«دستگیری دختر جوانی به نام فاطمه خ. مشهور به سحر تبر مورد توجه رسانهها قرار گرفته است. در خبر آمده است: «او بهواسطه عملهای متعدد زیبایی و گریمهای مشمئزکننده و هنجارشکن، اقدام به جذب فالوور در حساب اینستاگرام خود میکرد.»
از بازداشت او ذوقزده نیستم. در مورد مسائل قانونی و حقوقی این ماجرا سوادی ندارم و نمیدانم آیا میشود کسی را بهخاطر این اقدامات دستگیر کرد یا نه، اما از آنجایی که بازداشت یک دختر جوان همواره با خودش نوعی مظلومیت همراه میآورد، از منظری دیگر به این ماجرا ورود میکنم که «چرا سحر تبر مهم است»؟
بیشتر از ۲۵ میلیون ایرانی عضو اینستاگراماند. رتبه ششم بیشترین صفحه در جهان. آن هم در شرایطی که ما از لحاظ جمعیتی هجدهمین کشور دنیا به شمار میرویم. دلایل این استقبال متعددند.
اینستاگرام ایرانی شهری شگفتانگیز است که در آن داوود هزینه دلبری میکند، اکستنشن تهرانی عشوه میریزد، بهادر وحشی میکس هشتپا با تخممرغ گندیده میبلعد، تتلو آواز میخواند، وحید خزایی فحش میدهد، ساشا سبحانی به ریش ملت میخندد و... .
اینها شاخها و پلنگهای اینستاگرام هستند. یعنی وقتی وسط این جنگل راه میروی، باید مواظب باشی آنها و هوادارانشان تکهپارهات نکنند. سحر تبر هم یکی از این چهرهها به شمار میرفت. آخرین بار که صفحهاش را دیدم تقریباً ۲۰۰ هزار نفر بیشتر از کل مردم کشور ایسلند او را دنبال میکردند. با گریم عجیب و غریب شبیه جنزدهها، بدنی استخوانی، موهایی نارنجی و صدایی تودماغی جلوی دوربین جیغ میزد و هزاران هزار نفر او را لایک میکردند! همین! او با همین شمایل و کارها تبلیغ میگرفت و درآمد داشت.
اگر عضو اینستاگرام هستید و او را نمیشناسید شما در شهری زندگی میکنید که رهبران اثرگذارش را نمیشناسید. مواظب باشید یک وقت پلنگی، شاخی خفتتان نکند! این شاخها و پلنگها دارند سبک زندگی ما را عوض میکنند. ممکن است کسی بگوید:
- اینها؟ اصلاً تو این حد و اندازهها نیستند!
اما همین «اینها» بازار را دستشان گرفتهاند. با تبلیغ یک کالا، فروش آن را تضمینی میکنند. گاهی برای تبلیغ یک محصول دهها میلیون تومان میگیرند. برای همان استوری که شما ثانیهای میبینید و رد میشوید. فکر میکنید اهل بازار مغز گنجشک خوردهاند که چنین پولی را محض رضای خدا بدهند به «اینها»؟ همین «اینها» روی فروش پوشاک، لوازم آرایش، مواد غذایی و حتی کالاهای فرهنگی مثل موسیقی آن قدر عمیق اثرگذارند که ذائقه را هم تغییر دادهاند. برخی از خوانندهها پول میدهند که همین «اینها»، رویش حرکات موزون کنند و دابسمشاش را بسازند و هزاران نفر ببیند و فروش و محبوبیت بیشتر... .
اگر حال این دختر رقتانگیز به نظر میرسد و اگر از دستگیری او ناراحت هستید، در شکلگیری این اتفاق هر کدام از ما که او و امثال او را با فالو کردن به رسمیت میشناسیم، اعتبار میدهیم و تشویقش میکنیم، مقصریم. ما تکثیرشان میکنیم و آنها ذائقه فرهنگی (Cultural Taste) ایجاد میکنند و دختران و پسران کمسن و سالتر به جای آن که بروند هنری بیاموزند، با چنین معرکهگیری های بیفایدهای به شهرت و ثروت میرسند.
امثال این چهرهها به دیگران هم میگویند لازم نیست کار خاصی بلد باشید، زحمتی بکشید، کتاب بخوانید، عمرتان را صرف آموختنی موسیقی کنید، کافی است به هر قیمتی متفاوت باشید تا «دیده و پسندیده شوید». این یعنی ایجاد ذائقه فرهنگی. یعنی این افراد مهم هستند و انکار کردن آنها خطاست.
وقتی غر میزنیم که فرهنگ و شعور از این مملکترفته، مغزها فرار کردهاند و ببوها ماندهاند، یادمان نرود که خودمان هم با میدان دادن به افراد کممایه، بیسواد و بیهنر مقصریم. فقط تقصیر حکومت نیست. تقصیر ماست که با لایک و فالو کردن به بقیه میگوییم این راه دیده شدن و موفقیت است.
سحر تبر جوان است و دو وسوسه «شهرت» و «ثروت» زانوی پیران دنیادیده را هم میلرزاند، شاید کمترین گناه را بشود به نام او نوشت، با دستگیریاش هم اتفاق خاصی نمیافتد. سحر تبرها و امیر تتلوها و ساسی مانکنها تکثیر شدهاند، یادتان میآید ترانه «جنتلمن» چطور یک کشور را درگیر خودش کرد؟ جز این است که این افراد دارای ضریب نفوذ بالایی میان نسل جدید شدهاند؟
در کنار همه عوامل میتوان به یک نکته هم اشاره کرد: وقتی به دلایل مختلف فضا را برای کار و فعالیت آنها که میاندیشند، هنر و شعور و خردی دارند، تنگ میکنیم، کار کردنشان پرهزینه و کم قدر و منزلت میشود، عرصه به دست این افراد می افتد و جولان می دهند و ستاره می شوند و ذائقه خلق میکنند... از سحر تبر ننالید، از ماست که برماست!»