آقای عبدی خود توضیح داده این پیشنهاد نه به معنی آن است که از رأی خود به آقای روحانی پشیمان است و نه از جنس ایدۀ «خروج از حاکمیت» که در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی مطرح کرده بود. او مهم ترین دلیل این پیشنهاد را " ضرورت پرهیز از تنش و شکاف غیر قابل قبول در ساخت رسمی کشور" اعلام کرده و توضیح داده:
" این ایده، از موضع اقتدار و قدرت و عقب راندن طرف مقابل نیست. چون این دولت اساساً چنین توانایی و پایگاه اجتماعی را ندارد حال آن که اصلاحات، چنین پایگاهی داشت و بسیار هم قدرتمند بود و هزینۀ خروج از حاکمیت را به طرف مقابل تحمیل می کرد. الآن اما اصلاً چنین چیزی نیست."
وی اضافه کرده است:" وضعیت سیستم، مثل ماشینی است که نصف آن دست یک گروه است و نصف، دست دیگر و تازه بنزین هم ندارد! یا مثل بچهای که دو نفر مدعی بودند مادر او هستند. نصف بچه که به درد هیچ کدام نمیخورد! ادامۀ این وضع به نفع هیچ کس نیست. ایدۀ حروج از حاکمیت برای این بود که آقای خاتمی امتیازات مناسبی بگیرد و از آن مرحله به شکل مناسبی عبور کند [اما حالا به خاطر این است که تداوم این وضعیت، معقول نیست و تحمل آن مقرون به صرفه نیست.]"
چون عباس عبدی تفاوتهای دو پیشنهاد را بیان کرده و مثال اتومبیل و کودک کاملاً گویا هستند و منظور را میرسانند قصد توضیح ندارم.
جدای از جنبههای حقوقی و سیاسی و به لحاظ شکلی میتواند به فاصله زمانی دورۀ ریاست جمهوری و مجلس هم پایان دهد چون در حال حاضر هر دولت ناگزیر از کار با دو مجلس است و هر مجلس با دو دولت و این نه با نظامهای ریاستی سازگار است و نه نظامهای پارلمانی. یا با توجه به تقلیل و تخفیف جایگاه مجلس، چهبسا همزمانی انتخابات ریاست جمهوری شور و شوقی بیافریند.
در این میان اما آنچه مایۀ شگفتی است این است که مخالفان روحانی که با شعار زمینگیر کردن یا تغییر سیاستهای دولت او میخواهند مجلس را در اختیار بگیرند و حتی از استیضاح او سخن میگویند با پیشنهاد عبدی مخالفت میکنند و به اصلاح طلبان میتازند.
شاید به این خاطر که نگراناند در غیاب او مسؤولیتها همه بر دوش خودشان بیفتد و نیازبه کسی و دولتی دارند که همۀ تقصیرها را به گردن او بیندازند (و اگر بخواهم تعبیر تندتری با ادبیات احمد زیدآبادی به کار ببرم در مزرعۀ سیاست، نیاز به یک «مترسک» دارند).
اگر خودشان بخواهند روحانی را استیضاح کنند و با استیضاح وزیران دولت به رأی اعتماد دوباره نیاز داشته باشد، اشکالی ندارد ولی اگر دیگری بگوید استعفا اشکال دارد.
آدم به یاد آن حکایت مشهور می افتد که معلمی از عهدۀ تلفظ حرف «الف» برنمی آمد و به جای «الف» می گفت «انِف» اما وقتی محصلی تکرار می کرد انِف، بر سر او بانگ برمی آورد: من میگم انف، تو نگو انف، تو بگو انف!