حمیدرضا فرزاد از همرزمان شهید عباس کریمی درباره برخی دوگانهسازیها میان ارتش و سپاه گفت: این موضوع ارتش و سپاه موضوعی است که نامردی عجیبی در آن مستتر است. هر کسی که به دنبال طرح اختلاف ارتش و سپاه برود، خیانت کرده است.
وی افزود: ما که دنبال جنگ رفتیم مگر چه افرادی بودیم؟ خود من روزی که جنگ رفتم، ۱۵ سالم بود. من در آن سن و سال به مخابرات گردان ۱۴۳ لشکر ۲۱ حمزه رفتم، تا بیسیم یاد بگیرم، در آن زمان ارتشیها به ما بیسیم یاد دادند، میخواهم بگویم خیلی از مسائلی که الان ما در آن مدعی هستیم، از طرف ارتشیها به ما آموزش داده شد. خود حاج احمد متوسلیان وقتی امد و تیپ ۲۷ حضرت رسول را درست کرد، شهید صیاد شیرازی دو مینی کاتیوشا به او داد و گفت برای مریوان است، اما میتوانید به تیپتان ببرید.
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه ما هرچه آموزش داریم از ارتشیها یادگرفتهایم گفت: هر چه بلد شدیم از آنها بلد شدیم. ارتش پا به پای سپاه در جنگ امد. من اصلا متوجه نمیشوم که چرا بعضی از دوستان ما دنبال این هستند که بگویند ارتش پشت بود و ما جلو بودیم. اصلا این حرف نامردی است. در سرپل ذهاب ما با خود ارتشیها گشت رفتهایم، در حالی که آن زمان منطقه انتخابی عملیات برای ما بود، اما آنها همراه ما آمدند. این نگاه از پایه اشتباه است.
وی افزود: حتی در بیت المقدس و رمضان با لشکرهای ارتش اقدام میشدیم. تیپ ۲۷ حضرت رسول با لشکر ۲۱ حمزه اقدام میشد و بعد با واحدهای متناظر خودمان، گردان به گردان اقدام شدیم و رفتیم. در عملیات فتح المبین با گردان ۱۴۱ و ۱۴۳ ارتش کار کردیم. ترکیب نیروهایمان جالب بود، مخلوطی از سپاه و ارتش. در بیت المقدس هم اینگونه بود، حتی در عملیات مسلم بن عقیل در سومار هم ارتباطمان با ارتش فوق العاده بود.
وی با ذکر خاطرهای از دوران حضور در جبهه گفت: من مقطعی مسئول مخابرات یگان ادوات و تیپ ذوالفقار بودم. من بچه ۱۶ ساله کد رمز هم مینوشتم. قبل از عملیات مسلم در اسلام آباد غرب که بودیم، من به حسن طهرانی مقدم که فرمانده توپخانه کل سپاه بود، در مورد بیسیم گفتم. ایشان من را پیش شهید صیاد شیرازی برد و گفت که جناب سرهنگ این بچهها بیسیم وی آر سی ۴۶ میخواهند و مشکل دارند.
حمیدرضد فرزاد گفت: خیلی جالب بود که خود صیاد شیرازی به راحتی گفت که من به سرهنگ فلانی میگویم که به شما بیسیم بدهد. شهید صیاد شیرازی به وساطت شهید حسن طهرانی مقدم یک متنی را نوشت و من بچه ۱۶ ساله آن نامه را به قرارگاه ارتش بردم و یک بسییم تحویل گرفتم، اما خب بلد نبودم با آن بیسیم کار کنم و دیگر رویمان نمیشد به بچههای ارتش بگوییم. سرانجام با خجالت دلمان را به دریا زدیم و به بچههای ارتش مشکل را گفتیم، خدا شاهد است بچههای ارتش آنقدر مرد بودند که به راحتی بییسم را به من یاد دادند. ارتشیها همه جا پای کار ما بودند، نمیدانم چرا برخی این حرف ها را میزنند. جالب است بیشتر افرادی این حرفها را میگویند که نه در جنگ بودند و نه اصلا این مسائل را میفهمند، این افراد حالا دو روز در دانشگاه درس خواندهاند، یک ظلمی را به جماعتی میکنند که پایه دانش نظامی ما هستند. وقتی جنگ شد ما از ارتشیها کار را یاد گرفتیم.