چالش کرد تا اصلاحطلبان انتخاب شوند؟ آخر این تلاشها انتخاب اصلاحطلبان است اما برای چه باید این کار انجام شود. من معتقد به تحول و دگرگونی عمیق در نیروها، تفکرات و سیاستها و برنامهها هستم. در این روند فعلی هم اصلاحطلبان و اصولگرایان ناکارآمدی مزمن خود را نشان دادهاند. برخی اصلاحطلبان در قدرت هم نسبت به فسادها، بیلیاقتیها، ناکارآمدیها و... بیتفاوت شدهاند بنابراین نه تنها رای دادن به اصلاحطلبان مشکلی را حل نمیکند، همین مشکلات موجود ادامه پیدا خواهد کرد و حضور در انتخابات بدون توجه به تغییرات لازم تایید همین روند است. باید قبول کنیم از سال ۹۲ به بعد که اصلاحطلبان مناصب بیشتری را از طریق انتخاباتها کسب کردند، ناکارآمدیها و سوءمدیریتها و بیتوجهی به شاخصها و اصول مدیریت که پیش زمینه و ضرورت توسعه است مغفولتر ماند.
آنچه از دیدگاه شما برداشت میشود این است که نه اصلاحطلبان را تایید میکنید و نه اصولگرایان را. پس چه باید کرد؟
تحول جدی! خوشبینانهترین وضعیت میتواند تکرار شرایط شوروی باشد که گورباچف بهعنوان رئیسجمهور و رهبر حزب حاکم، همین شرایط در کشورش را تشخیص داد و با شجاعت وارد اجرایی کردن این تحول شد. مردم از روشهای مختلف، ناراضی هستند و مشکلات را گفتهاند. شرایط از نظر سیاسی و فشار بر جامعه روزبهروز بیشتر میشود و انتظار من بالاست که واقع بینانهتر و با توجه جدیتربه منافع ملی تصمیم بگیرند.
به هر حال تحول نیازمند برنامه است، بهعنوان مثال نیروهای تحولخواه چه برنامهای برای حضور در انتخابات دارند؟
آنها را نمیدانم، ولی من نظرم را گفتم درباره انتخابات لذا باید به ناامیدی با هدف یک اصلاح جدی و عمیق توجه کنیم، دربارهاش حرف بزنیم و به این طریق پیام خود را بدهیم و روی آن بایستیم.
یعنی جریان سوم اعلام موجودیت کند؟
نامش فرقی نمیکند که چه باشد بلکه پیام و عملش مهم است. آزموده را آزمودن، آن هم برای بار چندم خطاست. بسیار واضح است که اصلاحطلبان و اصولگرایان فعلی هم اراده و هم توان اداره کشور را ندارند و هر روز بر حجم مشکلات افزوده میشود.
عملکرد نمایندگان زن مجلس را چطور ارزیابی میکنید چرا که برخی معتقدند آنها نیز نتوانستند در رفع مشکلات تاثیرگذار باشند.
اینطور نیست. در کل خانمهای نماینده عملکرد قابل قبول و خوبی داشتند. باید در نظر داشت که خانمهای نماینده در اقلیت مجلس هستند و اگر هم اکثریت باشند باز تصمیماتشان به نهاد دیگری برای تایید میرود و لذا آنگونه که باید تصمیمگیر نیستند و اختیار ندارند. اعتقاد دارم با این ساختارها، «مجلس در رأس امور است» بیشتر به یک شعار تبدیل شده است تا واقعیت.
اما بالاخره صدای شما در مجلس پنجم و نمایندگان خانم مجلس ششم بلند بود، اما ظاهرا خانمهای این مجلس مانند خانمهای دوره پنجم و ششم نیستند.
صدای زنان مجلس فعلی هم بلند است اما شرایط فرق میکند. در دورههایی که اشاره کردید فضا به این اندازه دو قطبی و تنگ نشده بود. البته از سوی دیگر اکنون دارای فضای مجازی و آزاد هستیم که امتیاز است و صدا را بلند میکند. فضا در زمان حضور ما در مجلس چنین نبود، از زمان حضور آقای احمدینژاد به بعد فضای خوبی در کشور حاکم نشد، جریانات دوقطبی و بیمنطق و جدل بیحاصل افزایش پیدا کرد و اجازه کار داده نمیشود. متاسفانه سیاست اصلی شده رو کمکنی، لجبازی، مرغ یک پا دارد بهعنوان مثال در بحث صدور گواهینامه موتورسواری برای خانمها چرا باید این اندازه جدل ایجاد شود. در یک فیلم، خانمی که دارای گواهینامه موتورسواری از کشوری دیگر بود که ایران هم به آن کنوانسیون پیوسته بود، یعنی آن گواهینامه در ایران هم اعتبار داشت، اما آن خانم موتورسوار توسط پلیس متوقف شد و پلیس معتقد بود خانمها نمیتوانند موتورسواری کنند. بنابراین گواهینامه قابل قبول نیست. از یکسو دادگاه حکم به صدور گواهینامه به زنان برای موتورسواری میدهد، اما یک روز بعد از این خوشحالی، فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد که گواهینامه صادر نمیشود. رئیس دیوان عدالت اداری هم میگوید این رأی هنوز قطعی نشده و به نوعی درصدد منتفی کردن صدور گواهینامه برای زنان هستند. این مثالی بود از یک موضوع پیش پا افتاده که اینگونه با آن رفتار می شود؛ تقریبا اکثر مسائلمان گاه چنین سرنوشتی دارند.
