این نخستین بار نیست که او به صراحت میگوید: «راهش این است که در همه پُرسی از مردم بپرسیم.»
نوبت قبل در 15 مرداد 1398 در دیدار با دیپلماتهای ایرانی گفته بود «تضمین جمهوری اسلامی برای تاریخ آینده در گرو اجرای درست اصول 6 و 59 قانون اساسی است» و این دو اصل به امکان برگزاری «رفراندوم» اشاره کردهاند. (همه پرسی، واژهای پارسی در برابر رفراندوم و برساختۀ متفکر نامآور ایرانی – داریوش آشوری- است). کمی قبلتر و در دیدار چهارم خُرداد با روزنامهنگاران نیز اصل 59 را «بُنبست شکن» توصیف کرده بود.
در دیدار با دانشجویان در اردیبهشت ماه نیز از اصل 59 به عنوان «راهحل مشکلات» یاد کرده و سال پیش در نیمۀ مرداد ماه هم این بحث را پیش کشیده بود. قصه محدود به 98 و 97 و در دیدارهای دانشجویی و مطبوعاتی هم نیست. کما این که در سخنرانی عمومی و رسمی 22 بهمن 1396 در میدان آزادی و در پی اعتراضات دی ماه همان سال گفت: «صندوق آرا را بیاوریم و طبق اصل 59 هر آنچه مردم گفتند عمل کنیم.»
در دورۀ اول ریاست جمهوری و در 14 دی 1393 در جمع اقتصاددانان نیز گفته بود: «خیلی تمایل دارم یک بار هم که شده یک مسألۀ مهم را به عنوان مسؤول اجرای قانون اساسی به رفراندوم بگذارم.»
با این که رییس جمهوری به جز مورد اخیر هیچگاه نگفته بود کدام موضوع را مدنظر دارد و از اجرای یک اصل مصرّح قانون اساسی سخن به میان میآورد اما چرا پیشنهاد و راهکار او را نمیپسندند و برنمیتابند و واکنش نشان میدهند و صدا و سیما هم در بخشهای خبری به آن نمیپردازد و موضوعی تا بدین حد مهم را به بحث نمیگذارد؟
اول: در نگاه اصولگرایان، رییس جمهوری نه رییس «جمهوری اسلامی ایران» که تنها رییس «دولت جمهوری اسلامی ایران» است و در کتابهای درسی نیز شأن او تنها در حد رییس یک قوه و هم عرض یا هم ارز دو قوه و در واقع چند قوۀ دیگر توصیف شده است. چون عملا صدا و سیما و شورای نگهبان و مجمع تشخیص و مجلس خبرگان هم در حد یک قوه خود را ارتقا دادهاند.
در این نگاه که مغایر اصل 113 قانون اساسی است کار رییس جمهوری «تدارکات» است. سید محمد خاتمی هم یک بار گفته بود «رییس جمهوری را تدارکاتچی می خواهند» که به نادرست این گونه منعکس می شود که «رییس جمهوری، تدارکاتچی است».
رییس جمهوری که پیشنهاد همه پرسی را مطرح می کند و رفراندوم را به اجرا می گذارد اما دیگر در حد تدارکات ترسیم نمی شود. پس دلیل اول در مخالفت با پیشنهاد همه پرسی این است که رییس جمهوری را رییس «جمهوری اسلامی» نمی دانند. رییس ادارۀ تدارکات و مسؤول تأمین آب و نان و نه تعیین خطوط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی می دانند.
دوم: این تصور غالب شده که انگار رفراندوم تنها دربارۀ ساختار سیاسی و قانون اساسی برپا می شود. چون بعد از پیروزی انقلاب سه رفراندوم برگزار شده که یکی دربارۀ نوع ساختار جدید سیاسی بوده و دو مورد دربارۀ قانون اساسی و اصلاح آن. پیش از انقلاب هم دو بار رفراندوم برگزار شده که یکی در دولت دکتر مصدق و برای انحلال مجلس شورای ملی وقت بوده و 10 سال بعد برای آنچه انقلاب سفید شاه و ملت، خوانده شد. قانون اساسی مشروطه اما در برابر رفراندوم ساکت است و چون امری مدرن است در شرع هم پیش بینی نشده است.
سوم: برگزاری همه پرسی به معنی آن است که مرجع قانون گذاری مردم اند. حال آن که اصول گرایان اعتبار مصوبات مجلس را نیز به تأیید شورای نگهبان می دانند و سنجۀ «اکثریت- اقلیت» نزد اینان به تنهایی کافی نیست.
چهارم: همه پرسی، روحانی را از موضع «انفعالی» به «فعال» بدل می کند و این مطلوب منتقدان او نیست که مایل اند مجلس و ریاست جمهوری را بازپس بگیرند و در دو سال باقی مانده گوشۀ رینگ باشد.
پنجم: اگر تا دیروز احتمال می دادند موضوع همه پرسی ادامه یا توقف پرداخت یارانۀ نقدی یا قیمت بنزین یا ماندن در برجام باشد، این بار به صراحت گفته است باید از مردم بپرسیم دنبال «تعامل» با دنیا هستیم یا «تقابل» و این کاملا سیاسی است و کلان.
