در روزهایی که فرشاد در تهران مشغول زندگی و کار است، دختری ازکشور مالی چمدان میبندد و راهی ایران میشود. آمد و نمیدانست که قرار است قلبش را در هوای ایران جا بگذارد. فرسنگها دورتر از یکدیگر متولد شدهاند و هزار هزار تفاوت دارند...(جزئیات بیشتر در اینجا)