متهم که ۹ سال قبل با همکاری پسر مقتول او را به قتل رسانده است، خطاب به قضات دادگاه کیفری استان تهران گفت: روزهای سختی را میگذراند و به جز مادرش دیگر کسی را در زندگی ندارد. قتل ۹ سال قبل در محل کار مرد تاجر اتفاق افتاد. زمانی مأموران در جریان این واقعه قرار گرفتند که مرد مجروح در بیمارستان و در حالت کما قرار داشت. چند روز بعد به پلیس خبر رسید این فرد جانش را از دست داده است. در بررسیهایی که مأموران انجام دادند متوجه شدند مقتول یک کارگر افغانستانی داشت که زمان حادثه فقط او در محل کار مقتول بود؛ بنابراین مرد جوان مورد بازجویی قرار گرفت.
او بعد از چندین جلسه بازجویی به قتل مرد تاجر اعتراف کرد و گفت: پسر مقتول از من خواست او را بکشم. پسر جوان با پدرش اختلاف شدید داشت؛ او به من پیشنهاد داد کمکش کنم پدرش را بکشد و او هم در قبالش به من پول بدهد. من هم قبول کردم. فریب خوردم و از کارم پشیمان هستم. پسر مقتول با توجه به گفتههای این متهم بازداشت شد. هرچند او دستداشتن در قتل پدرش را انکار میکرد، اما مدارکی به دست آمد که مأموران متوجه شدند گفتههای مرد افغانستانی درست است. پرونده با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه ارسال شد؛ متهمان پای میز محاکمه رفتند و در شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران محکوم شدند.
براساس رأی دادگاه مرد افغانستانی به قصاص و پسر مقتول به اتهام معاونت در قتل به حبس محکوم شد. روز گذشته بعد از گذشت ۹ سال از حادثه، مرد افغانستانی درخواست تعیین تکلیف کرد. او گفت: من در این سالها هرچه داشتم از دست دادم و دیگر تحمل زندان را ندارم.
متهم درباره روز حادثه گفت: یکی از پسران مقتول با پدرش اختلاف داشت و این اختلاف آنقدر شدید بود که او میخواست پدرش را بکشد. من گول حرفهای او را خوردم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. روز حادثه شیشه کشیدم؛ پسر مقتول هم به من تعداد زیادی قرص محرک داد. زمانی که مقتول پشت میزش نشسته بود و داشت کار میکرد، من با یک چکش سراغش رفتم و چندین ضربه به سرش زدم. او بیهوش شد و بعد هم در بیمارستان جانش را از دست داد.
متهم ادامه داد: من قبول دارم کاری که کردم اشتباه بود و نباید گول فرزند مقتول را میخوردم. مقتول آدم خیلی خوبی بود؛ من سالها برای او کار کردم و اصلا مشکلی با هم نداشتیم. همیشه هرچه میخواستم او تا جایی که میتوانست انجام میداد، اما وسوسه شدم، چون پسر مقتول وعدههای زیادی به من داده بود. متهم درباره زندگی شخصیاش گفت: من آدم فقیری بودم. بعد از اینکه دستگیر شدم وضعیت زندگیام بدتر شد. همسرم باردار بود؛ چون نتوانسته بود دکتر برود، مریض شد و خودش و بچهاش با هم فوت شدند. او به خاطر بیپولی و تنهایی نتوانست دکتر برود و از خودش و بچهمان مراقبت کند. در زندگی برایم فقط یک مادر بیمار مانده است. مادرم بیماری قند دارد و ممکن است بهدلیل شوکهایی که به خاطر من به او وارد میشود، او را هم از دست بدهم.
واقعیت این است که من ۹ سال است در زندان هستم و دیگر نمیخواهم این وضعیت را تحمل کنم؛ از اولیای دم درخواست دارم یا حکم را اجرا کنند یا من را ببخشند. مادرم بارها از آنها درخواست بخشش کرده است، اما آنها قبول نکردند. فرزندان مقتول که در دادگاه حاضر بودند نیز گفتند: ما درخواست قصاص کردهایم و همچنان بر این درخواست باقی هستیم و حالا که حکم صادر شده و همه چیز آماده است ما هم حاضریم حکم را اجرا کنیم؛ نمیخواهیم با گذشت ما برادرمان که باعث مرگ پدرمان شده است تخفیف بگیرد و از زندان آزاد شود. ما دیگر او را بهعنوان برادر قبول نداریم. پسری که راضی به مرگ پدرش شود و برای قتل او نقشه بکشد نباید خارج از زندان باشد. او باید مجازات شود. اگر ما به این مرد رضایت بدهیم برادرمان هم مشمول تخفیف میشود و از زندان آزاد میشود.
اولیای دم گفتند: ما روزها و شبهای سختی را گذراندیم. مرگ پدرمان لطمه سنگینی به ما وارد کرد هرچند مقصر اصلی برادرمان است، اما عامل قتل این مرد است. او میتوانست ضربات چکش را نزند، اما بهخاطر پول پدرمان را کشت و از اینکه مجازات میشود اصلا ناراحت نیستیم. سپس مادر متهم به پای اولیای دم افتاد و درخواست بخشش کرد. او و پسرش هر دو بهشدت گریه میکردند و درخواست گذشت اولیای دم را داشتند، اما اولیای دم حاضر به بخشش نشدند. قضات شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران با پایان جلسه دادگاه و عدم سازش طرفین برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شدند.