مأموران پلیس سال 94 در جریان مرگ زنی قرار گرفتند که شوهرش مدعی بود خود را از داخل ماشین به پایین پرت کرده است. زمانی که مأموران برای بررسی موضوع از مرد جوان بازجویی کردند، او گفت: من و همسرم با هم جروبحث میکردیم او خیلی عصبانی شد و در یک لحظه خود را از ماشین در حال حرکت به پایین پرت کرد و زخمی شد و جان داد.
این گفتهها در حالی بود که مادر مقتول شکایتی علیه دامادش تنظیم کرد و خواستار بازداشت او شد. این زن مدعی شد دامادش مرتکب قتل شده است.
شاکی گفت: از زمانی که دخترم فریبا و دامادم بهرام با هم ازدواج کردند، درگیری داشتند. بهرام خیلی دخترم را اذیت میکرد. آنها خیلی زود بچهدار شدند و همین هم باعث شد دخترم دیگر نتواند طلاق بگیرد. درگیری آنها شدید بود. دخترم مدام قهر میکرد و به خانه ما میآمد. روز حادثه هم دخترم و فرزندش در خانه ما بودند که بهرام آمد و خواست آنها را ببرد. نوهام که ششساله بود، بهانهگیری کرد و دخترم گفت دیگر نمیتواند این وضعیت را تحمل کند و یکدفعه عصبی شد و بچهاش را زد. بهرام عصبانی شد و دست فریبا را گرفت و گفت که باید به خانه بروند. او به دخترم گفت میکشمت. من خیلی ترسیدم. به بهرام التماس کردم تا زمانیکه آرام نشده است، نرود اما قبول نکرد و گفت باید تکلیف را امشب روشن کند.
شاکی در ادامه گفت: خیلی بیقرار بودم. منتظرم بودم دخترم به خانه برسد و خبر دهد اما بهرام زنگ زد و گفت دخترم خودش را از ماشین به بیرون پرت کرده و در بیمارستان است. ماشین دامادم باری است و امکان اینکه دخترم چنین کاری کرده باشد، وجود ندارد.
وقتی پلیس تحقیقات خود را دراینباره آغاز کرد، پسربچه ششساله مقتول را مورد سؤال قرار داد. او گفت پدرش مادرش را از ماشین به بیرون پرت کرد. این کودک گفت: من میان پدر و مادرم نشسته بودم آنها جر و بحث کردند و پدرم مادرم را هل داد و از ماشین به بیرون پرت کرد.
متهم زیر بار این گفتهها نرفت و مدعی شد فرزندش تحت تأثیر مادربزرگش این حرفها را میزند و او همسرش را نکشته است.
با این حال، با توجه به شکایت اولیای دم و گفتههای کودک ششساله، پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
متهم وقتی در جایگاه قرار گرفت، گفت: من و همسرم از شب اول ازدواجمان با هم مشکل داشتیم. آن شب متوجه موضوعی شدم که خیلی مرا بههم ریخت. با اینکه زندگیام را با همسرم ادامه دادم اما سایه دروغ همیشه در زندگی ما بود و من نمیتوانستم همسرم را ببخشم. جروبحثهای ما بیشتر بهدلیل دروغی بود که زنم گفته بود. وقتی او قهر کرد و به خانه مادرش رفت، من رفتم تا پسرم را بیاورم. او میدانست وقتی بچه را کتک میزند، من خیلی ناراحت میشوم بههمین دلیل هم این کار را جلوی من انجام داد. روز حادثه وقتی که دیدم بچه را زد خیلی عصبانی شدم. همسرم را بهزور سوار ماشین کردم تا به خانه ببرم اما در راه باز هم با هم جروبحث کردیم و همسرم در یک لحظه خیلی عصبانی شد و خود را به بیرون پرت کرد.
قضات شعبه 10 دادگاه کیفری بعد از پایان گفتههای متهم وارد شور شدند و این مرد را به قصاص محکوم کردند.
با اعتراض متهم پرونده به دیوان عالی کشور رفت. قضات دیوان چند ایراد به رأی صادره وارد کردند و با نقض رأی خواستار بررسی نواقص شدند.
بر اساس نظر دیوانعالی کشور فرزند مقتول باید تحت نظر چند روانشناس دوباره درباره آنچه دیده است، صحبت کند تا مشخص شود آیا گفتههای او واقعی است یا خیر. همچنین دیوان عالی کشور اعلام کرد لازم است کارشناسان وضعیتی که متهم و مقتول در آن قرار داشتند را بررسی کند تا مشخص شود آیا در حالی که فرزند ششساله بین متهم و مقتول بوده و متهم نیز رانندگی میکرده، ممکن است او بتواند همسرش را از داخل ماشین به بیرون پرت کند یا خیر.
همچنین قرار شد از شهودی که مادرزن متهم مدعی است در محل حضور داشتند و دیدهاند که متهم همسرش را به قتل تهدید کرده است، نیز تحقیق شود.
به این ترتیب، با توجه به ایرادات وارده پرونده برای برطرفکردن ایرادات به دادگاه کیفری استان تهران بازگردانده شد و متهم در صورت برطرفشدن ایرادات یک بار دیگر پای میز محاکمه میرود.