«مشکل اصلی به ضعف و فتور احزاب سیاسی برمیگردد. واقعیت آن است که در چهل سال گذشته احزاب تحقیر شدهاند، رشد نیافتهاند، سیاستمدار تربیت نکردهاند، سیاستورزی را آموزش ندادهاند، چگونگی موافقت و مخالفت سیاسی را تمرین نکردهاند. حالا امروز که در مجلس و انتخابات و کار سیاسی به مشکل خوردهایم، کاسه کوزهها را سر احزاب میشکنیم که چرا اینها به تعهدات خود عمل نکردهاند و مانع مبتذل شدن سیاست نشدهاند؟ آری. اینها به تعهدات خود عمل نکردهاند و جلوی ابتذال سیاسی را هم نگرفتهاند، اما آیا گذاشتید که نکردند و نگرفتند؟ همین که هنوز احزاب رمقی دارند و نفسی میکشند و برای مشارکت سیاسی انگیزهای دارند، جزو معجزات است. چهل سال تمام احزاب هر چه ساختند، خراب شد. هر چه گفتند به دیوار خورد و هر چه جلو آمدند، مجبور به عقبنشینی شدند. اصلا آن قدر سر احزاب بلا آمده که در فرهنگ سیاسی ایران «حزب» بار منفی پیدا کرده و «تحزب» تبدیل به فحش و اتهام شده است. اگر بخواهم تعبیر مناسبی برای وضعیت احزاب به کار برم، ناچارم از مشتقات «استضعاف» استفاده کنم. حزبهای سیاسی مستضعفند و نهادهای قدرت با انگیزههای مختلف آنها را طی سالیان ضعیف نگه داشتهاند و حالا که کار به خنس خورده، تازه همه یادشان افتاده که احزاب چه کارکرد مهمی میتوانستهاند داشته باشند که ندارند. در این میان ما یک کار دیگر هم کردیم که جفای مضاعف بود به سیاست. بار زمین مانده احزاب را روی دوش نحیف روزنامهها گذاشتیم اما با همان حدت و شدت معهود در تضعیف روزنامهها کوشیدیم. روزنامهها شدند قائممقام چپ و راست اما هر بلایی که سر احزاب آمده بود، سر این بیچارهها هم آمد. نیامد، آوردیم. روزنامهها با سر افتادند در دیگ سیاست بیآنکه از قبل بدانند چه هزینهای باید بپردازند. نهتنها روزنامهها از عهده هزینهاش نمیتوانستند برییایند بلکه اصلا قرار نبود نویسندهها و خبرنگاران و روشنفکرها را اینچنین به دعوای سیاسی وارد کنیم. دولت در سایه، رقابت جناحی، زیرآبزنی، منکوب کردن حریف، مچگیری، اتهامزنی، جاخالی دادن و تعابیری شبیه به اینها هر کدام در دنیای حزب و سیاست معنای قابل اعتنایی دارد اما در روزنامه، خواسته یا ناخواسته تبدیل میشود به دعوای دم دستی و تا حدودی مبتذل.
این که جریان مقابل دولت، دولت را نقد کند نهتنها بد نیست بلکه لازم و ضروری است. این که منتقدان دولت مدام مو از ماست دیپلماسی و اقتصاد و فرهنگش بکشند از نقادی هم ضروریتر است. اما مسخره کردن سیاست خارجی چیزی جز تخفیف ایران در پی ندارد و حاصلی جز مبتذل کردن مذاکره دیپلماتیک ندارد. زمان جنگ رزمندهها با جان و دل در جبههها میجنگیدند، مقامهای سیاسی هم از شعار و مقاومت چیزی کم نمیگذاشتند اما همزمان دیپلماتهای مسلمان و انقلابی و مورد وثوق دنبال راه حل سیاسی میگشتند تا هزینه مقاومت را پایین بیاورند. هم امام به آنها اجازه داده بود، هم عقل سلیم حکم میکرد آنها به وظیفه خود عمل کنند. فرض کنید اگر در حین مذاکره زمان جنگ، رسالت یا ابرار، با زبان طعنه و متلک آب سرد میریختند روی سیاست خارجی آیا اصلا مقامات میتوانستند کار کشور را پیش ببرند؟ حالا به آن معنا جنگی در میان نیست؛ هر چند هنوز هم ایران با نظام سلطه سرشاخ است و متحدان اسراییل هر کاری از دستشان برآید برای تضعیف دیپلماسی ایران میکنند. سعودیها نهتنها پول خرج میکنند بلکه کارگزاران خود را به همه طرف میفرستند تا ایران را منزوی کنند. آنوقت در این میان روزنامهای که نماد حزب مخالف دولت است، از سر خوشذوقی، آبه و خربزه را به هم پیوند میزند و با تیتر شاه رفت مذاکرات بینالمللی رییسجمهور را مسخره میکند. این گل به خودی نیست؟ رییسجمهور وقتی روبروی همتاهای خارجیاش مینشیند، حسن روحانی نیست بلکه نماینده و نماد ایران است که قانونا و شرعا صاحب حق است که گفتوگو کند. اگر انتقاد داریم، انتقاد کنیم اما مسخرهکردن مذاکرات یعنی سخیفکردن سیاست، بلکه یعنی مبتذل کردن نقد قدرت. «خربزه آبه»، نه با نمک است، نه اخلاقی است و نه نیاز به ذکاوت و هوشیاری دارد بلکه توهین آشکار است به کشور و به مقامات. آن هم کشوری که از هر سو مورد هجوم ظالمانه است. این کار فرجام بدی دارد که دامن یک حزب و گروه را نمیگیرد بلکه هزینهاش را یک کشور باید بپردازد. سوراخ کردن کشتی شاخ و دم که ندارد.»