یک اصل کلی هست و آن اینکه بعضی به چیزی اعتقاد دارند و بعضی دیگر اعتقاد ندارند.
اما معمولا در کشورهایی که سطح هوششان از پارو بالا میرود اصل کلیتری هم هست و آن اینکه دو گروه فوق به دلیل آنکه گروه مقابل با آنها همعقیده نیست بهشدت از خجالت هم درمیآیند! اگر بخواهیم این مقوله را در یک کلمه خلاصه کنیم، باید گفت: احترام به نظرات دیگران یعنی: کشک.
البته در کشور باهوشخیز و سورپرایزپرورما این مسئله کمی پیچیدهتر است چون جای دوست و دشمن مانند تصمیمات ترامپ دم به ساعت جابهجا میشود. یعنی دقیقا زمانی که حدس میزنی چه کسی چه خواهد گفت، هر چیزی میگوید الا همان چیز!
نمونهاش همین جشنواره فجری که ظاهرا علم شده برای محک زدن ارزش فیلمها، چند وقتی است که شده «سمبل ارزشیها و غیرارزشیها و گوربابای فیلمها!» البته این موضوع در کشور ما چندان هم عجیب نیست چون مثلا برج میلادی که برای مصارف مخابراتی ساخته شده بیشتر بهعنوان تشخیص درجه آلودگی هوا از آن استفاده میشود! اما چیزی که موضوع فوق را عجیب کرده؛ دو نکته است:
1- هر کس هر اعتقادی دارد الاوبلا و بدون ذکر هیچ توضیحی امنیت جانی ندارد!
2- اینوریها ناگهان آنوری از آب درمیآیند و آنوریها، اینوری! که البته این یکی نیاز به توضیحی به شرح زیر دارد:
بهعنوان مثال کسی که مبدع و تئوریسین فرهنگ قیصری است ناگهان از وجود فرهنگ قیصری در کشور شاکی میشود و جشنواره تحریم میکند، اما آن کسی که در آمریکا جا خوش کرده، چهاردست و پا به جشنواره میرود تا با استفاده از تریبون آن چند لیچار بار آمریکا کند!
خلاصه ما به همان اندازه که میبینیم هنرپیشههای قری و فری مناسک مذهبی را با تعصب خاصی بهجا میآورند گیج شدهایم! آنقدر گیج که نمیدانیم بالاخره میشود در این مملکت با یک پاکت چیبس به سینما رفت و یک دل سیر فیلم دید؟ یا اینکه اصولا دل خوش سیری چند؟! باید سیر تا پیاز جشنواره را تحلیل کرد تا دید جشنواره حلال است یا حرام؟ هواشناسی سیاسی کدام جهت را نشان میدهد!؟ اگر جشنواره برویم کتک نمیخوریم یا اگر نرویم؟
یادش بهخیر آن زمانهایی که ساعت ها در صف جشنواره فجر، زیر برف و باران و تگرگ میایستادیم و بدون حاشیه و نگرانی خاصی از عواقبش فقط فیلم میدیدیم. شاید به این خاطر بود که آن موقعها سینماییها فقط در فیلمها بازی میکردند و ما را هم فیلم نمیکردند!