حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی، در گفتگویی به نکاتی درباره آیت الله هاشمی رفسنجانی و مرگ او، سردار قاسم سلیمانی و موسسه مولی الموحدین اشاره کرده است. در ادامه بخشی از این گفتگو را می خوانید.
آقای هاشمی هیچوقت اسپانسر شما نبوده است؟
من اگر میخواستم از موقعیت و جایگاه آقای هاشمی استفاده کنم، سال ۵۸ که جهاد کرمان یا جهاد بم را تشکیل دادم، به تهران میآمدم. طبیعی بود که من میتوانستم به تهران بیایم و در حول و حوش آقای هاشمی در مرکز، برای خودم موقعیت و جایگاهی دستوپا کنم.
شاید سنوسالتان کم بوده، میخواستید بازی تدارکاتی کنید و بعد که سنتان بالاتر رفت...
آنموقع همه کمسنوسال بودند. زمانی که به تهران آمدم یک اندوخته داشتم. زمانی که رئیس دفتر آقای هاشمی شدم، اندوختهای از تجربه اجرایی و سیاسی داشتم. میتوانستم کمک آقای هاشمی باشم، آویزان آقای هاشمی نبودم.
ارتباط گرفتن با سپاه، با دستگاههای امنیتی، با جریانهای سیاسی و... را در استانداری خوب یاد گرفتید؟
من با همه رفیق بودم از موافق و مخالفم.
پس اینکه میگویند آقای مرعشی رفیقباز است صحت دارد.
من رفیقباز نیستم. من به همه مخلوقات خدا احترام میگذارم و حوصله فوقالعادهای دارم. در سن 27 سالگی که استاندار شدم، روز سوم استانداری من، حاکم شهر دادگاه انقلاب اسلامی کرمان در بین نماز ظهر و عصر در مسجد جامع کرمان بلند شد و گفت: «ایها الناس! من احمد توکلیراوری، حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی کرمان، اعلام میکنم که این حسین مرعشی که استاندار کرمان شده هم فاسد است هم مفسد! و دلایل افسادش را منتشر میکنم».
یکی با لباس سپاه که آن موقع درجه هم نداشت آمد جلو و گفت: خیلی بیشرفی!
یا برایتان آن مقطع مهم بود؟
اصلاً. الان هم این کارها برایم هیچ اهمیتی ندارد. ما بسیار طبیعی با کارها برخورد میکردیم. میگفتم موافق و مخالف.... من در نمازخانه استانداری نشسته بودم، مردم را میدیدم، یکطرف آقایان و طرف دیگر خانمها بودند. نوبت به یکی از آقایانی که از سپاه بود رسید. با لباس سپاه بود. آنموقع هنوز درجه نداشتند. گفتم: «چه فرمایشی دارید»؟ گفت: «آمدم بگویم خیلی بیشرفی!» گفتم: «ممنون». گفت: «خیلی نامردی!» گفتم: «متشکرم». آنجا محافظینی بودند که گفتم کسی جلو نیاید. مردم بلند شدند گفتم همه بنشینید. پنج دقیقه من را نواخت! من نه ناراحت شدم و نه عصبانی. تمام که شد گفتم: «حالا کاری داری برایت انجام دهم؟» گفت: «نه» گفتم: «میری که کار بقیه را انجام دهم؟» گفت: «باشه». علامت دادم هیچکس مزاحم رفتنش نشود. خودش فکر میکرد فردا به حاجقاسم سلیمانی زنگ میزنم- با ایشان رفیق بودم، ایشان فرمانده سپاه بود- و حداقل شکایتش را میکنم. ولی به هیچکس نگفتم. هفته بعد آمد و نشست و نوبتش شد. گفتم: «فرمایشی دارید؟» گفت: «آمدم بهت بگویم خیلی مردی!» همدیگر را بوسیدیم. رفت. تمام شد...
نتوانستم سر آقای هاشمی را کلاه بگذارم
اینکه وقتی وزرا بخواهند رئیسجمهور را ببینند وابسته به یک کانال دفتر رئیسجمهور هستند، آیا صحت دارد
خیر. وزرا که ارتباطشان با رئیسجمهور بسیار گسترده است. حداقل هفتهای دو جلسه که جلسه هیات دولت وزراست، همه به رئیسجمهور دسترسی دارند. جلسات دیگر از جمله جلسه شورای اقتصاد، شورای انقلاب فرهنگی و شورای امنیت ملی هم تشکیل میشد. در این جلسات به موازات جلسات دولت، جلساتی بود که همیشه وزرا در کنار رئیسجمهور بودند به اضافه سفرها. این کار حداقلی است. اینکه کسی بتواند رئیسجمهور را کانالیزه کند اصلاً کار دقیق و درستی نیست.
آقای هاشمی را هم که اصلاً کسی نمیتوانست؟
نه، ایشان متکی به هیچکس نبود. نه متکی به دفتر، نه متکی به معاونان و نه متکی به وزاریش...
آیا کسی از وزرا میتوانست سر آقای هاشمی را کلاه بگذارد؟
من موفق نشدم.
