امینی از خانوادهای متعین اهل خوانسار، متولد ۱۳۰۲ و از سال ۱۳۲۵ در روزنامههای زمان به کار مشغول بود، اما جلوه او در حرفه روزنامهنگاری از ۱۳۲۹ و همزمان با نخستوزیری سرتیپ حاجعلی رزمآرا، در روزنامه کیهان آغاز شد. پیش از آن، در چند روزنامه سیاسی و از جمله کوتاه مدتی در روزنامهای متعلق به حزب توده، به عنوان خبرنگار پارلمانی کار کرده بود، تا آخرین بار که به روزنامه آتش پیوست که به مدیریت میراشرافی و در خط راست تندرو پیش میرفت و از جمله کسانی که در آن روزنامه مینوشتند نصرتالله معینیان (بعدها رئیس انتشارات و رادیو، وزیر چند کابینه و آخرین رئیس دفتر مخصوص پادشاه)، دکتر مهدی بهرهمند و پرویز آزادی بودند.
در میان گزارشهای سیاسی معروف امینی برای کیهان، ترور رزمآرا، دادگاه نظامی محاکمه دکتر محمد مصدق و تجدید روابط دوستی ایران و شوروی به زمان خود شهره شد. او شاید تنها خبرنگاری بود که در دوران نهضت ملی کردن نفت با وزیران دولت مصدق، مخالفان وی، و سران حزب توده راه داشت و همین روابط، دسترسی وی را به خبرهای پشتپرده، در سالهای کاری خود آسان میکرد.
خود، با طنز شیطنتآمیزی که بدان مشهور بود، گفته: «در آن دوره خیلی وسایل نبود و مهمترین خبرهای سیاسی را که تیتر اول شدند از طریق رانندهها، منشیها، پیشخدمتها و همسران مقامات به دست آوردم.»
دستکم میتوان گفت خبر جلسات مخالفان برای ساقط کردن دولت مصدق، در روز ۲۵ مرداد ۳۲ از این طریق به دست آمده بود، چنان که امینی در ۱۵ خرداد سال ۴۲ هم از تصمیم اسدالله علم به فرستادن ارتش برای مقابله با شورشیان خبر یافت و هم از اصرار پادشاه برای ترک پایتخت. در سالهای بعد او برای اولین بار خبر بهبود روابط ایران و شوروی و پایان جنگ لفظی بین دو کشور را به دست آورد و هم خبر تاسیس سپاه بهداشت. اینگونه خبرها در دورانی که اطلاعات و کیهان دو روزنامه عصر رقابت تنگاتنگی داشت، به کیهان در مواردی دست بالاتر را داده بود.
در میان گزارشگران دادگاه نظامی دکتر مصدق که توجه جهانی بدان معطوف بود به جز خبرنگاران و عکاسان و فیلمبرداران خارجی که، روز به روز آن حادثه مهم را گزارش میدادند، خبرنگاران ایرانی هم فعال بودند و تنوع گزارش روزنامههای داخلی در آن روزها نشان از آن دارد که فرمانداری نظامی و دادستانی که مدام تهدید میکردند هم موفق به سانسور و هدایت گزارشها نبودند.
در میان خاطرات شیرین و تلخ دوران خبرنگاری حرفهای، ماجراهای جنبی دادگاه نظامی محاکمه دکتر مصدق در یادش مانده بود و تا آخرین روزهای حیات آمادگی داشت که از آن روزها بگوید.
در آن جلسات کسانی مانند شاپور ریپورتر، پرویز رایین، علی مهرآوری و یوسف مازندی برای خبرگزاریهای بین المللی گزارش میدادند و نورالدین نوری، مهدی بهرهمند، مردوخ کردستانی، محمد کشاورزیان و نصیر امینی گزارشگران روزنامههای داخلی بودند.
