«هجوم اصولگرایان در قالب جریانهای تندرو، محافظهکار و حتی اعتدالی برای پیروزی در انتخابات مجلس تأملبرانگیز است؛ جریانهایی که چندان به روشهای دموکراتیک باور ندارند و مجلس را بیش از آن که نهادی برای توسعه دموکراسی بدانند، نهادی برای فشار به دولتهای ناهمسو میدانند که منافع کوتاهمدت و بلندمدت آنها را تحدید نکند. حضور چهرههای سرشناسی همچون محمدباقر قالیباف که از آزمونهای ریاستجمهوری موفق بیرون نیامده تا حمید رسایی که خاطره خوشایندی از او در مجلس و در سیاست وجود ندارد، از استراتژیای خبر میدهد که بر اساس این باور تبیین شده است: آمار شرکتکنندگان در انتخابات مجلس در شهرهای بزرگ، همچون تهران، اصفهان و شیراز چندان چشمگیر نخواهد بود و این فرصت مناسبی است تا مردمی که در هشت سال اخیر دولت روحانی سکوت کردهاند، باز به صحنه بیایند و کار را تمام کنند؛ مردمی که در هیچیک از تحلیلهای اصلاحطلبان و اپوزیسیونها جایی ندارند و همواره از آنها بهعنوان رأیدهندگان سازمانی یاد میشود. این که عنوان آرای سازمانی شاخص درستی برای آرای این مردم باشد، محلِ تردید است. آرای سازمانی از آن مردمی است که غالبا به اصولگرایان رأی میدهند. اینها مردمیاند که هنوز به شعارهای اصولگرایان وفادارند. مردمی که در روستاها، شهرستانهای کوچک و شهرستانها در چشم برهم زدنی از اقلیت به اکثریت خواهند رسید. خاصه آن که در این مکانها آرای مردم کمتر رنگوبوی سیاسی دارد و بیشتر قومی و اقتصادی است. اگر زمانی آرای خاکستری وزن آرا را به سود اصلاحطلبان تغییر میداد، بعید است همچنان بتوانند چشم امید به این آرا داشته باشند؛ طرفه آن که بخش دیگری از حامیان اصلاحطلبان هم بعد از دولت روحانی و عملکرد نمایندگان مجلس این دوره از دست رفتهاند. هیچکس برای پیروزی اصلاحطلبان شانسی قائل نیست، آنها مصداق این شعر عطارند:
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است
در این میان، اصولگرایانی که در خفا با احمدینژاد زدوبندی دارند، دیری نیست که در بزنگاههای تبلیغاتی نقاب از رخساره بردارند. اما خطر بالقوه قالیباف است که در میانسالی و در فصل سرد قدرت همچنان قدرت را چنان زیبا میبیند که بیتوجه به پرنسیبهای سیاسی - نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری - در انتخابات مجلس ثبت نام کرده است. قالیباف یک واقعگرای سیاسی است و میداند که حافظه سیاسیون کوتاهمدت است و با رسیدن به ارتفاع دیگری از قدرت، دشمنانش به دوست بدل خواهند شد. اما اگر قالیباف رأی نیاورد چه؟ آیا امکان این که رأی نیاورد، وجود دارد؟ تاریخ سیاسی ما در چند دهه اخیر از ایندست تجربهها کم نداشته است. در انتخابات مجلس ششم بود که هاشمی رفسنجانی بدون در نظر گرفتن پرنسیبهای سیاسی وارد کارزار انتخاباتی شد و خاطره تلخی از خود به یادگار گذاشت. اما هاشمی واقعگرا در سیاست که خود از بنیانگذاران نظام جمهوری اسلامی بود، در هر جایگاهی که قرار میگرفت، آن جایگاه بماهو هاشمی موجودیت دیگری مییافت. اگر چه قالیباف که تاکنون در هیچ نهاد انتخابیای پیروز میدان نبوده است، از این منظر قابل مقایسه با هاشمی نیست. از سویی دیگر پرسش اساسی این است که شورای نگهبان با نامزدهایی همچون قالیباف، رسایی و کوچکزاده چه خواهد کرد؟ آیا اگر آنان مشمول ظن مصادیقی خلاف قانون باشند، رد صلاحیت خواهند شد؟