سکوت برخی اصلاحطلبان که با رای مردم به نهادهای انتخابی رسیدند درباره برخی مسائل این شائبه را ایجاد میکند که دغدغه آنها غیر از توجه به خواست رایدهندگان است و رفتارشان با شعارهای انتخاباتی تناسبی ندارد.
بله. همین طور است. بهنظرم اکثرا دچار محافظهکاری شده و بیشتر به فکر حفظ خود هستند. هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان در این نظام تربیت شدهاند و با خوب و بدهای همین نظام آموزش دیدند. آنچه ما میبینیم آموزشی بوده که تجربی یا غیرتجربی کسب کردهاند و قابل تغییر نیستند چون به همین شکل پرورش یافتهاند. نمیتوانیم از آنها انتظار معجزه داشته باشیم.
همین موضوعات است که شایعه حضور در لیست به ازای پرداخت پول را برای اقشاری از جامعه قابل باور میکند؟
احتمالا.
برخی از افرادی که خود را اصلاحطلب میدانند عملکردی داشتند که سبب بیاعتمادی جامعه به اظهارات و عملکرد آنها شده است. بهعنوان مثال موضوعاتی مانند چند همسری یا صیغه که در سالهای گذشته درباره برخی اصولگرایان مطرح میشد اکنون دامنگیر برخی اصلاحطلبان شده است.
صداقت نیز به ویژگیهای مفقوده ما اضافه شده است. اگر بخواهم به صحبتهای شما پاسخ بدهم میگویم مشکل این است که خطاها عادی شده است. در مورد همین چند همسری، نمونهای در یکی از شهرها داشتیم و آقایان اصلاحطلب در جلسهای این داستان را تعریف و اینگونه اقدام آن فرد را توجیه میکردند که موضوع پرستو توطئه بوده است. اگر فرض را بر توطئهبودن هم بگذاریم چرا باید در این دام افتاد؟ این موضوعات نشان از ضعف و بیاخلاقی و آلودگی است. در همان جلسه آقایان اصلاحطلب فقط توجیه میکردند و از نظر آنها آن آقا خطایی نکرده بود! خطا را متوجه آن فردی میکردند که زمینه توطئه را فراهم کرده بود. زمانی که به این اندازه نسبت به مسائل اعتقادی، باورهای اخلاقی و انسانی خودمان بیتفاوت میشویم و خطاها برای ما این اندازه عادی میشود، نتیجه همین وضعیتی خواهد شد که اشاره کردید. همه مسائل از جمله چند همسری، دزدی، اختلاسها، روابط ناسالم و... برای اکثریت عادی شده و اصلاحطلبان هم حساسیتهایشان را از دست دادهاند. معتقدم راه اصلاحات در همه زمینهها گم شده است.
بهنظر شما چه باید کرد؟
نیاز است که اصلاحطلبی مورد بازخوانی قرار بگیرد. باید آسیبشناسی و مشخص کنیم شاخصهای اصلاحطلبی چیست، چه اندازه در آن شاخصها هستیم و چه میزان توانستیم در مسیر درست حرکت کنیم. چقدر خودمان آلوده و تبدیل به ضد اصلاحات شدیم. اگر ارزیابی صحیح و صادقانه انجام شود، متوجه خواهیم شد که فرسنگها از اصلاحات دور شدهایم.
این شاخصها چگونه مشخص میشود؟
شاخصهای اصلاحطلبی همان شاخصهای توسعه است که عمدتا در اکثر کشورهای توسعه یافته در ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حقوق شهروندی و عدم تبعیض و عدم لحاظ خودی و غیرخودی و شایستهسالاری و چرخش نخبگان و... قابل یافتن است. با این آسیب شناسی میتوانیم به وضعیت خودمان پی ببریم.
شاید در گذشته سیاسیونی قابل اعتماد بودند اما اکنون کمتر میتوان افرادی را برای بازخوانی اصلاحات یافت که بدون در نظر داشتن منافع شخصی و حزبی دغدغه این کار را داشته باشند.
این هم یک معضل جدی است، متاسفانه بسیاری از اصلاحطلبان، خود بخشی از این آلودگیها هستند. کسانی میتوانند این بررسیها را انجام دهند که خودشان وارد آلودگیها نشده باشند و اعتقاد آنها به اصلاحات واقعی باشد که البته کمتر میتوان اینگونه افراد را در احزاب پیدا کرد. یک پایگاه دیگر برای بازخوانی اصلاحات، رسانهها و نهادهای مدنی هستند حتی افراد معمولی هم میتوانند در این مسیر باشند. به عبارت دیگر همه وظیفه دارند این کار را انجام دهند.
آینده سیاسی خودتان را چگونه ترسیم میکنید؟
من که فعلا ممنوعالهمهچیز هستم. اگر منظور شما آینده سیاسی من در قدرت باشد که هیچ، اما اگر منظورتان آینده من در حزب، جامعه و مسیری باشد که مردم انتخاب کردهاند، باید بگویم از مسیری که در حال طی شدن است، راضی هستم.
در فکر راهاندازی حزب یا تشکلی نیستید؟
نه. من عضو حزب کارگزاران هستم. یکی ازمشکلات ما تعدد احزاب است که نه تنها حسن نیست بلکه آفت است. تعدد احزاب نشانه خوبی برای دموکراسی و توسعه سیاسی نیست. تعدد احزاب میتواند به این معنا باشد که به فکر افزایش رأی برای خودمان مثلا در جبهه اصلاحات و یا در جبهه اصولگرایی و... هستیم یا نشانهای است از اینکه قدرت کار گروهی نداریم و بهصورت تکتک حزب تشکیل میدهیم چون نمیتوانیم با هم بنشینیم و حرف بزنیم و تصمیم بگیریم.