یکی از راههای اقناعسازی، استفاده از توصیفهای غلوآمیز است. این رویه در خصوص چهرههایی که پایگاهی متضاد در جامعه دارند بیشتر دیده میشود، مانند سیاسیون و رهبران جریانهای اجتماعی که در عین محبوبیت در میان گروهی از نظر گروهی دیگر نامحبوب و حتی منفور است.
اطرافیان و منسوبان با اعطای لقبهای رنگارنگ، به دنبال آن هستند که شخص مورد نظر خود را محبوب تمام جامعه کنند. تاریخ معاصر ما پر است از افرادی معمولی که از آنها بتهایی بدون عیب و نقص ساخته شده است. این افراد در جایگاه معمول خود شخصیتی قابل احترام هستند اما تعریف و تمجیدها و تشبیهات ناموجه و بیجا گاه به سمت تخریب آنان حرکت میکند. مانند اتفاقی که بهتازگی از سوی حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان رقم خورده است.
ذوالقرنین حوالی کیهان دیده شد
حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان در سرمقاله این روزنامه که روز شنبه 9 شهریور منتشر شد، سیدابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضائیه را ذوالقرنین زمان معرفی کرده است. در بخشهایی از این سرمقاله که با عنوان «آیتالله سید ابراهیم ذوالقرنین دست مریزاد!» و در نقد سخنان حسن روحانی در نوع و شیوه مبارزه با فساد منتشر شده، آمده است: «در سوره مبارکه کهف به داستان ذوالقرنین اشاره شده است... برخی از مفسران، از جمله مرحوم علامه طباطبائی او را کوروش کبیر یعنی همان پادشاه هخامنشی میدانند... در کلام خدا از سفرهای سهگانه او یاد شده است... در سفر سوم خود به میان دو کوه میرسد و در پس آن دو کوه مردمی را میبیند که از ظلم و ستم جماعت ستمگری بهنام «یاجوج و ماجوج» به تنگ آمدهاند و از او میخواهند که میان آنها و یاجوج و ماجوج دیواری بنا کند تا از تاخت و تاز آن ستمگران در امان باشند و ذوالقرنین با آهن و مس گداخته میان آن دو کوه، سد محکمیبنا میکند که یاجوج و ماجوج توان نفوذ و عبور از آن را نداشتهاند... اردیبهشت ماه سال ۹۶ و در گرماگرم تبلیغات انتخاباتی، آقای رئیسی را که یکی از نامزدهای ریاست جمهوری بود، متهم کردند، اگر انتخاب شود، در پیادهروها دیوار میکشد... بعدها اگرچه آقای رئیسی به ریاست جمهوری انتخاب نشد اما، نیمیاز آنچه درباره دیوارکشی ایشان گفته بودند به حقیقت پیوست! و ایشان که به ریاست قوه قضائیه انتخاب شده بود، دیوارکشی را آغاز کرد... رئیسی در برخورد قاطع و هوشمندانه با مفسدان اقتصادی و دستگیری و محاکمه آنها، میان یاجوج و ماجوجهای عصر حاضر و مردم مظلوم و ستمدیده ایران، دیوار بلندی کشید و دست غارتگر آنها را از جان و مال ملت کوتاه کرد. هزاران میلیارد از اموال به غارت رفته مردم را به بیتالمال بازگرداند و غارتگران را به دست عدالت سپرد... کاری کارستان و همسو با برخوردی که جناب ذوالقرنین با جماعت بیدادگر یاجوج و ماجوج کرده بود... از این روی باید گفت: آیتالله سید ابراهیم ذوالقرنین، دست مریزاد و خدا قوت.»
و اینگونه باز هم شاهد اسطورهسازی از چهرههایی هستیم که در چارچوب ماموریت مشخص قانونی خود، انجام وظیفه کرده است و در حقیقت تمام این تملقگوییها برای کسی بیان شده که وظایف خود را انجام داده است.
یادکردی از روزهای نخستین انقلاب
در جریان افتتاح نخستین دور مجلس شورای اسلامی، فخرالدین حجازی، منتخب اول مردم تهران و از مبارزان پیشگام انقلاب که سخنوری قابل و ادیبی خوشسلیقه بود، در مدح امام و در حضور ایشان، سخنرانی تاریخی همراه با توصیفات غالی میکند. این سخنرانی و تشبیه شاعرانه رهبر انقلاب به سلیمان و داوود زمان با اعتراض امام در قالب این جمله مواجه شد که؛ «من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه میبرم از غرور. من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی. من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر میکنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله میکنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند.»
حجازی در آن سخنرانی خطاب به حضرت امام گفته بود: «ای سلیمان زمان! بر مسند حکومت بنشین. ای داوود عصر! قضاوت کن. ای میراثبر پیامبران و امامان! راه به همه جهان بنما.» از مرحوم حجازی بعد از آن خطابه تاریخی، دیگر خطبههای آتشین همراه با توصیفات اغراقآمیز شنیده نشد. هر چند تا بیش از 10سال بعد از آن در کسوت نمایندگی، در خانه ملت حضور داشت و تریبونی موسع در اختیارش بود.
اما این تملقگوییها بعدها از ناحیه کسانی ادامه یافت که خود را نماد خط امام و رهبری معرفی میکنند. مانند آن تاریخسازی علیه رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای با داستان جعلی کیفیت تولد ایشان و یا تبریک سالروز ولادت رهبری با نصب بنرهای تبلیغاتی که ناراحتی ایشان را سبب شد و عاملان آن را توبیخ زبانی کردند. به هر حال تملقگو غلوگو هنوز هستند و در آخرین نمونه، حسین شریعتمداری، رئیس دستگاه قضا را ذوالقرنین مینامد.