چهرههای معروف اصولگرا و نامزدهایی که از سوی احمدینژاد حمایت میشوند، هدف مشخصی دارند و این هدف چیزی نیست جز به میدان آوردن مردمی که آرایشان به آرای سازمانی نزدیکتر است. این آرا منحصر به مردمی است از طبقه سنتی است، این آرای حامیان خاموش نظام است و شاید حضور این مردم بتواند از سردی انتخابات بکاهد و بیش از آن چه مخالفان فکر میکنند، مردم پای صندوقهای رأی بیایند. با این صورتبندی وضعیت احزابی همچون کارگزاران سازندگی قابل فهم است. تلاش آنها بر این درک سیاسی استوار است که باید این آرا را نشانه گرفت؛ آرای مردمی که هنوز صندوق رأی را بهترین گزینه میدانند. کارگزاران شکست و پیروزی خود را در این راه سوم میجوید. به باور آنها شکست در این راهبرد دست کم این موهبت را دارد که آنها از گردونه قدرت حذف نخواهند شد. همین رویکرد از نقاط اختلافبرانگیز این جریان با دیگر جریانهای اصلاحطلب است. رویکردی که واقعگرایانه است اما هر چیز واقعی الزاما بر حقیقتی دلالت ندارد. البته خاماندیشی است که تصور شود کارگزاران در میان اصلاحطلبان هیچ جایی ندارند. چهرههای شاخص این حزب ازجمله غلامحسین کرباسچی، حسین مرعشی، محمد عطریانفر و سعید لیلاز، اتوریته لازم برای اثرگذاری روی بخشی از اصلاحطلبان را دارند، خاصه روی آن بخشی که کارنامه درخشانی در این هشت ساله نداشتهاند و همواره مورد انتقاد حزب اتحاد ملت و اصلاحطلبان نسل اول بودهاند که اغلب بازمانده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هستند.
اکنون بهراحتی میتوان مشکلات اصلاحطلبان را در انتخابات آتی صورتبندی کرد. آنها نمیتوانند از مواضع انتقادی خود دست بردارند و به سمت مردمی بروند که چند دهه پوزیسیون بودهاند. با این رویکرد نهتنها اصلاحطلبان حامیان خود را از دست میدهند، بلکه با این کارنامه هشتساله بعید است در میان آرای سازمانی و آرای حامیان خاموش چیزی عایدشان شود. حساب کارگزاران سازندگی به دلیل نزدیکی به هاشمی و سابقه تاریخیشان از اصلاحطلبان دیگر جداست. اصلاحطلبان این بار نمیتوانند مانند گذشته آرای خاکستری را به دست آورند، چون این طیف از مردم بیش از هر چیز به انفعال سیاسی تمایل دارند. فقط میماند حامیان اصلاحطلبان و اندک مردمی که هنوز صندوق رأی را تنها راهکار برای انتقاد از وضع موجود میپندارند. اصلاحطلبان در سال ۹۲ و در انتخابات ریاستجمهوری اشتباهی تاریخی مرتکب شدند؛ آنها بدون توجه به اصول اصلاحطلبی یعنی جلب مشارکت آحاد مردم، تن به شراکت دادند و اشتباه دیگرشان این بود که شرکای خوبی برای مردم نبودند و مردم نیز از در قدرتبودن آنها نهتنها منتفع نشدند بلکه متضرر هم شدند. افزایش قیمت بنزین، فارغ از این که تصمیم درست یا نادرستی بوده باشد، تیر خلاص را به این شراکت زد. اگر بخواهیم یکی از اصول اصلاحطلبان یعنی «مشارکت» را معیار بگیریم، مصادیقش، پیروزی در دوم خرداد و شکست در انتخابات ۸۴ و ۸۸ خواهد بود. با این که اصلاحطلبان در دو مورد اخیر شکست خوردند، استراتژی سیاست مشارکتی همواره در دستور کارشان بود. اکنون اصلاحطلبان، شرکایی هستند که شرکتشان ورشکسته شده و تلاش میکنند به استراتژی مشارکت بازگردند. آیا آنها به این مهم دست پیدا خواهند کرد؟ خاصه آن که کارگزاران سازندگی درصدد شراکت با شیوه دیگری است.»