محدثه که به صحبتهای مادرش شک کرده بود پیگیر ماجرا شد و شنید که برایش از سوی یکی از آشنایان خواستگار پیدا شده و قرار است آخر هفته به خانه شان بیایند. دختر جوان درباره پسر خواستگار از مادرش سوال کرد و مادرش گفت که حالا خودشان میآیند و با آنها بیشتر آشنا میشوی، ولی تا جایی که من شنیدم پسر خوبی است و دستش به دهانش میرسد.
روز خواستگاری
زنگ خانه به صدا در آمد و محدثه که دلشوره عجیبی داشت داخل اتاقش نشسته بود و پای بیرون آمدن از اتاقش را نداشت که صداهای بیرون از اتاق نشان از آن داشت که پسر جوان و خانواده اش وارد خانه شدند. محدثه از اتاق بیرون آمد و با پسر شیک پوش که یک دسته گل بزرگ در دست داشت روبه رو شد، ظاهر و پوشش پسر جوان که سهراب نام داشت در همان ابتدا به دل محدثه نشست. خانوادهها شروع به صحبت کردند و فردای آن روز مادر سهراب بار دیگر با مادر محدثه تماس گرفت و طرز صحبت دو طرف نشان از جواب مثبت به این مراسم خواستگاری داشت. محدثه وقتی به خودش آمد دید سر سفره عقد است و لباس عروس به تن دارد و شش ماه بعد نیز مراسم جشن عروسی برگزار شد و زوج جوان به خانه بخت رفتند.
سکوت شکسته شد
یک سال از زندگی زوج جوان گذشت و در حالی که همه بستگان و آشنایان این زوج جوان درباره زندگی ایده آل آنها صحبت میکردند، اما محدثه همیشه از زندگی اش ناراضی بود، ولی علت این نارضایتی اش را به کسی نمیگفت، اما بعد از یک سال که به تنگنا رسیده بود به خانه پدرش رفت و از مادرش درخواست کمک کرد. محدثه وقتی وارد خانه شد بغضش شکست و شروع به گریه کرد، مادر عروس خانم از رفتار دخترش شوکه شده بود و محدثه پس از دقایقی که آرام شد از نارضایتی زندگی اش حرف زد. محدثه گفت: روزهای نخست همه چیز عادی به نظر میرسید و بهانه گیریهای سهراب برای نظافت خانه را یک حساسیت عادی میدیدم، اما هر روز که بیشتر سهراب را میشناختم فشارهایش برای نظافت و تمیز کاری بیشتر میشد و تازه متوجه شدم شوهرم وسواس دارد. زن جوان در حالی که اشک میریخت به مادرش گفت: بیشتر زمان روز را در حال نظافت و تمیز کاری هستم، ولی عصرها وقتی سهراب به خانه باز میگردد ابتدا یک ساعت به حمام میرود و بعد از آن اگر یک تکه نان روی زمین بریزد شروع به جاروکشیدن کل خانه میکند و اصرار دارد که همه چیز سرجای خودش باشد و این وسواسهایش باعث شده تا نظم زندگی مان به هم بریزد و یک شب آرام نداشته باشیم.
وساطت خانواده
خانواده محدثه که نمیخواستند زندگی دخترشان خراب شود یک شب به خانه آنها رفتند و با سهراب صحبت کردند تا کمی از حساسیت خودش کم کند که داماد خانواده به آرامی گفت: نظافت برایم خیلی مهم است و محدثه زیاد تمیز نیست، اما چون زندگی مان را دوست دارم «چشم» حساسیتم را کمتر میکنم تا همسرم در آرامش باشد. همه چیز در آن شب خوب پیش رفت، اما وقتی خانواده محدثه پایشان را از خانه بیرون گذاشتند سهراب ساعت ۱۲ شب دست به جارو شد و شروع به تمیز کردن خانه کرد و از محدثه هم خواست تا آشپزخانه را برق بیندازد.
درخواست طلاق
دو ماه از زمان وساطت خانواده محدثه گذشت که زن جوان بدون این که دیگر با خانواده اش مشورت کند به دادگاه خانواده رفت و درخواست طلاق داد و پس از آن با در دست داشتن برگه دادگاه به خانه پدری اش رفت. پدر و مادر محدثه وقتی دیدند دخترشان تصمیم به طلاق گرفته شوکه شدند، اما محدثه قبل از این که پدر و مادرش حرفی بزنند شروع به حرف زدن کرد و گفت: قبلا بحث حساسیت خانه بود و وسواس بیشتر همسر که پذیرفتم با این موضوع کنار بیایم، اما روز به روز حساسیت و وسواس سهراب بیشترمی شود تا جایی که وقتی وارد خانه میشود تا با او دست بدهم بدون این که دست به جایی بزند به سمت سرویس بهداشتی میرود و ابتدا دستانش را میشوید و بعد به اتاقش میرود. زن جوان گفت: سهراب بیماری وسواس دارد و حتی وقتی درباره آینده و فرزند صحبت میکنیم، میگوید که مخالف بچه است، چون کثیف کاری دارد و نظم خانه را به هم میریزد و هر چه میگویم بی فایده است حتی وقتی تصمیم میگیرم دوستانمان را دعوت کنم میگوید بدون فرزندان شان دعوت کنیم وقتی خانوادهها و بستگانمان به منزل مان میآیند او ناراحت میشود به طوری که رفت و آمدهای مان قطع شده است من عاشق مادر شدن هستم، اما سهراب به دلیل وسواس مانع رسیدن من به آرزویم میشود. زن جوان گفت: خسته شدم و دیگر طاقت این رفتارها را ندارم و زندگی ام دیگر معنایی ندارد. نه تنها من بلکه هیچ کسی نمیتواند در کنار این مرد آرامش داشته باشد، به خاطر او با دوستانم قطع رابطه کردم و هیچ جایی نمیرویم، چون بهانههای زیادی دارد و من دیگر حوصله کارهایش را ندارم.
روز دادگاه
محدثه در دادگاه خانواده محلاتی تهران همه حرفهای دلش را برای قاضی پرونده اش بازگود کرد و خواست تا دستور جدایی اش را صادر کنند و حتی برای این که به آرامش برسد نصف مهریه ۴۰۰ سکهای اش را بخشید. سهراب گفت: من زنم را دوست دارم، اما همان طور که من به نظافت وسواس دارم او نیز به رفتارهای من حساس شده است و نمیدانم نظافت چه مشکلی دارد و این که وقتی درباره آینده و فرزند صحبت میکند من دوست ندارم بچه داشته باشم، چون نظم و نظافت خانه به هم میریزد. بنا به این گزارش، زوج جوان به قسمت مشاوره خانواده دادگاه معرفی شدند نتیجه نهایی برای دستور جدایی یا ادامه زندگی این زوج در جلسه بعدی دادگاه صادر خواهد شد.