دستبرد به اعتقادات مردم
متملقان و چاپلوسان نمیدانند که تلاششان برای خودعزیز کردن یا بزرگ کردن کسانی که در نظرشان هست، تا چه اندازه میتواند به اعتقادات مردم ضربه بزند. در سالهای نخستین انقلاب، نامها و شخصیتهای باستانی مورد احترام آحاد جامعه توسط عوامل خودسر تخریب میشد. صدا و سیما در این باره نقش اصلی را بهعهده گرفته بود. در برنامهها و سریالهای تلویزیونی و رادیویی، برای شخصیتهای منفی نامهای اصیل و قدیمی ایرانی انتخاب میشد. هنوز به یاد داریم که در یکی از این سریالها، فرزند ناخلف (با بازی حامد کمیلی) نام کوروش ایرانی داشت. این رویه با نوعی مقاومت مردم مواجه و تا حدودی تعدیل شده است.
حالا هم اعطای القابی مانند ذوالقرنین (که در سرمقاله کیهان کوروش کبیر معرفی شده) به سیدابراهیم رئیسی از سوی حسین شریعتمداری، نه تنها کمکی به بهبود وضعیت محبوبیت رئیس دستگاه قضا نخواهد کرد؛ بلکه عاملی برای کاهش میزان محبوبیت او خواهد شد و البته باید منتظر واکنش حتما منفی آنهایی که تفکرات غیردینی دارند بود که چه برداشتها و منفعتهایی از آن خواهند کرد. در زمان ریاست جمهوری محمود احمدینژاد نیز، استنادها و پرداختنهای مخرب به اسطورهها و نمادهای باستانی ایران که بیشتر از ناحیه اسفندیار رحیممشایی صورت میگرفت، نتایج منفی بسیاری بدنبال داشت.
خودبرتربینهایی که حتی معجزه نامیده شدند
خودبرتربینی، آفت و بیماری روانی سختدرمانی است که متاسفانه تعداد زیادی از سیاسیون کشورمان آلوده و مبتلا به آن هستند. نماد این خودبرتربینی، محمود احمدینژاد بود که برای دو دوره ریاست جمهوری را برعهده داشت. اودر یکی از شگفتانگیزترین رفتارها را در توصیف سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل داشت. به نحوی که حتی در حضور مراجع و علمای بزرگ حوزه علمیه قم از موضع خود کوتاه نمیآمد و اصرار داشت که هنگام سخنرانی، هالهای از نور بر دور سرش قرار گرفت و نیرویی غیبی مانع از آن میشد که توجه افراد حاضر به موضوعی غیر از سخنرانیاش معطوف شود.
البته نمیتوان تمام تقصیرهای این خودبرتربینی را شامل احمدینژاد دانست؛ زیرا پیش از آنکه این اوهام بر زبان رئیس دولتهای نهم و دهم رانده شود، از او به عنوان «معجزه هزاره سوم» یاد شده بود. او که با بودجههای کلان دولتی و در راستای حمایت از ملل مستضعف راهی این دیار و آن دیار میشد، استقبالهایی مانند آنچه در سفر بیروت رخ داد را به حساب مقبولیت خود میگذاشت و در این توهمها، حتی از دخترک 3ساله اسپانیولیزبانی یاد میکرد که احمدینژاد را به اسم میشناخت.
بد نیست یادی هم کنیم از حمایت آیتالله جنتی از نامه محمود احمدینژاد به جرج بوش، رئیس جمهور آمریکا که سال 1385 انجام شد. وی در خطبههای نماز جمعه تهران گفت: «هیچ کس در دنیا جرات نمیکند که چنین نامهای را به رئیس جمهور آمریکا بنویسد. در نامه احمدینژاد به بوش سوره و شماره آیههای قرآن نیز ذکر شده است. نامه احمدینژاد به بوش فوقالعاده است و از الهامات خداوند است.» وی در خطبه دوم ادامه داد: «این نامه فوقالعاده است و عقیده من این است که از الهامات خدا بود. خدا به این مردم و این مملکت عنایت دارد و ما هم باید قدر این عنایت الهی را بدانیم.»
دبیر شورای نگهبان همچنین در اظهار نظر دیگری درباره احمدینژاد گفته بود: «چند روز پیش یکی از دوستان میگفت در زمان انتخابات در تاکسی از راننده پرسیدم به چه کسی رای میدهی؟ او گفت: نمیدانم اما مادرم که چند سال پیش فوت کرده دیشب به خوابم آمده و گفت به احمدینژاد رای بده، که از این نمونهها بسیار است.»
خودبرتربینی احمدینژاد و اسطوره سازی تملقگوییهای اطرافیان، بنیادش را بر باد داد و او را به جایگاهی رساند که الان شاهد آن هستیم؛ از اینجا رانده و از آنجا مانده.
تعریفهایی که تخریب میکنند
احمدینژاد قربانی همان روشی شد که الان ـ خواسته یا ناخواسته ـ در قبال سیدابراهیم رئیسی پیش گرفته شده است. بکاربردن تعابیر غلوآمیز در مورد آیت الله رئیسی مانند اینکه او ذوالقرنین زمان است، نه تنها به او کمکی نمیکند؛ بلکه برعکس عاملی برای تخریب بیشتر چهره او است.