جوان مسافرکش که در یک درگیری باعث مرگ همکارش شده بود در حالی در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت که قضات و برادران مقتول از مادرشان درخواست گذشت کردند اما زن مسن که بسیار ناراحت بود، حاضر به اعلام رضایت نشد.
این قتل یک سال قبل اتفاق افتاد و مسئولان حراست بیمارستانی در یافتآباد به مأموران گزارش دادند جوانی که چند روز پیش بهدلیل واردشدن پیچگوشتی به داخل جمجمهاش بستري بود، جانش را از دست داده است. پلیس که متهم این درگیری را به اتهام ایجاد جراحت بازداشت کرده بود، این بار قتل عمدی را به او تفهیم کرد و پرونده برای رسیدگی به اداره آگاهی تهران ارسال شد.
متهم که جوانی متولد سال 72 به نام کامبیز است ایراد جرح منجر به مرگ را قبول کرد و گفت: ما درگیر شدیم؛ البته من درگيري را آغاز نكردم. در حالتی که تعادل سعید (مقتول) به هم خورد پیچگوشتی که دست من بود، وارد سر او شد و این اتفاق افتاد. با صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در اولین جلسه رسیدگی قضات به برادران مقتول که در دادگاه حاضر شده بودند، پیشنهاد دادند تا با مادرشان صحبت کنند و از او بخواهند درصورتیکه برایش امکان دارد گذشت کند.
با توجه به اینکه مادر مقتول در آن جلسه حضور نداشت، رسیدگی به تعویق افتاد تا اینکه روز گذشته جلسه دوم برگزار شد. در ابتدای جلسه رسیدگی یک بار دیگر قاضی رضایی از مادر مقتول که در دادگاه حاضر شده بود خواست تا از قصاص گذشت کند اما این زن قبول نکرد.
یکی از برادران مقتول گفت: جلسه قبل نیز قضات دراینباره با من صحبت کردند؛ من هم تصمیم گرفتم رضایت مادرم را جلب کنم. چندین بار به اتفاق برادران دیگرم با مادرم صحبت کردیم اما قبول نکرد. بزرگان و معتمدان را پیش او بردیم و جلسه تشکیل دادیم تا شاید مادرمان گذشت کند اما قبول نکرد و ما هم نمیتوانیم روی حرفش حرف بزنیم. در این هنگام قاضی دوباره از زن 80ساله خواست تا بیشتر فکر کند.
قاضی گفت: تو به جز مقتول 9 فرزند داری و تنها نیستی و این قتل نیز یک قتل کاملا اتفاقی است؛ ما در هر قتلی به اولیای دم اصرار بر گذشت نمیکنیم اما این جوان کاملا اتفاقی مرتکب قتل شده است. زن 80ساله گفت: من پسرم را در ناز و نعمت بزرگ کردم؛ 9 فرزند دیگر دارم اما او هم پسرم بود.
در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت؛ او گفت: روز حادثه مادرم با من تماس گرفت و گفت فشار خونش پایین است. از من خواست او را دکتر ببرم. از ایستگاه تا خانه ما دو چهارراه بود؛ گفتم با ماشین خالی نروم. مسافر زدم؛ سعید از این کار من عصبانی شد. مسافرها را پیاده کرد. من روزه بودم و رمقی نداشتم؛ ضمن اینکه جثه من کوچکتر از سعید بود.
او آینه ماشینم را شکست و مرا زد. بعد که جدا شدیم من با خودم گفتم دو هزار تومان کار نکردم که 20 هزار تومان پول آینه بدهم؛ پیچگوشتی را برداشتم تا آینه را درست کنم یکدفعه به سمت من آمد و خواست پیچگوشتی را بگیرد؛ ما هر دو پیچگوشتی را گرفته بودیم؛ اگر من ول میکردم مرا میزد.
در یک لحظه فکر میکنم پای سعید پیچ خورد، چون جمعیت خیلی زیادی جمع شده بود. او پیچگوشتی را رها کرد و در شیب خیابان و هجوم جمعیت رها شد و پیچگوشتی به سرش برخورد کرد. من خودم به اورژانس زنگ زدم و پلیس را خبر کردم. جمعیت میخواست من را فراری دهد اما من ایستادم تا پلیس بیاید چون واقعا به قصد کشت نزدم و کاملا اتفاقی بود.
من برای یک لقمه نان کار میکردم. در طول دادگاه متهم و خانوادهاش بهشدت گریه میکردند و درخواست بخشش داشتند؛ با این حال مادر مقتول فعلا حاضر به گذشت نشده است. با پایان جلسه دادگاه قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.