در چند سال اخیر، میتوان یکی از تغییرات در حوزه فرهنگ و رسانه را فیلمهای سینمایی و داستانی برای نمایش خانگی دانست. پیش از نمایشهای خانگی، تولید سریال منحصرا در دست صدا و سیما بود و برای دیدن سریالهای غیر صدا و سیمایی، مخاطب باید به سریالهای خارجی رو میآورد یا اینکه حق انتخاب دیگری نداشت. اکنون نمایشهای خانگی این فرصت را ایجاد کرده که مخاطبان ایرانی حق انتخاب سریالهای ایرانی که خارج از صدا و سیما تولید میشوند را داشته باشد اما این سریالها چه نوع سبک زندگی را ترویج میکنند؟ و چرا برای مخاطب جذاب میشوند؟
این سریالها معمولا به داستانهایی میپردازند که میتوانند مخاطب را از زیست روزمره پر تنش خود بیرون بکشند. سریالهایی که لوکیشنها و خانههای زیبایی دارد، همه در این فیلمها شیکپوش و زیبا هستند، اگر آشپزی میکنند همه آشپزهای ماهری هستند، اگر مدل باشند یکی از بهترین مدلهای دنیا میشوند، اگر پولدار هستند از پولدارترینها هستند و خلاصه اینکه بازیگران آن به هر کاری که دست بزنند مطمئنا موفق خواهند شد. این سریالها همان چیزی را نشان میدهند که در زندگی مردم عادی هیچ جایی ندارد و فاصله با آن برای مردم عادی فاصلهای نجومی اما جذاب است و در واقعیت این سریالها ارتباط چندانی با زندگی واقعی مردم ایران ندارد. همه آنها راننده، ماشین شیک، مدیریت کارخانههای بزرگ را دارند در حالی که فقر در جامعه ما آنچنان ملموس شده که بسیاری از مردم برای گذران زندگی خود باید چند شغله باشند و این تصویر از زندگی لوکس هیچ انطباقی با تصویر واقعی کشور ما ندارد.
«عاشقانه» و «دل» در یک مسیر
شاید برایتان پیش آمده باشد که چند قسمت میانی سریالی را از دست داده باشید و با تماشای چند قسمت بعد متوجه شوید که هیچ اتفاق خاصی را از دست ندادهاید و میتوانید بدون برگشت به قسمتهای قبلی ادامه سریال را ببینید و حتی چند قسمت دیگر را هم تند تند جلو بزنید. اتفاقی که اگر در سریالهای نامی جهان رخ دهد گرههای ناگشودنی بسیاری در داستان برایتان باقی خواهد گذاشت. بسیاری از سریالهای خانگی با همین شرایط ساخته شده و برخی از آنها یک فاصله جدید از میزان ضعیف و تصنعی بودن با دیگر ساختههای شبکه نمایش خانگی را خلق کرده است. سریال «عاشقانه» که چندی پیش در نمایش خانگی پخش شد، داستانی را در میان شخصیتهایی از طبقه مرفه جامعه روایت میکرد که دغدغههایشان شبیه به مردم جامعه نبود. منوچهر هادی سازنده این سریال بود. کارگردانی که گویا متوجه شده است نمایش خانگی میتواند برایش سود بیشتری داشته باشد چرا که بعد از سریال «عاشقانه»، «دل» را ساخت تا باز هم تبلیغاتی در بیلبوردهای شهر داشته باشد.
منتقدان «دل» را از «عاشقانه» سریالی ضعیفتر میدانند که حتی بازی مصنوعی بازیگران آن به چشم میآید. داستان این سریال، عشقهای قدیمی است که به تازگی هم را پیدا کردهاند، زندگیهای جدید شکل گرفته را نابود میکنند. اگر از نقدهایی که به فیلمنامه، شخصیتپردازیهای کلیشهای، بازیهای مصنوعی، افراط در استفاده از موسیقی بتوان چشمپوشی هم کرد از داستان تکراری آدمهای پولدار زندگی منوچهر هادی نمیتوان به راحتی گذشت. شخصیتهایی که با مردم خود زندگی نمیکنند و گویا پس از سریال «عاشقانه» منوچهر هادی فهمیده است در «دل» هم باید از مردم دورتر شد تا بتوان سود بیشتری کرد.
کارگردانها به دنبال چه هستند؟
کارگردانان و تهیهکنندگان بسیاری به سمت ساختن سریالهای شبکه خانگی رو آوردهاند. داستانهایی که غالبا تکراری و سطحی هستند، مشکلات شخصیتهایشان عجیب و غریب است و همگی از یک سطح رفاه خوبی برخوردار هستند. ممکن است خانوادهای در این میان باشد که اوضاع مالی نه چندان خوبی داشته باشند اما مشکل آنها هم به سرعت حل میشود و به خیل خوشبختهای سریال اضافه میشوند. مسائل اجتماعی که هر روزه جامعه ما با آنها درگیر است در هیچ کدام از این سریالها جایی ندارد و تنها یک طبقه خاص سوژه ساخت فیلمهای کارگردانان شده است که دغدغهها و سبک زندگی آنها را با ساختههای فرهنگی به دیگر مردم حقنه میکنند. فیلم و سریالهایی که نشان میدهد ذهن کارگردانان و نویسندگان آنها نیز از دغدغه مردم خالی است.