مرد ۵۳ سالهای که هنوز آثار سکته قلبی در وجودش نمایان بود در حالی که به شدت نگران تهدیدهای هولناک برادرزاده اش بود با بیان این که خودم را مقصر ازدواج نافرجام دخترم میدانم درباره این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد افزود: اگرچه تحصیلاتم تا مقطع ابتدایی بود، اما به دلیل تبحری که در امور ساختمانی داشتم در یک بنگاه معاملات املاک مشغول کار شدم و از این طریق امرار معاش میکردم تا این که بالاخره خودم یک مرکز معاملات ملکی را راه اندازی کردم این گونه وضعیت اقتصادی و مالی ام تغییر کرد.
همه تلاشم این بود که دو دختر زیبایم به سعادت و آسایش برسند چرا که من پسری نداشتم و همه زندگی ام در وجود دخترانم خلاصه میشد. آرزوهای زیادی را در ذهن میپروراندم و امیدوار بودم روزی خوشبختی دخترانم را به چشم ببینم تا این که حدود سه سال قبل به سکته قلبی دچار شدم و شرایط زندگی ام به کلی تغییر کرد.
در این وضعیت نگرانی از آینده دخترانم تنها چیزی بود که بسیار مرا آزار میداد با خودم میاندیشیدم اگر پسری داشتم که بعد از من حامی دخترانم بود با خیالی راحت به استقبال مرگ میرفتم، اما اکنون فقط با سر و سامان گرفتن زندگی دخترانم میتوانستم احساس راحتی کنم خلاصه در همین روزها بود که برادرزاده ام به خواستگاری «سونیا» آمد.
اگرچه گاهی زمزمههایی از معاشرت برادرزادهام با دوستان نابابش شنیده بودم، اما همیشه فکر میکردم دیگران به خاطر حسادت هایشان شایعه سازی میکنند تا چهره من یا برادرم را تخریب کنند. در واقع خلافکاری و رفتارهای زشت و خارج از عرف را فقط مخصوص فرزندان دیگران میدانستم و هیچ وقت دوست نداشتم این حرفها را پشت سر اعضای خانواده یا بستگانم بشنوم از سوی دیگر نیز در چهره برادرزاده ام هیچ گونه آثار و علایمی از اعتیاد نمیدیدم.
به قول معروف سرم را مانند کبک زیر برف کرده بودم تا چیزی را که انتظار ندارم با چشمانم نبینم. به این موضوع هم فکر نمیکردم که آثار اعتیاد بلافاصله در چهره نمایان نمیشود. بالاخره بدون هیچ گونه تحقیقی درباره برادرزاده ام از دخترم خواستم با «فرزین» ازدواج کند.
سونیا هم بدون تامل پاسخ مثبت داد و این گونه زندگی مشترک آنها آغاز شد در حالی که با خود میاندیشیدم دختر بزرگم به خوشبختی رسیده است، اما در زندگی او آشوب و ولولهای به پا بود سونیا در همان روزهای آغازین زندگی مشترک متوجه اعتیاد همسرش به مواد مخدر صنعتی شده بود، ولی به خاطر رعایت حال من از این موضوع چیزی نگفت.
فرزین که با مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر از حالت طبیعی خارج میشد بارها دخترم را زیر مشت و لگد گرفته و بدنش را با کمربند سیاه کرده بود به طوری که چند بار به خاطر کتک کاریهای همسرش در بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد بستری شده بود.
دخترم در طول سه سال زندگی مشترک همواره شکنجههای روحی و روانی و جسمی را تحمل میکرد، ولی سخنی از آن چه بر او میگذشت به من نگفته بود تا شرایط بیماری من وخیمتر نشود برادرزاده ام نیز با سوءاستفاده از این موضوع او را بیشتر اذیت میکرد تا این که چند روز قبل وقتی فرزین بعد از مصرف مواد مخدر دخترم را با سیم داغ کرده و از منزل بیرون انداخته بود یکی از برادرانم متوجه ماجرا شده و سونیا را به منزل ما آورد.
من که در یک لحظه آثار کبودی روی صورت و چشمان پراشک دخترم را دیدم حدس زدم که ماجرای تلخی در زندگی او رخ داده است. این گونه بود که چند دقیقه بعد برادرم پرده از راز سه ساله دخترم برداشت و زندگی سراسر وحشت بار او را برایم بازگو کرد در این لحظه دخترم وقتی اشکهای مرا دید دستانش را به گردنم حلقه زد و گفت: تاکنون به خاطر شما سکوت کردم، اما حالا چیزی جز طلاق نمیخواهم.
خلاصه با دخالت بستگان، دخترم مهریه و نفقه اش را بخشید و از فرزین طلاق گرفت، اما فرزین در بیرون از محضر با تیغ به طرز وحشتناکی خودزنی کرد و راهی بیمارستان شد. حالا هم من و دخترانم را تهدید به مرگ و اسیدپاشی میکند به طوری که میترسم... شایان ذکر است به دستور سرگرد محمد ولیان (رئیس کلانتری پنجتن) اقدامات قانونی در این باره به عمل آمد.
خوب بندازنش زندان این مرد خطرناکه