بهدنبال افزایش این جنایت در جامعه و ناقص بودن مجازات و حمایت از قربانیان، مجلس شورای اسلامی "طرح تشدید مجازات اسید پاشی و حمایت از بزه دیدگان ناشی از آن" را در دستور کار خود قرار داد و پس از بررسیهای بسیار نمایندگان در صحن علنی، اردیبهشت و خرداد ماه سال جاری، این طرح را با رأی قاطع اکثریت به تصویب رساندند.
تصویب این طرح تقویت بازدارندگی قانون برای جلوگیری از اقدام به اسیدپاشی و ارتکاب این جرم در کشور را به دنبال دارد، بر مبنای جزئیات این مصوبه، هر کس عمدا با پاشیدن هر نوع ترکیبات شیمیایی دیگر، با هر میزان غلظت موجب جنایت بر نفس و عضو شود به قصاص نفس یا عضو محکوم میشود؛ بنابراین گزارش اگرچه تصویب این طرح و تبدیل آن به قانون اتفاق خوبی جهت بازدارندگی این جرم است و قربانیان نیز از بندهای حمایتی آن بهرهمند خواهند شد، اما آنها که درد و رنج بسیاری را متحمل شدهاند و تا پایان زندگی این رنج را به همراه خواهند داشت، حرفهای بسیاری برای گفتن دارند.
مریم مادر خانوادهای است که خود و سه فرزندش قربانی اسیدپاشی شدهاند و ما پای درد و دلهای او نشستهایم تا شاید صدایش به گوشها برسد.
از خودتان بگویید.
اهل کاشانم و حدود ۲۰ سال است که در تهران زندگی میکنم. سه تا دختر دارم سال ۸۹ من و سه فرزندم دچار سوختگی با اسید شدیم.
چطور و توسط چه کسی مورد تعرض قرار گرفتید؟
چند ماهی بود که به دیدن خانوادهام نرفته بودم، برای مراسم عاشورا به شهرمان رفتیم. همسر برادرم اعصابش به هم ریخته بود و منزل مادرش بود. وقتی فهمید ما به شهرمان رفتیم، به دیدنمان آمد و ما را به خانهشان برد و شب را همان جا ماندیم. نیمههای شب از صدای جیغ دختر کوچکم که آن موقع یک سال و نیم داشت، بیدار شدم و دیدم خودم هم دارم میسوزم روی بچهها و خودم آب گرفتم و به مادرم زنگ زدم و گفتم به داد ما برسید.
هر چه گفتم چی روی ما ریختی جوابی نداد. در دادگاه هم در ابتدا اعتراف نکرد، اما پسر برادرم که آن زمان ۶ سال داشت، اعتراف کرد که مادرش در حالی که ظرفی در دست داشت، به طرف جایی که عمه و دختر عمههایش خواب بودند، رفته است. در بیمارستان گفتند؛ جوهر نمک یا وایتکس است و شستوشو دادند، اما وقتی به شیراز رفتیم دکتر متوجه شد که اسید بوده، ۵۰ روز در بیمارستان مطهری بستری بودیم و ۴۰ روز در بیمارستان چمران و بعد هم عملهای متفاوت و پشت سر هم. من و دختر بزرگم از ناحیه صورت و گردن سوختیم و دخترهای کوچکترم بدنشان آسیب دیده است.
مشکل همسر برادرتان با شما چه بود که چنین اقدامی کرد؟
همسر برادرم بعد از زایمان دچار افسردگی شده بود و این مشکل او کم کم شدت پیدا کرد و اعصابش به هم میریخت. البته میرفت منزل مادرش استراحت میکرد و بهتر که میشد برمیگشت. آن زمان هم منزل مادرش بود، ما با هم مشکلی نداشتیم. من تهران بودم و حتی زیاد همدیگر را نمیدیدیم.
پس چه انگیزهای باعث انجام این کار شد؟ در دادگاه چه دلیلی را بیان کرد؟
آن موقع فقط گفتند؛ به دلیل ناراحتی اعصاب بوده، اما چند سال بعد یک بار که منزل مادرم بودم، تلفن زنگ خورد، وقتی صدایش را از آن طرف شنیدم، قطع کردم، اما دوباره زنگ زد و خواهش کرد که قطع نکنم و با هم صحبت کردیم. او گفت؛ دست خودم نبود. آن زمان از بعضی از آدمها بدم میآمد و طلب حلالیت کرد.
