عباس عبدی در یادداشتی نوشت: «در میان اصولگرایان چند نفر هستند که مطالبشان را باید خواند. البته میدانم که بسیاری از دوستان دنبال مواضع و نوشتههای رادیکالهای آنان بوده و گمان دارند که آنها تعیینکننده هستند. در حالی که به نظر میرسد همین تفکر دوستان ماست که مطالب رادیکالها را بیش از آن که ارزش داشته باشد، قیمتگذاری میکنند. در عوض بنده معتقدم باید به نوشتههای کسانی بیشتر پرداخت که خیری عمومی در نوشته آنان است. یکی از این افراد آقای عبدالله گنجی، مدیرمسئول روزنامه جوان است. گرچه اختلاف نظرهای اساسی با ایشان وجود دارد ولی در مواردی نکات مشترکی نیز هست که میتواند مبنای اقدام سازنده باشد.
وی در آخرین گفتوگویی که داشته، درباره ستار بهشتی و موارد مشابه موضعی ارزشمندی گرفته و اظهار داشته است: «کاری که در حق ستار بهشتی انجام شده خیانت بوده و باید با آن برخورد و نتیجه به مردم اعلام شود. برخی که باعث فوت او شدهاند، باید به دادگاه میرفتند. این که آدمی برود زندان این جوری با او برخورد شود به نام جمهوری اسلامی خیلی بد است. خیلی پلشتی در حاکمیت است اما اصولگراها نسبت به آنها موضع نمیگیرند. وقتی ستار بهشتی کشته میشود اصلاحطلبها میروند با مادرش عکس میگیرند ولی اصولگراها هیچی نمیگویند. فرض اصولگراها این است که پلیس یک اشتباهی کرده است و حالا فرد خاطی را به دادگاه میبرند و محاکمه میشود. طرف در زندان کشته شده است من حمل بر این میکنم کار بدی است و معتقدم باید برخورد کنند. اما به این نمیرسم که باید در این زمینه بیایم و حرف بزنم. در صورتی که از من توقع است. این که تنها نیتم این باشد که باید با این قتل برخورد شود، کافی نیست. باید بیایید مردم نظر شما را بشنوند و بگویند موضع فلانی این است. اصولگرایان باید هر موضعی درباره این پلشتیها دارند را شفاف بیان کنند که نمیکنند. منظورم از فهم اجتماعی همین است. این نکته بسیار مهمی است.»
واقعیت این است که در فضای کنونی کشور عدالت و حقیقت قربانی رقابتهای سیاسی و فرقهگرایی سیاسی میشوند و حتی مردم نیز چندان اعتمادی به این بازیهای سیاسی ندارند، زیرا مبارزه اصیل با فساد و ظلم و بیعدالتی با گرایش فرقهای به کلی تفاوت دارد.
گرایش فرقهای و سیاسی، خودش یکی از مظاهر ظلم و بیعدالتی و فساد است و با وجود و غلبه این گرایش، نمیتوان قدم مثبتی به سوی عدالت برداشت. بنابراین اظهارات آقای گنجی را باید به فال نیک گرفت و آن را پایه اقدامی مشترک قرار داد؛ اقدامی کارساز که میتواند به برونرفت از این وضعیت ناخرسندکننده منجر شود. در پی این بودم که تمثیلی تاریخی برای مشابهسازی این پیشنهاد پیدا کنم، دیدم که در این مورد خاص اشاره به پیمان جوانمردان یا همان «حلفالفضول» بهترین نمونه است. پیمانی که سالها پیش از اسلام میان جوانان مکه بسته شد و پیامبر اسلام (ص) نیز عضو آن پیمان بود. قضیه از این قرار بود که یک فرد یمنی به مکه آمد و از سوی یکی از قدرتمندان مکه مورد ظلم واقع شد مثل امروز که سعودیها به مردم یمن ظلم میکنند. او کالایی را به یکی از افراد بانفوذ قبایل مکه فروخت ولی خریدار از دادن پول کالا استنکاف کرد. آن مرد یمنی دستش به جایی نرسید و در نهایت در کنار کعبه و حجرالاسود فریاد برآورد و از قریش کمک خواست که حقش را بگیرند. برخی جوانان مکه از قبایل گوناگون جمع شدند و پیمانی بستند و اعضای پیمان تعهد کردند که از آن پس هر گاه در مکه اتفاق ناروا و ظلمی رخ دهد، چه برای بیگانه باشد یا برای آشنا و چه آزاد و چه بنده، در مقام دفاع از مظلوم برخیزند، حق او را بگیرند و از وی دفع ظلم کنند. ظالم و تجاوزگر نیز خواه از طبقه بالا باشد یا طبقه پایین، خودی باشد یا غیر خودی فرقی برای آنان نکند. سالها بعد در مدینه و زمانی که پیامبر به مقام نبوت رسیده بود، به این کار خود که در ۲۰ سالگی در آن مشارکت کرده بود، افتخار میکرد و میفرمود: من در پیمانی شرکت کردم که آن را از داشتن بهترین چیزها دوستتر دارم، اگر در اسلام نیز مرا در پیمانی مانند آن دعوت کنند اجابت میکنم.
اکنون نیز میتوان فراتر از مصالح حزبی، گروهی، قومی و سیاسی و... و هر چیز دیگر محلی را مقر قرار دهیم و پیمانی را بنویسم که در مبارزه با فساد، ظلم و بیعدالتی هیچ مصلحتی را برتر از عدالت و حق ندانسته و به صورت متحد با آن مقابله شود. انجام این کار بسیار سخت است ولی اگر فراجناحی شود، همان میشود که پیامبر(ص) هم فرمود و آن را از افتخارات زندگیاش دانسته است.»