ششم: اگر همین حالا قرار باشد قانون اساسی را دوباره بازنگری کنند بعید نیست خود را از اصولی مانند 113 که رییس جمهوری را مسؤول اجرای قانون اساسی می داند یا اصول مربوط به حقوق ملت و آزادی ها یا همین اصل 59 خلاص کنند!
بنا بر این صرف تصریح قانون اساسی برای آنها تکلیف آور نیست. کما این که 20 سال اصل شوراها را هم تعطیل کرده بودند و خاتمی به اجرا گذاشت. پس یکی از دلایل مخالفت با اجرای اصل 59 این است که با اصل 59 مخالف اند!
هفتم: اصول گرایی ایرانی دوست دارد خود از طرف «همه» صحبت کند و وقتی خودشان «همه» اند از آنها بپرسند کافی است!
در قضیه ورود زنان به ورزشگاه دیدیم چگونه استدلال کردند. چون از 4500 بلیت 3500 بلیت فروخته شد و چون جمعیت زنان در کل ایران 40 میلیون نفر است، آن جمعیت تنها یک ده هزارم بود! با منطقی این گونه خودشان اکثریت اند و دیگران اقلیت و آنچه آنان می گویند عین نظر همه است. پرسیدن ندارد که!
هشتم: بافت جمعیت و تغییر نسل و علایق و سلایق غالب مردم کاملا مشخص است و پیشاپیش می توان حدس زد به کدام گزینه رأی می دهند. در همه پرسی وعده سه برابر کردن یارانه نقدی نیز کارگر نمی افتد و بحثی کاملا نظری است.بنا بر این به «الف» تن نمی دهند تا ناگزیر از ادای حروف دیگر نباشند.
نهم: رجوع به آرای مردم به صورت مستقیم یک راهکار مدرن است و در کشوری چون سوییس در امور ظاهرا کم اهمیت نیز این اتفاق می افتد. اولین رفراندوم از این دست در ایران، باب اموری از این گونه را اما باز می کند و این مطلوب کسانی نیست که دوست دارند ما استثنایی بر قواعد عالم باشیم و طرحی نو دراندازیم و حتی تدریس زبان انگلیسی را می خواهند حذف کنند.
سرانجام و به عنوان حدس دهم در دلایل احتمالی مخالفت با راهکار همه پُرسی می توان گفت مخالف اند چون نگاه شان به انتخابات، مناسکی است. برای صدا و سیما صفوف مردم پای صندوق ها مهم است نه گرایش جریانی که پیروز می شود. مهم این است که مُشت محکمی به دهان آمریکا و یاوه گویان باشد و در همه پُرسی احتمالی مشخص نیست مشت محکم هست یا نیست.
در انتخابات، شورای نگهبان از ابتدا تا انتها فعال ما یشاء است. چه در تأیید صلاحیت ها و چه ابطال حوزه ها و چه در رسم جدید حتی پس از انتخاب نماینده مانند کاری که با مینو خالقی نمایندۀ اصفهان شد. اما در همه پرسی چی را تأیید صلاحیت و چی را باطل کنند؟
این 10 دلیل احتمالی مخالفان همه پرسی است. دلایل روحانی اما برخی مشخص است و بعضی را می توان حدس زد. او خود را مسؤول اجرای قانون اساسی می داند و بر آن است که اصل 59 را اجرا کند و این نه گناه است و نه نقض قانون.
دلیل مهم تر اما این است که زمان به تندی می گذرد و مگر خود بارها این سخن نهج البلاغه را یادآور نشده که فرصت ها چون ابر می آیند و می گذرند.
مولانا می گوید:
چون خیالی در دلت آمد نشست
هر کجا که می گریزی با تو هست...
خیال برگزاری همه پرسی سال هاست که با اوست و اگر نه اجرا که پیشنهاد هم نکند حسرت آن را تا پایان عمر خواهد داشت. کما این که محمود احمدی نژاد تازه دو سال آخر دریافت که چه فرصت هایی را از دست داده است.
برای سیاست مداران هیچ چیز بدتر از حسرت نیست. خاصه هنگامی که در قدرت نباشد و کاری از دست او برنیاید.
بازرگان، حسرت می خورد که چرا کاندیدای ریاست جمهوری نشد و هاشمی رفسنجانی اواخر دریافت اگر در اوج قدرت با اعمال نظارت استصوابی برای مجلس چهارم مخالفت کرده بود روزی گریبان خود او را در 80 سالگی نمی گرفت و ایرج امینی دربارۀ پدرش علی امینی نخست وزیر آغاز دهۀ 40 نوشته است همواره حسرت می خورد که چرا به دیدار مصدق در احمد آباد نرفت. حال آن که به لحاظ نسبت خانوادگی نیز توجیه داشت و می دانست شاه تحت فشار کندی به نخست وزیری او تن داده بود.
روحانی یا پیشنهاد رفراندوم را به صورت مشخص مطرح می کند و به اجرا می گذارد. یا طرح می کند و به درِ بسته می خورد یا تا دو سال دیگر در این یا آن سخنرانی می گوید که این راهکار هم هست و در همین حد می ماند.
این خیال اما با اوست و انتخاب هم با اوست که از ذهن به عین بیاورد یا تا پایان عمر با حسرت از آن یاد کند.