در حال حاضر از نظر قضایی در چه شرایطی هستند؟
آزاد است. در مقابل گرفتن دیه رضایت دادیم، البته به خاطر دختر بزرگم. جراحیهای ما هزینه زیادی دارد و با چند جراحی کار تمام نمیشود. ما تا آخر عمر مجبوریم جراحی داشته باشیم. ما خودمان خیلی هزینه کردیم، اما کم آوردیم. همسرم کارمند است و هزینهها سرسام آور شده است. بعد از این کار برادرم دیگر نتوانست با همسرش زندگی کند و از او جدا شد. او هم با خانوادهاش زندگی میکند.
آیا قلبا رضایت دادید یا به دلیل شرایطی که داشتید مجبور به این کار شدید؟
از ته قلبم رضایت ندارم، باید میایستادم و درخواست قصاص میکردم، اما دختر بزرگم ناراحت بود. با اینکه آن زمان ۸ سال بیشتر نداشت، اما مدام میگفت، مامان شما که بد نیستید، این کار را نکنید. حتی اکنون هم که از او میپرسم پشیمان نیستی، میگوید؛ اصلا. از خدا میخواهم به خاطر دل بزرگش موفقیتهای زیادی نصیبش کند.
از نظر درمانی در چه شرایطی هستید، هنوز نیاز به حراحی دارید؟
بله. جراحیها که تمامی ندارند. البته ۴-۳ سالی است که به دلیل هزینههای بالا، من جراحی نمیکنم و تمام هم و غممان را برای دخترم گذاشتیم، من حتی اگر بخواهم دندانهایم را درست کنم، اول باید دهانم را جراحی کنم. آسیب تا آخر عمر همراه ماست.
روحیه همسرتان چگونه است و برخوردش با این شرایط چطور بود؟
همسرم مرد آرام و صبوری است و با صبر و آرامش با این مصیبت برخورد کرد، اما شرایط دشواری بود و روی اعصابش تأثیر گذاشته است.
پس از این اتفاق دختر بزرگتان برای مدرسه رفتن و ارتباط با همسالان و دوستانش دچار مشکل نشد؟
ابتدا خیلی سخت بود، چراکه اولیای مدارس او را نپذیرفتند و گفتند باید غیرحضوری درس بخواند، اما من و همسرم ایستادگی کردیم و خواستیم تا فرزندمان مثل دیگر بچهها در مدرسه و کنار دوستانش درس بخواند، در غیر این صورت آرامش نخواهد داشت. مدرسه را دوست دارد و بالاخره متقاعدشان کردیم. اکنون کلاس دهم را میگذراند و معلمان و همکلاسیهایش خیلی دوستش دارند، بسیار مهربان است و خوشبختانه امسال در زمینه هنر معرق در استان مقام دوم را کسب کرد.
چه خواستهای دارید؟
از کی؟
از همه از هر کسی.
هر بیماری یک موسسه دارد که حمایت میشود. بسیاری از بیماریها هم تحت پوشش بیمه هستند. ما نه تحت پوشش بیمه هستیم و نه تاکنون قانون درست و حسابی وجود داشت که ما به حقمان که قصاص است، برسیم. بسیاری از قربانیان درخواست قصاص کردند، اما موفق نشدند، وکلا میگویند؛ به دلیل نقص قانون است و از نظر حمایتی باید بگویم؛ هیچ جایی حتی دولت هم ما را حمایت نمیکند. البته امیدوارم با تصویب قانون جدید در مجلس شرایط تغییر کند؛ و حرف آخر...
نمیدانید سوختگی چقدر سخت و دردآور است. زمانی که در یک لحظه همه چیز سلامتی، زیبایی، آینده، شغل و ... را از دست دادی و همه مردم طور دیگری نگاهت میکنند (مثل یک مجرم) انتظار کمک از دولت و سازمانها توقع زیادی نیست، اما قربانیان اسیدپاشی از آن هم محروم هستند. ما وقتی آسیب دیدیم، مردم رفتار بدی با ما داشتند، من عذاب زیادی کشیدم، اما برای اینکه برای فرزندانم الگو باشم، محکم ایستادم و به دختر بزرگم گفتم؛ این رفتارها برایت مهم نباشد، فکر کن تو جزء برگزیدهها هستی. دخترم روح بزرگی دارد و در مقابل او احساس حقارت میکنم.