اما با تحولی که در سال ۵۴ در کشور رخ داد، همزمان با تصمیم پادشاه به تاسیس حزب رستاخیز، ساواک نیز طرحهای تازهای به اجرا گذاشت که از جمله پاکسازی مطبوعات بود. کسانی با سابقه عضویت در حزب توده، عملاً ممنوعالقلم شدند. ۳۲ نفر از جمله چهرههای مطبوعاتی معتبری مانند دکتر مهدی سمسار سردبیر کل کیهان، دکتر عبدالرسول عظیمی سردبیر پیشین کیهان و مدیر روزنامه پیغام امروز، جهانگیر بهروز مدیر نشریه اکواف ایران و سردبیر پیشین آیندگان، غلامحسین صالحیار سردبیر روزنامههای مختلف مانند اطلاعات و آیندگان، ایرج نبوی روزنامهنگار قدیمی، علی باستانی خبرنگار نفت.
نصیر امینی هم نامش در همین قرعه درآمد و با نارضایتی آشکار دکتر مصطفی مصباحزاده، به دستور ساواک از حضور در روزنامه محروم شد. تصمیمی که کوتاه مدتی بعد آشکار شد با پیگیری اسدالله علم وزیر دربار، صورتبندی شده و مخالف سرسخت آن امیرعباس هویدا بوده است. نخستوزیر وقت بعد از ناتوانی در اجرایی شدن تصمیم به ممنوعالقلمی روزنامهنگاران باسابقه، دست به کار شد تا هر کدام به طریقی در کار بمانند. از جمله راهگشاییهای وی سپردن توزیع و تنظیم مواد لازم در تغذیه رایگان به شرکتی سپرده شد که ایرج نبوی و نصیر امینی مدیران آن بودند و همراه گروه دیگری که همگی از مطبوعات جمع شده بودند، در این طرح پرهزینه سهیم شدند که بر اساس آن از ابتدای سال تحصیلی ۵۵ برای کودکان خردسال در مدرسهها و شیرخوارگان تا دو سالگی با مادرانشان تغذیه رایگانی بر اساس محاسبه بهداشت جهانی توزیع شود. به این ترتیب در سالهای پایانی حکومت پادشاهی، نصیر امینی و جمعی همراه به تجارت مشغول شدند تا انقلاب صورت گرفت.
امینی در زمان انقلاب، صدمه بسیار متحمل شد و در لندن سکونت در پیش گرفت. در اینجا بود که دوستیهای دیرین با مدیران عالیرتبه وی را عضو ثابت حلقههایی قرار داد که از سیاستورزی دست شسته و یا به کاری در زمینه تخصص خود مشغول شدند و یا بازنشستگی را پذیرفتند.
در سال ۱۳۶۰ با پیشنهاد مهدی سمیعی چهره برجسته بانکی و سالها رئیس بانک مرکزی و سازمان برنامه، انجمن ایرانیان تاسیس شد و امینی از اولین بنیانگذاران این انجمن بود که نزدیک چهل سال فعال موثر داشت. از همین ترکیبهای جمعی صاحبنامان یک کتابفروشی مجلل و پرکتاب هم در خیابان کنزینگتون لندن شکل گرفت که جمعی از صاحبان مقام و تاجران معتبر و صنعتگران مهاجر ایرانی بنیادش نهادند و اداره آن به نصیر امینی سپرده شد.
در همان زمان وی فصلنامه رنگین و مجللی به نام ایران منتشر کرد که در همان چند شمارهای که منتشر گشت، جلوهگر شد. همچنان که در کالیفرنیا و پاریس نیز حرکات مشابه صورت گرفت، با گذر ایام، پیری و درگذشت نامآوران، تغییر ترکیب مهاجران جدید این موسسات کم کم رو به افول نهادند و تعطیل شدند.
نصیر امینی چند سال پیش همسرش منظر کسروی را از دست داد و با تنها فرزندش نازنین و تنها نوهاش بیبیناز حمیدی زندگی میکرد. میهماننوازی و خوشباشی وی شهره بود و خانواده و دوستان نزدیکش تا آخرین لحظه بر بالینش حاضر بودند و مرگ آرام در یک زندگی ۹۶ ساله، حاصل خوشباشی همیشگیاش بود.