جواز دفن صادر شده بود
واقعاً مرگ آیت الله هاشمی مشکوک است؟
به هر حال یک نقدی وارد است و آن اینکه در مورد فوت یک شخصیت تراز اولی مانند آقای هاشمی، منطقاً این بوده که باید قبل از تصمیم به دفن نمونهبرداریها و ارزیابیهایی میشده، باید کمیسیونهای مخصوص پزشکی تشکیل میشده، این نقد به کسانی که در صحنه حضور داشتند و فنی بودند وارد است.
آیا این خبر صحت دارد که آقای هاشمی بدون جواز دفن، کفن و دفن شده است؟
نه. جواز دفن صادر شد. ولی از نظر مقررات پزشکی قانونی این کار بیایراد نبود.
خانواده درخواست نمونهبرداری نکردند؟
نه، آنها که بندگان خدا شوکه بودند که در آن شرایط... وزیر بهداشت درمان در صحنه بوده، آقای دکتر طباطبایی، پزشک مخصوص آقای هاشمی، در صحنه بوده، آقای زالی، رئیس نظام پزشکی، در صحنه و در بیمارستان حاضر بودند. این کار فنی بود کاری بود که ما بلد نبودیم.
آیا این صحت دارد که آقای هاشمی دو روز قبل از اینکه در استخر رحلت کند وارد استخر میشوند- چون من این داستان را هم از فاطمه خانم شنیدم هم از آقای الویری شنیدم- برق استخر قطع بوده لباسهایشان را میپوشند برمیگردند به سمت...
اطلاعی ندارم...
برای توسعه کرمان موسسه غیرانتفاعی مولیالوحدین را تاسیس کردم
فکر میکنم باید یک نقطه مشترک از تلقی افکار عمومی از آقای مرعشی، کسی که در ماهانایر، منطقه تجاری سیرجان و همان جاهایی که در سوالات مخاطبان گفتند و من قطع به یقین از شما میپرسم- اگر اجازه دهید و کسی که طرفدار توسعه از زاویه اقتصادی و طرفدار سرمایهداری است- فکر میکنم یک نقطه اشتراکی باید با افکار عمومی که این تلقی را از شما دارند که حزب کارگزاران پولدار هستند [وجود داشته باشد] از نظر شما عدد پولدار در این دوره زمانه چه عددی است؟ با چه گردش مالی؟
چیزی که شما گفتید قبلاً هم در ملاقاتی که خدمت آقای خامنهای بودم [مطرح شد.] وقتی رئیس میراث فرهنگی و گردشگری بودم و این آخرین مسئولیتم بود، ملاقات یکساعتونیمهای با ایشان داشتم و به ایشان توضیح دادم، الان هم برای شما توضیح میدهم.
من یک بخش زندگی شخصی دارم که زندگی شخصیام بسیار کوچک است. مطلقاً هم با زندگی اجتماعی و سیاسیام مخلوط نیست. یک مقدار مختصری در حد 14، 15 هکتار باغ پسته ارثیه مرحوم پدر و مادرم در رفسنجان است که در حال حاضر تولیدش از 10 سال اخیر به خاطر خشکسالی هزینه خودش را به زحمت تامین میکند و وقتی فرزندانم بزرگ شدند برای اینکه بیکار نباشند و برای اینکه کارمند دولت هم نشوند و برای اینکه محتاج هم نباشند، برای هرکدام یک شرکت خانوادگی درست کردم. یک نساجی کوچک در رفسنجان توسط یکی از پسرانم اداره میشود و یک مزرعه هم در حد 90 هکتار در ساوه خریدم که توسط پسر دیگرم اداره میشود که سهام این باغها هم متعلق به کل اعضای خانواده خودمان است.
این را میگویید یک بخش زندگی کوچک؟
اداره نمیکنند. همین الان هم زندگیشان اداره نمیشود. به هر حال پنج خانواده باید سر این سفره نان بخورند. تامین میشوند ولی نه آن مقداری که بتوانند سفر بروند، بتوانند هزینههای آنچنانی کنند. زندگی اجتماعی من کاملا از این مجزاست و من هیچکدام از فرزندان و اقوام را در بخش اجتماعی ورود ندادم. یعنی کاری است متعلق به عامه مردم! از زمانی که استاندار بودم برای اینکه توسعه کرمان را تسریع کنم یک موسسه غیرانتفاعی تحت عنوان «مولیالموحدین» را تاسیس کردم.
چرا گزارش عملکرد مولیالموحدین با تمام هلدینگها و شرکتها اعلام نشده است؟
قانون گفته به چه کسی باید گزارش بدهیم؟، اجازه دهید یک چیزی را بگویم. به یک نقطهای رسیدیم که من آمدم صورتجلسه کردیم. من آقای باهنر را عضو هیات امنا آوردم. گفتم امضا کن، ایشان امضا نمیکرد. خواهش کردیم ایشان امضا کرد. امضای قاسم سلیمانی را گرفتیم. عضو هیات امنا بود. خودمان هم امضا کردیم.
نمی دانم