نانسی گیبس، سردبیر سابق تایم، مدیر مرکز رسانهها، سیاست و سیاست عمومی شورنستاین دانشکده دولت کندی در دانشگاه هاروارد در مطلبی برای واشنگتن پست نوشت: «با گذشت زمان، رئیسجمهوری آمریکا هر روز با خرد عظیم و بینظیر خود جولان میدهد. پس بگذارید تا من هم یک تئوری آزمایشنشده درباره آنچه در معرض دید ماست، مطرح کنم و بعد آن را به بوته آزمایش بگذارم.
اگر رئیسجمهوری آمریکا بخواهد برود چه میشود؟ بیشتر حرف از شغلی است که او هرگز دوست نداشته است و برای همین بیشترین زمانش را به جای ریاست جمهوری به تماشای تلویزیون اختصاص میدهد. در وضعیت عادی، این شامل هر کدام از کارهایی که او زمانی از آنها خودداری میکرد، میشود؛ دست دادن با انسانهای آلوده به میکروب، مکالمه با کارشناسانی که بیش از او میدانند، نشستنهای طولانی مدت، هدف انتقاد قرار گرفتن جدای از اینکه چه کاری کرده باشد و تاکید کردن که تماما بخشهای مهم این شغل را تشکیل میدهند. او تا حد زیادی برای تغییر این نقش پیش رفت، کارشناسان را اخراج کرد، برنامه کاریاش را پاک کرد، به بازی گلف خود ادامه داد. کمپینهای انتخاباتی تفریح بود و بهترین مدرکی که نشان دهد او چقدر ناچیز ریاست جمهوری را دوست دارد، این است که او به ندرت کارش را انجام میدهد.
من شمهای از این را حتی پیش از اینکه او به این سمت برسد، دیده بودم. چند هفته پس از انتخابات ۲۰۱۶ بود و من در برج ترامپ با او مصاحبه کردم. او سرخوش و مهربان به تمامی سوالات پاسخ داد و از به قدرت رسیدن محتمل خودش لذت میبرد. نزدیک اتمام کار، پرسیدم که بعدا در کاخ سفید هم میتوانم او را ملاقات کنم و ببینم که اوضاع چطور است؟ او پاسخ داد "بله البته" اما بعد لحظهای مکث کرد و پرسید "اما... اگر دوست نداشته باشم چه؟ اگر دیگر نخواهم این کار را کنم چه؟" گاهی سوالاتی که به شوخی طرح میشوند، جدیتر هستند.
او آنقدر مدعی شده است که عاشق رسیدن به پست ریاست جمهوری است که ساده است فکر کنیم او زیاد اعتراض میکند. او اولین فرد هم نبود که بیقراری میکرد؛ هری اس ترومن کاخ سفید را "زندان سفید بزرگ" نامید. بیل کلینتون آن را "گوهر تاج سیستم کیفری فدرال" دانست. اکثر روسای جمهوری آمریکا یک سری استرسها بابت اتخاذ تصمیمهای دشوار متحمل شدند، اینکه تصمیمهای مرتبط با مرگ و زندگی بگیرند؛ تمام ارزشها و دیدگاههایی که شامل ریاست جمهوری است. آنها با نتایج بد برخی از این تصمیمها سر میکنند و هر کجا که بتوانند به دنبال آرامش میروند، از جمله همدردی که از روسای سابق دریافت میکنند.
ترامپ از سرخوردگی حاصل از عدم تحقق برنامه خود میگریزد چون برنامهای نداشته است و به طور مداوم خودش را مورد تمجید و ستایش قرار میدهد. او میتواند این لحظه را به عنوان نکتهای برجسته حساب کند؛ بیکاری کمسابقه، بازارهای سهام رو به رشد، تحول قضایی. تصور کردنش ساده است که همه اینها سرازیری است و از همین جا سرعتش زیاد است. اعتماد به نفس او به عقل والایش باعث میشود که حتی تصمیمات بیپروا اتخاذ کند، مانند کنار گذاشتن اعتماد آمریکا به شرکای کرد خود، بدون هیچگونه ردی از پشیمانی یا تاسف غیر از اینکه دوست ندارد انتقاد بابت انجام این کار وارد شود. اما از زمانی که رسوایی اوکراین رخ داده است، توییتهای خصمانه و تندخوی او نشان میدهد که انتقاد از رفتارش که گهگاه حتی از سوی مدافعان و حامیانش رخ میدهد، این روزها را حتی کمتر از حد معمول سرگرمکننده میکند.
همگی اینها سوالی را به وجود میآورد: انتشار اطلاعات اوکراین، مقاومت دوباره مقابل نظارت کنگره، خیانت در سوریه، حتی افزایش بددهنی توییتری او به طرز ماهرانهای برای شعلهور کردن یک به یک حوزههای انتخابیه ترامپ کافی باشد. این تغییر در نظرسنجیها دلیلی دارد؛ جمهوریخواهان و مستقلها حتی آنهایی که در کنگره فعالیت دارند ممکن است بر سر اینکه حدود مجاز کجاست توافق نداشته باشند اما میدانند حدود مجازی وجود دارد که قطعا "تیراندازی در خیابان پنجم" نیست.
آگاهانه یا ناآگاهانه، آیا او ممکن است به این نتیجه برسد که استیضاح و برکناری بهترین گزینهاش برای فرار از "زندان سفید بزرگ" است؟ استعفا منتفی است؛ این کار بزدلهاست. شکست در ۲۰۲۰ بدتر است؛ باخت مال بازندههاست اما استیضاح و برکناری به دست کنگره به او این امکان را میدهد تا دولت را محکوم کند و از کسانی که او را در کنگره تنها گذاشتهاند و از پشت به او خنجر زدهاند، انتقاد کند. استیضاح به او اجازه ادامه مبارزه را میدهد و او این اقدام را غیر منصفانه، غیر قانونی و یک کودتا خواهد خواند که اگر این حکم در نوامبر آینده از سوی میلیونها رایدهنده صادر شود، بسیار تلختر خواهد بود.
پس نشانه سرعت فرار او چه خواهد بود؟ جارد کوشنر و ایوانکا در راه منهتن هستند. ترامپ با صدور یک دستور اجرایی برای تغییر نام فرودگاه ملی ریگان به نام خود است. او الن چائو را اخراج میکند و علیه میچ مککانل در کنتاکی کمپین انتخاباتی به راه میاندازد. او رقیب ضعیفتر از خود را در برابر دوربینها در حیاط کاخ سفید تخریب میکند.
وقتی به همه اینها فکر میکنید، با یک گزینه از انتخابهای بد، استیضاح چندان هم بد به نظر نمیرسد و شما را زودتر به برج تجملاتی خودتان میرساند. این در صورتی است که فرض کنیم شما تصور نمیکنید بتوانید قانون اساسی را از بین ببرید و تنها کسی باشید که باقی میمانید.»