پرخاشگری و نزاع از جمله معلولهایی است که مستقیم و غیر مستقیم ریشه در خشم و عدم کنترل و مدیریت آن دارد و این درحالی است که جامعه ما در ترویج و آموزش مهارتهای کنترل خشم کار زیادی انجام نداده است، نه در حوزه تربیتی بچهها و نه در فضای ارتباطی خانواده و نه در حوزه تعلیم و تربیت آثار مهارت آموزی. بنابراین افرادی که محصول این نظام تربیتی و پرورشی هستند همواره با خودشان مشکلاتی را حمل میکنند تا جایی که خروجی هیجانات خشم و عصبانیتش از کنترل خارج شده و ناخواسته به یک پرخاشگری در انظار عمومی تبدیل میشود و همانطور که گفته شد بروز چنین وضعیتی در نتیجه عدم مدیریت استرسها، خشم، رفتارها و هیجاناتی است که افراد به طور روزانه با آن سروکار دارند.
بی تردید یکی از ریشههای پرخاشگری همین خشمی است که به طور طبیعی در همه افراد وجود دارد. بروز خشم، هیجانی است که برای هر فردی قابل تصور است و در حالیکه فلسفه وجود خشم فاقد ایراد و طبیعی است، ولی اگر همین هیجان خشم مدیریت شود و تکانه های پرخاشجویانه در افراد رشد و پرورش پیدا نکند، طبیعتا خشم به خودی خود نمیتواند عاملی برای بروز خشونت و پرخاشگری باشد.
در کنار عدم مدیریت صحیح استرسها و هیجانات و نداشتن مهارتهای ارتباطی، مسائل دیگری را مثل مشکلات اقتصادی، ناکامیها و نارضایتی از فضای پیرامونی و تبعیضهایی که در جامعه وجود دارد هم میتوانند در بروز این رفتارهای پرخاشگرانه ازقبیل نزاع دخیل باشند.
از طرفی فراموش نکنیم که بسیاری از الگوهای خشونت در فضای خانواده پرورش پیدا میکنند؛ یعنی همان رفتارهای پرخاشگرانه ای که از سوی والدین صادر میشود و فرزندانی که در معرض یادگیری و سرمشق گیری هستند نسبت به سایر فاکتورها مهمتر هستند که گاهی توسط بازخوردهایی که از جامعه به آنها داده می شود تقویت میشوند و همین برای افراد تبدیل به سرمشق میشود؛ خیلی از رفتارهای خشونت آمیز در جامعه، از نگاه فرد منجر به موفقیت میشوند و همین باعث تقویت این رفتارها است.
گذشته از همه اینها نبود مهارتهای ارتباطی، باعث میشود برخورد بین افراد و تعامل و ارتباطات عام در سطح جامعه، کم کم از شکل مسالمت آمیز فاصله بگیرد و به سمتی برود که افراد برای دستیابی به نتایج مورد نظرشان متوسل به رفتارهای پرخاشگرانه شوند. اینکه گفتمان و رابطه موثر، سالم و مناسبی بین افراد و بخصوص اعضای خانواده برقرار نیست نیز در نوع خود عاملی است برای اینکه افراد گاهی در برخورد با دیگران و چالشهای ارتباطی از مسیرهای ناکارآمد مثل پرخاشگری استفاده کنند.
در کنار اینها بایستی به کاهش سطح آستانه تحمل افراد به عنوان عامل مهم دیگری در بروز نزاع و پرخاشگری توجه کرد. در این سالها بنابه دلایل مختلفی هیجانات بعضی افراد به درستی مدیریت نشده و روی هم تلنبار شده است. کسانیکه که به طور دائم در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی ناکامی را تجربه میکنند و اصول مهارتی مترتب بر رفع عوارض این ناکارامدی و ناکامی هارا هرگز فرانگرفته اند، واضح است که این افراد از آستانه تحمل کمتری برخوردارند.
ممکن است خیلی از این ناکامیها نتیجه بیکاری، فقر و مشکلات اقتصادی باشد. در نتیجه رفتارهای پرخاشگرانه با درکنار هم قرار گرفتن این دلایل در جامعه در قالب خشونتهای رفتاری و کلامی به فضای بیرون از حوزه شخصی افراد بروز پیدا میکنند و طبیعی است که مسائل اقتصادی هم نه به عنوان عامل اصلی که به عنوان عاملی غیر مستقیم میتواند در کنار سایر عوامل، خشونت را در فضای جامعه تقویت کند.